طالب ، سالک ، مرید

نسان پس از آنکه مورد عنایت واقع و از خواب غفلت (نوم حیوانی) بیدار شد، پای به وادی طلب نهاده و با دیدگانی جدید در جستجوی حقیقت قرار می‏گیرد. در این دفتر وادی طلب را مورد بررسی قرار می‏دهیم.

طلـب:

وادی طلب برای سالک، ابتدای آگاهی از وجود حجاب‏هاست و سالک بایستی بر انواع آنها و راههای برطرف کردنشان  وقوف یابد.

در سلوک، حجاب دوگونه است: ظلمانی و نورانی

حجاب ظلمانی:

این نوع حجاب در اثر اعمالی به انسان وارد می‏شود که شخص آن عمل را بدون قصد قربت و تنها به انگیزۀ لذّت‏جویی، منفعت‏ طلبی، مصلحت ‏اندیشی و با علم به اینکه گناه است، انجام می‏دهد.

در حقیقت منظور، پیروی از همین هوسها و نفسانیاتی است که حتّی بدون مربّی هم می‏توان متوجّه آنها شد. همانطورکه سردی و گرمی اشیاء را می‏توانیم بفهمیم، اثرات بعضی اعمال خود را نیز می‏توان فهمید، مثل خطاهای اعتقادی و اخلاقی از صغیره و کبیره که از انسان سرمی‏زند و فهمیدن آن نیز بسیار آسان بوده و عموماً همان چیزهایی است که خلاف دستورات شریعت است. مرجع تشخیص این نوع گناهان نیز، خود انسان است. با توجه به کلام وحی: انسان بر نفس خود بصیرت داشته و می‏تواند نیک و بد را از هم تمیز دهد، ولو اینکه عذر بیاورد و بهانه‏ جویی کند. این همانا کلام خدا است، یعنی کسی که ما را طراحی کرده و درون ما قوۀ بصیرت قرار داده است.

حجاب نورانی :

چگونه حجابی است که با اینکه حجاب است ولی با نور هم سنخیت دارد؟!! حجاب های نورانی، حاصلِ اعمالی هستندکه شخص به قصد قربت الی‏ الله و با علم بر اینکه نه تنها گناه نبوده، بلکه اجر اخروی هم دارد، آنرا انجام می‏دهد. توجّه داشته باشید که خود آن عمل، نه تنها کراهتی ندارد بلکه ثواب هم دارد ولی تبعات آن عمل است که حجاب ایجاد می‏کند نه خود عمل!

مثل کسی که نماز را به قصد قربت الی الله بخواند و در همان حال، دچار عُجب و خود بزرگ‏ بینی گشته و خواندن نماز آنقدر برایش اهمیت پیداکند که به ‏دلیل خواندن آن، خود را مقرّب دستگاه خداوندی بداند. آن عمل، عملی ثواب و دارای فضیلت اخروی بوده ولی به‏ دلیل آنکه شخص را دچار عُجب و خودبینی نموده، حجاب‏ آور است.

یا مثل کسی که انفاق می‏کند، مثلاً در ماه رمضان و یا ایّام مشخص دیگری از سال، برحسب عادت سفرۀ افطار و اطعام می‏گستراند و با انجام همین عمل از روی عادت، برای خود جایگاه ایجاد می‏نماید.

معلومات علمی هم همینطور است، امکان دارد برای دارندۀ آن معیار ایجاد نموده و خودخواهی فراهم نماید، در این صورت است که معلومات انسان نیز، حجابی با ماهیّتی نورانی به‏ وجود می‏آورد.

کاری که شمس در ابتدا، در مورد مولانا انجام داد، از بین بردن حجابی بود که به‏ واسطۀ انباشتن علوم، در طول یک عمر در وجود مولوی ایجاد شده‏ بود. زیرا او هم چون دیگران، اسیر پندارهای خود بود.

ما همگی در گرو نوع نگاه خود به عالم هستی هستیم. بی‏ جهت نیست که انبیاء هم تنها نوع نگاه امتشان را تغییر می‏دادند. بزرگان نیز با ما چنین می‏کنند که درنتیجه، بقیۀ تغییرات به‏ دست خودمان انجام می‏شود. همین که نگاه ما به مسئلۀ خدا، عشق، زن، اقتصاد، اجتماع و … عوض شود، بقیۀ چیزها نیز ناخودآگاه تغییر می‏یابد.

