جرعه ای از جام (از سوره حمد)

در این جا به دو جمله ایاک نعبد و ایاک نستعین که روى هم یک معنا را القا میکنند و نشانی  از عبادت خالصانه است را مورد بررسی قرار میدهیم .

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (۶) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ (۷)

ما را بسوى صراط مستقیم هدایت فرما( ۶) صراط آنانکه برایشان انعام فرمودى. نه آنانکه برایشان غضب کردى. و نه گمراهان (۷).

صراط: این کلمه در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک بهم هستند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن کریم، باید بدانیم که خدایتعالى صراط را وصف استقامت توصیف کرده، و آنگاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانى میپیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده و صراطى که چنین وصفى و چنین شانى دارد، مورد درخواست عبادت کار، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و بعبارت دیگر، بنده عبادت کار از خدایش درخواست میک‏ند که عبادت خالصش در چنین صراطى قرار گیرد.

(اهدنا الصراط المستقیم): توضیح وتفسیر آیه مورد بحث، محتاج به چند مقدمه است، مقدمه اول اینکه خداى سبحان در کلام مجیدش براى نوع بشر و بلکه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى کرده، که از آن راه بسوى پروردگارشان سیر میک‏نند ودر خصوص انسان فرموده: (یا ایها الانسان،انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه)، (هان اى آدمى، بدرستى که تو بسوى پروردگارت تلاش میکنی، و این تلاش تو – چه کفر باشد و چه ایمان – بالاخره بدیدار او منتهى می شود.)

و درباره عموم موجودات فرموده: و الیه المصیر بازگشت بسوى او است و نیز فرموده:
(الا الى اتصیر الامور)، آگاه باش که همه امور بسوى او بر میگردد و آیاتى دیگر که بوضوح دلالت دارند بر اینکه تمامى موجودات راهى براى خود دارند، و همه راههاشان بسوى او منتهى می شود.

راه بسوى خدا دو گونه است: دور و نزدیک
مقدمه دوم اینکه از کلام خدای تعالى بر می آید که سبیل نامبرده یکی نیست، و همه سبیلها و راهها یک جور و داراى یک صفت نیستند، بلکه همه آنها از یک نظر به دو قسم تقسیم می شوند.

و آن این آیه شریفه است که فرموده:(الم اعهد ال کیم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین ؟ و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم ؟ اى بنى آدم آیا با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستى، که او تو را دشمنى آشکار است ؟ و این که مرا بپرستى که این است صراط مستقیم؟).

پس معلوم می شود در مقابل صراط مستقیم راه دیگرى هست، همچنانکه این معنا از آیه: (فانى قریب، اجیب دعوه الداع اذا دعان، فلیستجیبوا لى، و لیومنوا بى لعلهم یرشدون) ، (من نزدیکم، و دعاى خواننده خود را در صورتیکه واقعا مرا بخواند مستجاب میک‏نم پس باید مرا اجابت کنند، و به من ایمان آورند، باشد که رشد یابند) استفاده می شود، چون می فهماند بعضى غیر خدا را میخوانند، و غیر خدا را اجابت نموده، بغیر او ایمان می آورند.

و همچنین از آیه: (ادعونى استجب لکم، ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین)، مرا بخوانید تا اجابت کنم، کسانیکه از عبادت من سرپیچى میک‏نند، بزودى با خوارى و ذلت بجهنم در می آیند، که می فهماند راه او نزدیکترین راه است، و آن راه عبارتست از عبادت و دعاى او، آنگاه در مقابل، راه غیر خدا را دور معرفى کرده، و فرمود: (اولئک ینادون من مکان بعید) ، (آنانرا از نقطه اى دور صدا می زنند) که می رساند غایت و هدف نهائى کسانیکه ایمان به خدا ندارند، و مسیر و سبیل ایمان را نمی پیمایند، غایتى است دور، و تا اینجا روشن شد که راه بسوى خدا دو تا است، یکی دور، و یکی نزدیک، راه نزدیک، راه مؤمنین، و راه دور، راه غیر ایشان است، و هر دو راه هم بحکم آیه ( ۶ سوره انشقاق)، راه خدا است.

تقسیم دیگرى براى راه بسوى خدا
مقدمه سوم اینکه علاوه بر تقسیم قبلى، که راه خدا را به دو قسم دور و نزدیک تقسیم میک‏رد، تقسیم دیگرى است که یک راه را بسوى بلندى، و راهى دیگر را بسوى پستى منتهى می داند، یک جا می فرماید: (ان الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء)، (کسانی که آیات ما را تکذیب کرده، و از پذیرفتن آن استکبار ورزیدند، دربهاى آسمان برویشان باز نمی شود) معلوم می شود آنهاییکه چنین نیستند، دربهاى آسمان برویشان باز می شود، چون اگر هیچکس بسوى آسمان بالا نمی رفت، و درب هاى آسمان را نمیک‏وبید، براى درب معنائى نبود و درجائى دیگر می فرماید:(و من یحلل علیه غضبى فقد هوى) ،(کسی که غضب من بر او احاطه کند، او بسوى پستى سقوط میک‏ند) – چون کلمه (هوى)از مصدر (هوى) است، که معناى سقوط را میدهد.