بشوی اوراق اگر هم‏درس مایی                که علم عشق در دفتر نباشد

شریعت هم به نوعی یک علم است که ممکن است عجب بیاورد و به حجابی نورانی تبدیل گردد. هر حقیقتی شریعت خاص خود را نیاز دارد. یک شریعت را نمی‏توان به همۀ آدمیان معرفی نمود، مگر اینکه اعتقاد داشته باشیم، تمامی آدمها ظرفیت یکسانی داشته و مقدار برخورداری آنها از حقیقت نیز به یک اندازه می‏باشد.

زاهدی را دیدم که پاکی و طهارت را با وجب انگشتان دست خود اندازه می‏گرفت.

این شخص قطعاً حقیقت را هم با همین معیارها اندازه‏ گیری می‏‏کند و دیگران را نیز به تبعیّت از آن وا می‏دارد. قبل از پایان بخشیدن به این بخش از مطلب، ذکر این نکته نیز لازم است که رد شریعت اگر از موضع متکی بر جهدی عاقلانه و یا کشفی عارفانه صورت نگیرد، مذموم بوده و ممکن است برخواسته از لاابالی‏ گری باشد که بسط این مطلب را باید در نوشتار دیگری دنبال نمود ولی مسلّم این است که مقبول مجتهد بودن با مقبول حق بودن، دو مسئلۀ متفاوت است:

قــومی  متفکــرنـد  انــدر  ره   دیــن

قـومی به گمـان  فتـاده  در  راه یقیـن

می‏تـرسـم از آنکـه بانـگ آیــد روزی

کای  بی‏خبران راه نه آن است ونه این

حواس انسان: ظاهری، باطنی

انسان دارای حواس گوناگونی است که به دو دسته حواس ظاهری و حواس باطنی تقسیم می‏شوند. بعضی از آنها در دوران حیوانیّت، بعضی در دوران بشریّت، بعضی در دوران انسانیّت و برخی نیز در دوران آدمیّت، در اثر تحقّق شرایطی خاص در شخص فعّال می‏شوند. مثلاً حواس ظاهری از قبیل بینائی، شنوائی، گویائی، چشائی و بساوائی (از نظر ما حس شهوت جنسی نیز در ردۀ همین حواس ظاهری است)، در دوران حیوانیّت فعّال شده و بقیۀ حواس نهانی انسان نیز در دوره‏ های بعدی به‏ وجود می‏آیند. حسّ شناسایی عالم لایتناهی و قانع نشدن به ملموسات و محسوسات موجود نیز، بر اثر یقظه یعنی بیداری، در انسان فعّال می‏گردد. این بیدار شدن یا فعّال شدن حواس، در مواجهه با حوادث مختلفی اتّفاق می‏افتد. هنگامیکه شخص بیدار می‏شود متوجّه می‏گردد که معناهایی در عالم، وجود دارد که تا به حال از آنها غافل بوده است. این امر باعث می‏شود که وی به ‏سرعت به سمت آنها حرکت کند. در این مسیر شخص ممکن است با انسانهایی مواجه ‏شود که لزوماً معنوی نیستند ولی وی از فرط طلب آنها را در یک هالۀ معنوی می‏بیند، به همین دلیل این دوران را دوران فریب خوردن طالب نیز می‏توان نامید. تا طلب در کسی راه پیدا نکند وپخته نشود، شخص نباید مطلوبی برگزیند، زیرا فرق امور را تشخیص نمی‏دهد. او فقط نیاز دارد و به دنبال مطلوب است امّا توانایی تشخیص راه درست از نادرست را نداشته و ممکن است با دیدن سراب، آن‏را به جای آب بپندارد، به همین جهت به نظربازی مشغول است و هرکس که خوش‏ سیماتر و خوش‏ بیان‏ تر باشد، در نظرش مطلوب جلوه می‏کند. نام دیگری هم که به این دوران داده شده است، دوران نظربازی طالب است که البتّه باید به این نکته توجّه شود که با دوران نظربازی عارف تفاوت بسیاری دارد.