و در جائى دیگر می فرماید: (و من یتبدل الکفر بالایمان، فقد ضل سواء السبیل) (کس کیه ایمان را با کفر عوض کند، راه را گم کرده)، که می رساند دسته سومى هستند که نه راهشان بسوى بالا است، و نه بسوى سقوط، بلکه اصلا راه را گم کرده دچار حیرت شده اند، آنها که راهشان بسوى بالا است، کسانى هستند که ایمان به آیات خدا دارند، و از عبادت او استکبار نمیک‏نند، و بعضى دیگر راهشان بسوى پستى منتهى می شود، و آنها کسانى هستند که بایشان غضب شده، و بعضى دیگر اصلا راه را از دست داده و گمراه شده اند، و آنان (ضالین)اند، و اى بسا که آیه مورد بحث باین سه طائفه اشاره کند،(الذین انعمت علیهم) طائفه اول، و (مغضوب علیهم) طائفه دوم، و (ضالین) طائفه سوم باشند و پر واضح است که صراط مستقیم، آن دو طریق دیگر، یعنى طریق (مغضوب علیهم)، و طریق(ضالین) نیست، پس قهرا همان طائفه اول، یعنى مؤمنین خواهد بود، که از آیات خدا استکبار نمی ورزند.

سبیل مؤمنین نیز تقسیمات و درجاتى دارد مقدمه چهارم اینکه از آیه: (یرفع الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات)، (خداوند کسانى را که ایمان آورده اند بلند میک‏ند، و کسانى را که علم داده شده اند، به درجاتى بالا میبرد)، بر می آید که همین طریق اول نیز تقسیم هائى دارد، و یک طریق نیست و کسیکه با ایمان بخدا براه اول یعنى سبیل مؤمنین افتاده، چنان نیست که دیگر ظرفیت تکاملش پر شده باشد، بلکه هنوز براى تکامل ظرفیت دارد، که اگر آن بقیه را هم بدست آورد آنوقت از اصحاب صراط مستقیم می شود.

ضلالت، شرکت و ظلم در خارج یک مصداق دارند. توضیح اینکه اولا باید دانست که هر ضلالتى شرک است، همچنانکه عکسش نیز چنین است، یعنى هر شرکی ضلالت است، بشهادت آیه ( و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل)، (و کسیکه کفر را با ایمان عوض کند راه میانه را گم کرده است)، و آیه:(ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین، و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم، و  لقد اضل منکم جبلا کثیرا)، (و شیطان را نپرستید، که دشمن آشکار شما است، بلکه مرا بپرستید، که این است صراط مستقیم، در حالیکه او جمع کثیرى از شما را گمراه کرده)، که آیه اولى کفر را ضلالت، و دومى ضلالت را کفر و شرک می داند، و قرآن، شرک را ظلم، و ظلم را شرک میداند، از شیطان حکایت میک‏ند که بعد از همه اضلالهایش، و خیانت هایش، در قیامت می گوید: (انى کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم) ، (من به آنچه شما میک‏ردید، و مرا شریک جرم می ساختید، کفر میورزم و بیزارم، براى اینکه ستمگران عذابى دردناک دارند)، و در این کلام خود شرک را ظلم دانسته، و در آیه:(الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولک لهم الامن، و هم مهتدون)،(کسانی که ایمان آورده، و ایمان خود را آمیخته با ظلم نکردند ایشان امنیت دارند، و راه را یافته اند)، ظلم را شرک و نقطه مقابل ایمان شمرده است، چون اهتداء و ایمنى از ضلالت و یا عذاب را که اثر ضلالت است مترتب برداشتن صفت ایمان و زایل گشتن صفت ظلم کرده است و کوتاه سخن آنکه ضلالت و شرک و ظلم در خارج یک مصداق دارند، و آنجا هم که گفته ایم:

هر یک از این سه معرف دیگرى است، و یا بوسیله دیگرى معرفى می شود، منظورمان مصداق است، نه مفهوم چون پر واضح است که مفهوم ضلالت غیر ظلم و شرک، و از ظلم غیر از آن دوى دیگر، و از شرک هم باز غیر آن دو تاى دیگر است.

صراط مستقیم صراطى است که هیچ یک از ضلالت، شرک و ظلم در آن راه ندارد. حال که این معنى را دانستى معلوم شد: که صراط مستقیم که صراط غیر گمراهان است، صراطى است که به هیچ وجه شرک و ظلم در آن راه ندارد، همچنانکه ضلالتى در آن راه نمیی‏ابد، نه ضلالت در باطن، و قلب، از قبیل کفر و خاطرات ناشایست، که خدا از آن راضى نیست، و نه در ظاهر اعضاء و ارکان بدن، چون معصیت و یا قصور در اطاعت، که هیچ یک از اینها در آن صراط یافت نمی شود، و این همانا حق توحید علمى و عملى است، و توحید هم همین دو مرحله را دارد، دیگر شق سومى برایش نیست، و بفرموده قرآن، بعد از حق غیر از ضلالت چه می تواند باشد؟ آیه: ( ۸۲ – سوره انعام )که چند سطر قبل گذشت، نیز بر همین معنا منطبق است، که در آن امنیت در طریق را اثبات نموده، باهتداء تام و تمام وعده می دهد، البته اینکه گفتیم وعده میدهد، بر اساس آن نظریه ادبى است، که میگویند اسم فاعل حقیقت در آینده است، (دقت بفرمائید) این یک صفت بود از صفات صراط مستقیم. اصحاب صراط مستقیم، ثابت قدم بتمام معنا هستند
مقدمه پنجم اینکه اصحاب صراط مستقیم، در صورت عبودیت خدا، داراى ثبات قدم بتمام معنا هستند، هم در فعل، و هم در قول، هم در ظاهر، و هم در باطن، و ممکن نیست که نام بردگان بر غیر این صفت دیده شوند، و در همه احوال خدا و رسول را اطاعت میک‏نند، چنانچه نخست درباره آنها فرمود: (و من یطها و الرسول فاولئک مع الذین انعما علیهم من النب یین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا)، (کسیکه خدا و رسول را اطاعت کند، چنین کسانى با آنان هستند که خدا بر ایشان انعام کرده، از انبیاء، و صدیقین، و شهدا، و صالحان، که اینان نیکو رفقائى هستند)، و سپس این ایمان و اطاعت را چنین توصیف کرده:(فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم، ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت، و یسلموا تسلیما، و لو انا کتبنا علیهم: ان
اقتلوا انفسکم، او اخرجوا من دیارکم، ما فعلوه الا قلیل منهم، و لو انهم فعلوا ما یوعظون به، لکان خیرا لهم، و اشد تثبیتا)، (نه به پروردگارت سوگند، ایمان واقعى نمی آورند، مگر وقتى که تو را حاکم بر خود بدانند، و در اختلافاتى که میانه خودشان رخ میدهد به هر چه تو حکم کنى راضى باشند، و احساس ناراحتى نکنند، و صرفا تسلیم بوده باشند، بحدى که اگر ما واجب کنیم که خود را بکشید، یا از شهر و دیارتان بیرون شوید، بیرون شوند، ولى جز عده کمى از ایشان این طور نیستند، و حال آنکه اگر این طور باشند، و به اندرزها عمل کنند، براى خودشان بهتر، و در استواریشان مؤثرتر است).
اصحاب صراط مستقیم مقامى عالیتر از مؤمنین دارند تازه مؤمنینى را که چنین ثبات قدمى دارند، پائینتر از اصحاب صراط مستقیم دانسته، وصف آنان را با آنهمه فضیلت که برایشان قائل شد، مادون صف اصحاب صراط مستقیم دانسته، چون در آیه( ۶۸ سوره نساء) فرموده: این مؤمنین با کسانى محشور و رفیقند که خدا بر آنان انعام کرده، (یعنى اصحاب صراط مستقیم)، و نفرموده: از ایشانند، و نیز فرموده: با آنان رفیقند، و نفرموده یکیی از ایشانند، پس معلوم می شود اصحاب صراط مستقیم، یعنى(الذین انعما علیهم) مقامى عالیتر از مؤمنین دارند.

نظیر آیه( ۶۸ – سوره نساء)، در اینکه مؤمنین را در زمره اصحاب صراط مستقیم ندانسته، بلکه پائین تر از ایشان می شمارد، آیه: (و الذین آمنوا با و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم) می باشد، چون در این آیه مؤمنین را ملحق بصدیقین و شهداء کرده، و با اینکه جزو آنان نیستند، بعنوان پاداش، اجر و نور آنان را به ایشان داده، و فرموده: (و کسانیکه به خدا و رسولان وى ایمان آورده اند،در حقیقت آنها هم نزد پروردگارشان صدیق و شهید محسوب میشوند، و نور و اجر ایشان را دارند).
پس معلوم میشود اصحاب صراط مستقیم، قدر و منزلت و درجه بلندترى از درجه مؤمنین خالص دارند، حتى مؤمنینى که دلها و اعمالشان از ضلالت و شرک و ظلم بکلى خالص است، تدبر و دقت در این آیات براى آدمى یقین می آورد: باینکه مؤمنین با اینکه چنین فضائلى را دارا هستند، مع ذلک در فضیلت کامل نیستند، و هنوز ظرفیت آنرا دارند که خود را به ( الذین انعما علیهم برسانند)، و با پر کردن بقیه ظرفیت خود، همنشین با آنان شوند، و به درجه آنان برسند، و بعید نیست که این بقیه، نوعى علم و ایمان خاصى بخدا باشد، چون در آیه (یرفع ا الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات)، خداوند آنهائى را که از شما ایمان آورده اند، و آنانکه علم به ایشان داده شده، بدرجاتى بالا می برد) دارندگان علم را از مؤمنین بالاتر دانسته، معلوم میشود: برترى (الذین انعما علیهم) از مؤمنین، به داشتن همان علمى است که خدا به آنان داده، نه علمى که خود از مسیر عادى کسب کنند، پس اصحاب صراط مستقیم که(انعما علیهم) بخاطر داشتن نعمتى که خدا به ایشان داده، (یعنى نعمت علمى مخصوص) قدر و منزلت بالاترى دارند، و حتى از دارندگان نعمت ایمان کامل نیز بالاتراند، این هم یک صفت و امتیاز در اصحاب صراط مستقیم.