نظرو نظربازی:

نظرکردن و نگاه‏ کردن معانی متفاوتی دارد. شخص ممکن است درعین حال که در جمعی حضور دارد، در انتظار رسیدن شخص دیگری هم باشد، بنابراین نگاه او به سایرین با نگاهی که به در خانه دارد متفاوت است. نگاه او به در، نگاهی منتظرانه است، انتظار دارد که کسی از آن در وارد شود ولی در نگاهی که به اطرافیان خود در آن مجلس می‏اندازد، هیچ انتظاری وجود ندارد. انتظار داشتن به معنی نظردوختن به یک نقطۀ مهم است. نگاهی که مرید به مراد خود باید داشته باشد، اینگونه نگاه است:

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید

                                      شـایـد  کـه نگاهـی کنـد آگاه نباشیـد

اگر می‏گویند که شیعیان، منتظر ظهور امام خود هستند، به این معنا است که همه چیز را می‏بینند ولی نگاه خود را تنها به سمت امام خود دوخته‏ اند. لذا از نقطه نظر شیعۀ منتظر، بقیۀ مسائل در درجۀ دوّم اهمیّت قرار دارد.

درادبیات عرفانی، نظر معناهای مختلفی دارد که برخی از این معانی را در ادبیات حافظی جستجو می‏کنیم. حافظ در جایی نظر را تنها به معنی نگاه کردن آورده است:

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی              غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

در جائی دیگر، معنای دیگری را برای نظر به کار می‏گیرد:

به سرّ جام جم آن گه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

جام جم همان نقطۀ تمرکز عارف است. معروف است که جمشید پادشاه، جامی داشت که در آن، اخبار و احوال دیگران را می‏دید. البتّه در اینجا حافظ به سرّ جام جام اشاره می‏کند نه خود جام.

سرّ دیدن با خودِ دیدن تفاوت دارد. حافظ در اینجا، نظرکردن را به دیدنی خاص معنا کرده است، دیدنی که از همگان برنمی‏آید و وقوع آن تنها در گرو عملی است که خود دارای اسراری می‏باشد. یکی از این رازها، قبول امور و رأی غیرعقلی است، پذیرفتن مسائلی که لزوماً با عقل ما سازگاری پیشینی ندارد، قبول اینکه سرمۀ خاک میکدۀ نجس، دیدگان باطنی ما را اسراربین می‏کند، در حالیکه در نگاه اهل شریعت، میکده جایی مطرود و مذموم است، چه رسد به خاک آن:

سرّخدا که عارف سالک به کس نگفت

در حیرتم که باده فروش ازکجا شنید 

در جائی دیگر نیز نظر را به معنای تصرّف به‏ کار می‏برد:

بیا که چارۀ ذوق حضور و نظم امور

به  فیض بخشی اهل نظـر توانی کرد

انسان، هم مایل به حضور در کنار پیر است تا فیضی نصیب او شود و هم اینکه مشکلات معیشتی دارد که مانع از آن است. پس چه باید کرد؟

پاسخ این است که باید از خودِ پیرِ اهلِ نظر کمک گرفت، زیرا قدرت حل امور ما را به واسطۀ تصرّف اراده‏ مان دارد.

اما مهمترین معنای نظر، بحث جمال و جمال‏ بازی در نزد طالب است.

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل

کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

«آن» به معنای آن که به شیء اشاره می‏کنند نیست، بلکه، همان ساختاری است که در پشت چهره قرارگرفته ‏است.

یعنی آنچه را که دیگران نمی‏بینند طلب کن.

اما در نظربازی طالب، چهره، مو و صورت ظاهر اهمیت پیدا می‏کند و به‏ همین دلیل است که معمولاً فریب می‏خورد. یکی از خطرات در این دوره، «ریاورزی» سالک است. چون دوست دارد که مقبول طبع مردم صاحب‏نظر واقع گردد، بیش از آن چیزی که هست خود را نشان می‏دهد.

ریا یعنی چه؟

یعنی خود را بالاتر از آنچه که هست وانمود کردن.

در مکتب وحدت، یکی از راه‏های درمان ریا، خراب کردن شخصیّت فرد ریاپیشه است، زیرا نفس را آزرده ‏حال می‏کند. درست همانند سیلی، که به گوش یک انسان خواب‏ آلوده زده می‏شود و او را یکباره بیدار می‏نماید.

طلبِ طالب در این مرحله، نه برای وصال یار که برای ارضاء نفس خودش است. از این حیث دورانی است خطرناک و امکان انحراف در آن بسیار است.