موارد استعمال صراط و سبیل در قرآن و فرق آن دو

مقدمه ششم اینکه خدای تعالى در کلام مجیدش، مکرر نام صراط و سبیل را برده، و آنها را صراط و سبیل هاى خود خوانده، با این تفاوت که بجز یک صراط مستقیم، بخود نسبت نداده، ولى سبیل هاى چندى را بخود نسبت داده، پس معلوم م شود: میان خدا و بندگان، چند سبیل و کی صراط مستقیم برقرار است، مثلا درباره سبیل فرموده:(و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، و کسانى که در راه ما جهاد کنند، ما بسوى سبیلهاى خود، هدایتشان میک‏نیم)، ولى هر جا صحبت از صراط مستقیم به میان آمده، آنرا یکی دانسته است، از طرف دیگر جز در آیه مورد بحث که صراط مستقیم را به بعضى از بندگان نسبت داده، در هیچ مورد صراط مستقیم را به کسى از خلایق نسبت نداده،
به خلاف سبیل، که آنرا در چند جا به چند طائفه از خلقش نسبت داده، یک جا آنرا به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، نسبت داده، و فرموده: (قل هذه سبیلى، ادعوا الى اعلى بصیره، بگو این سبیل من است، که مردم را با بصیرت بسوى خدا دعوت کنم)، جاى دیگر آنرا به توبه کاران نسبت داده، و فرموده: (سبیل من اناب الى، راه آن کس که به درگاه من رجوع کند)، در سوره
نساء آیه ( ۱۱۵ ) آنرا به مؤمنین نسبت داده، و فرموده: (سبیل المؤمنین) از اینجا معلوم میشود که سبیل غیر از صراط مستقیم است، چون سبیل متعدد است، و باختلاف احوال رهروان راه عبادت مختلف می شود، بخلاف صراط مستقیم، که یکی است، که در مثل بزرگراهى است که همه راههاى فرعى بدان منتهى میگردد،همچنانکه آیه: (قد جاء کم من انور و کتاب مبین، یهدى به امن اتبع رضوانه، سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه، و یهدیهم الى صراط مستقیم،)(از ناحیه خدا بسوى شما نورى و کتابى روشن آمد، که خدا بوسیله آن هر کس که در پى خوشنودى او باشد به سبیل هاى سلامت راهنمائى نموده، و به اذن خود، از ظلمت ها به سوى نور بیرون میک‏ند، و بسوى صراط مستقیمشان هدایت می فرماید)به آن اشاره دارد، چون سبیل را متعدد و بسیار قلمداد نموده، صراط را واحد دانسته است، حال یا این است که صراط مستقیم همه آن سبیلها است، و یا این است که آن سبیلها همانطور که گفتیم راه هاى فرعى است، که بعد از اتصالشان به یکدیگر، به صورت صراط مستقیم، و شاه راه در می آیند.

فرق دیگرى بین سبیل و صراط
مقدمه هفتم اینکه از آیه شریفه:(و ما یومن اکثرهم با الا و هم مشرکون)، (بیشترشان بخدا ایمان نمی آورند، مگر توام با شرک)، برمی آید که یک مرحله از شرک (که همان ضلالت باشد)، با ایمان (که عبارت است ازیکی از سبیلها) جمع می شود، و این خود فرق دیگرى میان سبیل و صراط است، که سبیل با شرک جمع میشود، ولى صراط مستقیم با ضلالت و شرک جمع نمی شود، همچنانکه در آیات مورد بحث هم در معرفى صراط مستقیم فرمود: (و لاالضالین).
دقت در آیات نامبرده در بالا به دست میدهد:
که هر یک  از سبیل ها با مقدارى نقص، و یا حداقل با امتیازى جمع میشود، بخلاف صراط مستقیم، که نه نقص در آن راه دارد و نه صراط مستقیم زید از صراط مستقیم عمرو امتیاز دارد، بلکه هر دو صراط مستقیم است، بخلاف سبیل ها، که هر یک مصداقى از صراط مستقیم است، و لکن با امتیازى که بواسطه آن از سبیل هاى دیگر ممتاز می شود، و غیر او میگردد، اما صراط مستقیمى که در ضمن این است، عین صراط مستقیمىاست که در ضمن سبیل دیگر است، و خلاصه  صراط مستقیم با هر یک از سبیل ها متحد است همچنانکه از بعضى آیات نامبرده و غیر نامبرده از قبیل آیه: ( و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم) و آیه:( قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم، دینا قیما مله ابراهیم حنیفا )، (گو بدرستى پروردگار من، مرا بسوى صراط مستقیم که دینى است قیم، و ملت حنیف ابراهیم، هدایت فرموده) نیز این معنا استفاده می شود.

مثل صراط مستقیم نسبت به سبیل هاى خدا ، مثل روح است نسبت به بدن

چون هم عبادت را صراط مستقیم خوانده، و هم دین را، با اینکه این دو عنوان بین همه سبیل ها مشترک هستند، پس میتوان گفت مثل صراط مستقیم نسبت به سبیل هاى خدا، مثل روح است نسبت به بدن، همان طور که بدن یک انسان در زندگیش اطوار مختلفى دارد، و در هر کی از آن احوال و اطوار غیر آن انسان در طور دیگر است، مثلا انسان در حال جنین غیر همان انسان در حال طفولیت، وبلوغ، و جوانى، و کهولت و سالخوردگى، و فرتوتى است، ولى در عین حال روح او همان روح است، و در همه آن اطوار یکی است، و با بدن او همه جا متحد است.

و نیز بدن او ممکن است به احوالى مبتلا شود، که بر خلاف میل او باشد و روح او صرفنظر از بدنش، آن احوال را نخواهد، و اقتضاى آنرا نداشته باشد، به خلاف روح که هیچ وقت در معرض این اطوار قرار نمیگیرد، چون او مفطور بفطرت خدا است، که بحکم (لا تبدیل لخلق اهلل )، فطریاتش دگرگون نمی شود، و با اینکه روح و بدن از این دو جهت با هم فرق دارند، در عین حال روح آن انسان نامبرده، همان بدن او است، و انسانی که فرض کردیم مجموع روح و بدن است.

همچنین سبیل بسوى خدا به همان صراط مستقیم است، جز اینکه هر یک از سبیل ها مثلا سبیل مؤمنین، و سبیل منیبین، و سبیل پیروی کنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، و هر سبیل دیگر، گاه میشود که یا از داخل و یا خارج دچار آفتى میگردد، ولى صراط مستقیم همانطور که گفتیم هرگز دچار این دو آفت نمی شود، چه، ملاحظه فرمودید:
که ایمان که یکی از سبیل ها است، گاهى با شرک هم جمع می شود همچنانکه گاهى با ضلالت جمع میشود، اما هیچ یک از شرک و ضلالت با صراط مستقیم جمع نمی گردد، پس معلوم شد که براى سبیل، مرتبه هاى بسیارى است، بعضى از آنها خالص، و بعضى دیگر آمیخته با شرک و ضلالت است، بعضى راهى کوتاه تر، و بعضى دیگر دورتر است، اما هر چه هست بسوى صراط مستقیم میرود و بمعنائى دیگر همان صراط مستقیم است، که بیانش گذشت.

مثلى از کلام خدا و تطبیق با مطالب

و خداى سبحان همین معنا یعنى اختلاف سبیل و راههائى را که بسوى او منتهى می شود و اینکه همه آن سبیل ها از صراط مستقیم و مصداق آنند، در یک مثلى که براى حق و باطل زده، بیان کرده، و فرموده: (انزل من السماء ماء، فسالت اودیه بقدرها، فاحتمل السیل زبدا رابیا، و مما یوقدون علیه فى النار، ابتغاء حلیه، او متاع زبد مثله، کذلک یضرب ا الحق و الباطل، فاما الزبد فیذهب جفاء، و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض، کذلک یضربا الامثال)، ( خدا آبى از آسمان می فرستد سیل گیرها هر یک بقدر ظرفیت خود جارى شدند، پس سیل کفى بلند با خود آورد از آنچه هم که شما در آتش بر آن می دمید تا زیورى یا اثاثى بسازید نیز کفى مانند کف سیل هست خدا اینچنین حق و باطل را مثل می زند که کف بى فائده بعد از خشک شدن از بین می رود و اما آنچه بحال مردم نافع است در زمین باقى می ماند خدا مثلها را اینچنین می زند.

بطوریکه ملاحظه می فرمائید در این مثل، ظرفیت دلها و فهم ها را در گرفتن معارف و کمالات، مختلف دانسته است، در عین اینکه آن معارف، همه و همه مانند باران متکی و منتهى به یک رزقى است آسمانى، در آن مثل یک آب بود، ولى به اشکال مختلف از نظر کمى و زیادى سیل درآمد، در معارف نیز یک چیز است، عنایتى است آسمانى، اما در هر دلى بشکلى و اندازه اى خاص در می آید، که تمامى این بحث در ذیل خود آیه سوره رعد انشاءا خواهد آمد، و بالاخره این نیز یکی از تفاوتهاى صراط مستقیم با سبل است، و یا بگو: ىکی از خصوصیات آن است.

معنى صراط مستقیم با نتیجه گیرى از مقدمات ذکر شده

حالکه این هفت مقدمه روشن گردید، معلوم شد که صراط مستقیم راهى است بسوى خدا، که هر راه دیگرى که خلایق بسوى خدا دارند، شعبه اى از آن است، و هر طریقى که آدمى را بسوى خدا راهنمائى میک‏ند، بهره اى از صراط مستقیم را دارا است، به این معنا که هر راهى و طریقه اى که فرض شود، به آن مقدار آدمى را بسوى خدا و حق راهنمائى میک‏ند، که خودش از صراط مستقیم، دارا و متضمن باشد، اگر آن راه به مقدار اندکی از صراط مستقیم را دارا باشد، رهرو، خود را کمتر بسوى خدا میک‏شاند، و اگر بیشتر داشته باشد، بیشتر میک‏شاند، و اما خود صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرطى رهرو خود را بسوى خدا هدایت میک‏ند، و می رساند، و به همین جهت خدای تعالى نام آنرا صراط مستقیم نهاد، چون کلمه صراط بمعناى راه روشن است، زیرا از ماده (ص ر ط) گرفته شده، که بمعناى بلعیدن است، و راه روشن کانه رهرو خود را بلعیده، و در مجراى گلوى خویش فرو برده، که دیگر نمیتواند این سو و آن سو منحرف شود، و نیز نمی گذارد که از شکمش بیرون شود.

و کلمه (مستقیم) هم بمعناى هر چیزى است که بخواهد روى پاى خود بایستد، و بتواند بدون اینکه بچیزى تکیه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد، مانند انسان ایستاده اى که بر امور خود مسلط است، در نتیجه برگشت معناى مستقیم به چیزى است که وضعیتش قابل تغییر و یا تخلف پذیر نباشد.