در این مرحله، شخص بیدار شده و به هر محفلی سرکشی می‏کند، آرام و قرار ندارد و می‏خواهد از هر سفره‏ ای توشه ‏ای بردارد، گویا گم کرده‏ ای دارد که در برخورد با اشخاص مختلف می‏خواهد آن‏را بیابد ولی حجم وسیعی از اطلاعات را نیز با خود به همراه دارد که سنگینی می‏کند. کتابها خوانده است، به مجالس بزرگان رفته، با پیران و مرشدان بزرگی ملاقات کرده که وی را در کنار خود نشانده ‏اند، در رشته‏ های مختلفی از علوم مفید و غیرمفید، کاغذها سیاه کرده و دانش‏ ها اندوخته است و از همه مهمتر، به آنها خوکرده و بواسطۀ آنها کسبِ هویت نموده، به‏ طوریکه جداشدن از آنها برایش خیلی دشوار است.

حال مرید این اطلاعات را چه کند؟

آیا این علوم انباشته شده، مرید را از تشخیص درست یا غلط بودن گفته‏ های استاد بازمی‏دارد؟

در نظر استاد، معیارِ درستی، فقط علم و عقل نیست:

اندر طلب یار چو مردانه شدم                   اول قدم از وجود بیگانه شدم

او علم  نمی‏شنید لب بر بستم                   او عقل نمی‏خرید دیوانه شدم

طالب در بدایت راه با آموخته‏ های خود حرکت می‏کند درصورتیکه این آموخته‏ ها، در مواجهه با ناآموخته‏ هایی که از مرشدان دریافت می‏کند، تعارض دارد. گفته‏ های مرشد با تجزیه و تحلیل‏های عقلی مرید در تضاد است. مرید بعد از آموختن حجم وسیعی از علوم اخلاقی و ادبی، هنگامیکه به وادی طلب قدم می‏گذارد، به وی گفته می‏شود:

«ادب عشق، جمله در بی‏ ادبی است»

به همین دلیل دوران طلب طولانی می‏شود، چرا که بین آنچه شخص هست و آنچه که باید بشود تفاوت زیادی وجود دارد. به‏ راحتی نمی‏تواند ارزشهایی که برای خود فراهم نموده است را از دست بدهد. بخصوص اینکه، هرقدر این ارزشها بیشتر و فربه‏ تر باشند، ترک آنها نیز مشکل‏تر خواهد بود.

آنچه در مرحلۀ طلب اهمیت دارد، آن‏ است که از جانب حق، آتشی در دل طالب روشن می‏گردد که دیگر وی را راحت نمی‏گذارد. در حقیقت هنگامیکه طلبی در شخص جوشش می‏کند بدین معناست که، مطلوبی به وی توجّه کرده است.

طالب بعد از بیداری، طلبِ نسخه دارد، یعنی به این مهم پی برده که چیزی از خود ندارد و باید آنرا کسب نماید. متوجّه می‏شود که دارای خلأ است.

طالب دراین مرحله، دیگر به‏ دنبال علم نیست، چرا که علوم پیشین، او را راضی نکرده است.

در نظر عرفا، تنها یک علم واقعیت دارد که همانا نور دانش و آگاهی است. نوری که به قلب مؤمن می‏تابد تا وسیلۀ هدایت او گردد. عرفا بر این باورند که به‏ جز آن نور، همۀ علوم حاجب هستند.

در اینجا باید به این نکته اشاره شود که میان محفلی که ماهیتی غیر سالکانه دارد با محفل عرفانی، تفاوت عمده‏ ای وجود دارد. اگرچه در هر دوی آنها ممکن است جایگاهی به طالب داده شود، ولی در اولی، هدف از اعطای این جایگاه روشی برای جلب مشتری است، زیرا برای اینکه طالب جذب این بازار گردد، نیازمند توجّه است و لذا به ‏دلیل توجّهی که به او می‏شود، از همان ابتدا خود را شایستۀ آن جایگاه احساس نموده و به هرقیمتی، حتّی تظاهر و ریا، سعی دارد این به ‏اصطلاح جایگاه را از دست ندهد.

حال آنکه در محفل عرفانی، هدف از اعطای جایگاه، ساخته شدن طالب است.

مرشد این جایگاه را به وی می‏دهد امّا به دلیل اینکه مسئلۀ ساخته شدن طالب برایش اهمیّت دارد، هرلحظه که تشخیص دهد، او را تنبیه کرده و مجدداً تکریم می‏نماید تا چشمان طالب به سمت سلوک باز شود:

یک لحظه داغم می‏کشی، یک دم به باغم می‏کشی

پیش  چراغم  می‏کشی،  تا  وا  شود چشمان من

نقش پیر در این مرحله:

در مرحله طلب، نقش پیر همراهی طالب در قالب یک فرد عادی است. در این همراهی، مرشد کوشش خود را صرف آن می‏نماید که موضع طالب را