حال که معناى صراط آن شد، و معناى مستقیم این، پس صراط مستقیم عبارت میشود از صراطى که در هدایت مردم و رساندنشان بسوى غایت و مقصدشان، تخلف نکند، و صد در صد این اثر خود را ببخشد، همچنانکه خدای تعالى در آیه شریفه:(فاما الذین آمنوا با و اعتصموا به، فسید خلهم فى رحمه منه و فضل، و یهدیهم الیه صراطا مستقیما، و اما آنهاییکه به خدا ایمان آورده و از او خواستند تا حفظشان کند، به زودى خدایشان داخل رحمت خاصى از رحمت هاى خود نموده، و به سوى خویش هدایت میک‏ند، هدایتى که همان صراط مستقیم است)، آن راهى را که هرگز در هدایت رهرو خود تخلف ننموده، و دائما بر حال خود باقى است، صراط مستقیم نامیده است.

خداوند سنت و طریقه مستقیم خود را دائمى و غیرقابل تخلف و تغییر معرفى میک‏ند و نیز در آیه: (فمن یرد ان یهدیه، یشرح صدره للاسلام، و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا، کانما یصعد فى السماء، کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یؤ منون، و هذا صراط ربک مستقیما)، (کسی که خدایش بخواهد هدایت کند، سینه اش را براى اسلام گشاده می سازد، و کسی که خدایش بخواهد گمراه کند، سینه اش را تنگ و بى حوصله می سازد، به طورییکه گوئى به آسمان بالا می رود، آرى این چنین خداوند پلیدى را بر آنان که ایمان ندارند مسلط می سازد، و این راه مستقیم پروردگار تو است)، طریقه مستقیم خود را غیر مختلف و غیر قابل تخلف معرفى کرده، و نیز در آیه: (قال هذا صراط على مستقیم، ان عبادى لیس لک علیهم سلطان، الا من اتبعک من الغاوین، فرمود این صراط مستقیم من است، و من خود را بدان ملزم کرده ام، به درستى بندگان من کسانی اند، که تو نمیتوانى بر آنان تسلط یابى، مگر آن گمراهى که خودش به اختیار خود پیروى تو را بپذیرد)، سنت و طریقه مستقیم خود را دائمى، و غیر قابل تغییر معرفى فرموده، و در حقیقت میخواهد بفرماید: (فلن تجد لسنه الله تبدیلا، و لن تجد لسنه الله تحویلا)، (براى سنت خدا نه تبدیلى خواهى یافت، و نه دگرگونى)، پس، از آنچه که ما درباره صراط مستقیم گفتیم پنج نکته بدست آمد.

پنج نکته درباره صراط مستقیم

نکته اول – اینکه طرقى که بسوى خدای تعالى منتهى میشود از نظر کمال، و نقص، و نایابى و رواجى، و دورى و نزدیکیش از منبع حقیقت، و از صراط مستقیم، مختلف است، مانند طریقه اسلام و ایمان، و عبادت، و اخلاص، و اخبات.
همچنانکه در مقابل این نامبرده ها، کفر، و شرک، و جحود، و طغیان، و معصیت، نیز مراتب مختلفى از گمراهى را دارا هستند، همچنانکه قرآن کریم درباره هر دو صنف فرموده:(و لکل درجات مما عملوا، و لیوفیهم اعمالهم، و هم لا یظلمون)، (براى هر دسته اى درجاتى است از آنچه میک‏نند، تا خدا سزاى عملشان را به کمال و تمام بدهد، و ایشان ستم نمی شوند). و این معنا نظیر معارف الهیه است، که عقول در تلقى و درک آن مختلف است، چون استعدادها مختلف، و به الوان قابلیت ها متلون است، همچنانکه آیه شریفه(رعد- ۱۷) نیز به این اختلاف گواهى میداد.

نکته دوم – اینکه همان طور که صراط مستقیم مهیمن و مافوق همه سبیل ها است، همچنین اصحاب صراط مستقیم که خدا آنان را در آن صراط جاى داده، مهیمن و مافوق سایر مردمند، چون خدای تعالى امور آنان را خودش به عهده گرفته، و امور مردم را به عهده آنان نهاده، و امر هدایت ایشان را به آنان واگذار نموده، و فرموده: (و حسن اولئک رفیقا)، (اینان بهترین رفیقند)، و نیز فرموده:
(انما ول کیم الله و رسوله، و الذین آمنوا، الذین یقیمون الصلوه، و یؤ تون الزکوه، و هم راکعون)، (تنها ولى و سرپرست شما خدا است، و رسول او، و آنان که ایمان آورده اند، یعنى آنان که نماز می گذارند، و در حال رکوع صدقه میدهند)، که به حکم آیه اول، صراط مستقیم و یا بگو (صراط الذین انعم الله علیهم)، را صراط انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین دانسته، به حکم آیه دوم، با در نظر گرفتن روایات متواتره، صراط امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهم السلام شمرده است، و آن جناب را اولین فاتح این صراط دانسته،

چکیده سخن در معنى هدایت

هدایت عبارت است از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیله نشان دادن راه، و این خودیک نحو رساندن به هدف است، و کار خدا است، چیزی که هست، خدای تعالى سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله هدایت هم وسیله اى فراهم میک‏ند، تا مطلوب و هدف براى هر که او بخواهد روشن گشته، و بنده اش در مسیر زندگى به هدف نهائى خود برسد.

این معنا را خداى سبحان بیان نموده، فرموده:(فمن یرد الله ان یهدیه، یشرح صدره للاسلام)، (خداوند هر که را بخواهد هدایت کند، سینه او را براى اسلام پذیرا نموده، و ظرفیت میدهد)، و نیز فرموده: (ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر الله ،ّهلل ذلک هدى الله یهدى به من یشاء، سپس پوست بدن و دلهایشان بسوى یاد خدا نرم میشود و میل میک‏ند، این هدایت خدا است، که هر که را بخواهد از آن موهبت برخوردار می سازد.)
و اگر در آیه اخیر، لینت و نرم شدن با حرف(الى)تعدى شده، از این جهت بوده که کلمه نامبرده بمعناى میل، اطمینان، و امثال آن را متضمن است، و اینگونه کلمات همیشه با حرف(الى) متعدى میشوند، و در حقیقت لینت نامبرده عبارتست از صفتى که خدا در قلب بنده اش پدید می آورد، که به خاطر آن صفت و حالت یاد خدا را میپذیرد، و بدان میل نموده، اطمینان و آرامش میی‏ابد، و همانطور که سبیلها مختلفند، هدایت نیز به اختلاف آنها مختلف میشود، چون هدایت به سوى آن سبیل ها است، پس براى هر سبیلى، هدایتى است، قبل از آن، و مختص به آن.

آیه شریفه:(و الذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا، و ان الله لمع المحسنین، و کسانیکه در ما جهاد میک‏نند، ما ایشان را حتما به راه هاى خود هدایت میک‏نیم، و به درستى خدا با نیکوکاران است)، نیز به این اختلاف اشاره میک‏ند چون فرق است بین اینکه بنده خدا در راه خدا جهاد کند، و بین اینکه در خدا جهاد کند، در اولى شخص مجاهد سلامت سبیل، و از میان برداشتن موانع آنرا می خواهد، به خلاف مجاهد در دومى، که او خود خدا را میخواهد، و رضاى او را میطلبد، و خدا هم هدایت به سوى سبیل را برایش ادامه می دهد، البته سبیلى که او لیاقت و استعدادش را داشته باشد، و همچنین از آن سبیل به سبیلى دیگر، تا آنجا که وى را مختص به ذات خود جلت عظمته کند.

مزیت اصحاب صراط مستقیم بر سایرین به علم است

اینکه مزیت اصحاب صراط مستقیم بر سایرین، و همچنین مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین، تنها بعلم است، نه عمل، آنان به مقام پروردگارشان علمی دارند که دیگران ندارند، وگرنه در سابق هم گفتیم، که در سبیل هاى پائینتر صراط مستقیم، اعمال صالح کامل، و بدون نقص نیز هست، پس وقتى برترى اصحاب صراط مستقیم به عمل نبود، باقى نمی ماند مگر علم، و اما اینکه آن علم چه علمى و چگونه علمى است؟ انشاء الله در ذیل آیه:(انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها) درباره اش بحث خواهیم کرد در اینجا تنها میگوئیم آیه:(یرفع الله الذین آمنوا منکم، و الذین اوتوا العلم درجات)،(خدا کسانى از شما را که ایمان دارند، و کسانى که علم داده شده اند، به درجاتى بلند میک‏ند) و همچنین آیه: (الیه یصعد الکلم الطیب، و العمل الصالح یرفعه)، (کلمه طیب خودش بسوى خدا بالا میرود و عمل صالح آنرا بالا میبرد) به این مزیت اشعار دارد، چون می رساند آنچه خودش بسوى خدا بالا میرود، کلمه طیب و علم است، و اما عمل صالح، اثرش کمک در بالا رفتن علم است.

اقسام عبادت

در کتاب کافى از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده، که در معناى عبادت فرموده اند: عبادت سه جور است، مردمى هستند که خدا را از ترس عبادت میک‏نند، عبادت آنان، عبادت بردگان ناتوان است، و منشاءش زبونى بردگى است، مردمى دیگر خداى تبارک و تعالى را به طلب ثوابش عبادت میک‏نند، عبادت آنان عبادت اجیران است و منشاء آن علاقه به اجرت است، مردمى دیگر خداى عز و جل را بخاطر محبتى که به او دارند، عبادت میک‏نند، عبادت آنان عبادت آزادگان، و بهترین عبادت است.

و در نهج البلاغه آمده که مردمى خدا را بدان جهت عبادت میک‏نند که به ثوابش رغبت دارند، عبادت آنان عبادت تجارت پیشگان است، و خود نوعى تجارت است، قومى دیگر خدا را از ترس، بندگى میک‏نند، که عبادتشان عبادت بردگان است، قومى سوم هستند که خدا را از در شکر عبادت میک‏نند، که عبادت آنان عبادت آزادگان است.

و در کتاب علل، و نیز کتاب مجالس، و کتاب خصال، از امام صادق(علیه السلام) آمده: که فرمودند مردم، خدا را سه جور عبادت میک‏نند، طبقه اى او را بخاطر رغبتى که به ثوابش دارند عبادت میک‏نند،
که عبادت آنان عبادت حریصان است، و منشاء آن طمع است، و جمعى دیگر او را از ترس آتش عبادت میک‏نند، که عبادت آنان عبادت بردگان، و منشاءش زبونى و ترس است، و لکن من خداى عزوجل را از این جهت عبادت میک‏نم، که دوستش دارم، و این عبادت بزرگواران است، که خدا درباره شان فرموده: (و هم من فزع یومئذ آمنون)  و ایشان در امروز از فزع ایمنند،و نیز فرموده: (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى، یحببکم الله ) ( بگو: اگر خدا را دوست میدارید پس پیروى من کنید تا خدا هم دوستتان بدارد)، پس هر کس خداى عزوجل را دوست بدارد، خدا هم او را دوست میدارد، و هر کس خدا دوستش بدارد، از ایمنان خواهد بود، و این مقامى است مکنون، و پوشیده، که جز پاکان با آن تماس پیدا نمیک‏نند.
مدلول عبادت آزادگان در هر سه روایت مذکوره به یک معنا است مؤلف: از بیانی که در گذشته گذشت، معناى این سه روایت روشن می شود، و اگر عبادت احرار و آزادمردان را گاهى به شکر، و گاهى دیگر به حب، توصیف کردند، از این جهت است که برگشت هر دو به یکی است، چون شکر عبارت است از اینکه نعمت ولى نعمت را در جایش مصرف کنى، و شکر عبادت به این است که از روى محبت انجام شود، و تنها براى خود خدا صورت بگیرد، نه منافع شخصى، و یا دفع ضرر شخصى، بلکه خدا را عبادت کنى، بدان جهت که خدا است، یعنى بذات خود جامع تمامى صفات جمال و جلال است، و او چون جمیل بالذات است، ذاتا محبوب است، یعنى خودش دوست داشتنى است، نه اینکه چون ثواب میدهد، و یا عقاب را بر میدارد؟ مگر محبت جز میل به جمال و مجذوب شدن در برابر آن چیز دیگرى است؟ پس برگشت اینکه بگوئیم: خدا معبود است، چون خدا است، و یا چون جمیل و محبوب است، و یا چون ولى نعمت است، و شکرش واجب است، همه ب یک معنا است.

و از طرق عامه از امام صادق علیه السلام روایت شده که در تفسیر آیه (ایاک نعبد) الخ، فرموده: یعنى، ما از تو غیر تو را نمی خواهیم، و عبادتت در عوض چیزى نمیک‏نیم، آنطور که جاهلان به خیال خود، تو را عبادت میک‏نند، در حالى که در دل به یاد همه چیز هستند جز تو.

مؤلف: این روایت به نکته اى اشاره میک‏ند، که قبلا از آیات مورد بحث استفاده کردیم، که معناى عبادت، حضور و اخلاص است، چون عبادت به منظور ثواب، و یا دفع عذاب، با خلوص و حضور منافات دارد.

مراد از (الذین انعمت علیهم)

و نیز در معانى از على علیه السلام روایت آورده که فرمود: صراط مستقیم در دنیا آن راهى است که کوتاهتر از غلو، و بلندتر از تقصیر، و در مثل فارسى نه شور شود، و نه بى نمک باشد، بلکه راه میانه باشد، و در آخرت عبارت است از طریق مؤمنین بسوى بهشت باز در معانى از على علیه السلام روایت آورده، که در معناى جمله (صراط الذی) الخ، فرمود: یعنى بگوئید: خدایا ما را به صراط کسانى هدایت فرما، که بر آنان این انعام فرمودى که موفق بدینت و اطاعتت نمودى، نه این انعام که مال و سلامتى شان دادى، چون بسا میشود کسانى به نعمت مال و سلامتى متنعم هستند، ولى کافر و یا فاسقند.

آنگاه اضافه فرمود: که ایشان آن کسانی اند که خدا درباره آنها فرموده:(و من یطع الله و الرسول، فاولئک مع الذین انعم الله علیهم، من النبیین، و الصدیقین، و الشهداء، و الصالحین، و حسن اولئک رفیقا،)

چند روایت درباره مراد از (صراط مستقیم)
در کتاب فقیه و در تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السلام روایت آورده اند، که فرمود: صراط مستقیم، امیرالمؤمنین علیه السلام است. و در کتاب معانز امام صادق علیه السلام روایت آورده، که فرمود: صراط مستقیم، طریق به سوى معرفت خدا است، و این دو صراط است، یکی صراط در دنیا، و یکی در آخرت، اما صراط در دنیا عبارت است از امامى که اطاعتش بر خلق واجب شده، و اما صراط در آخرت، پلى است که بر روى جهنم زده شده، هر کس در دنیا از صراط دنیا به درستى رد شود، یعنى امام خود را بشناسد، و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانى می گذرد، و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت میلغزد، و به درون جهنم سقوط میک‏ند.

و نیز در کتاب معانى از امام سجاد علیه السلام روایت آورده که فرمود: بین خدا، و بین حجت خدا حجابى نیست، و نه خدا از حجت خود در پرده و حجاب است، مائیم ابواب خدا، و مائیم صراط مستقیم، و مائیم مخزن علم او، و مائیم زبان و مترجم هاى وحى او، و مائیم ارکان توحیدش، و مائیم گنجینه اسرارش. و از ابن شهر آشوب از تفسیر و کیع بن جراح، از ثورى، از سدى، از اسباط، از ابن عباس روایت شده، که در ذیل آیه: (اهدنا الصراط المستقیم) گفته: یعنى اى بندگان خدا، بگوئید: خدایا ما را به سوى محبت محمد و اهل بیتش (علیهم السلام) ارشاد فرما.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *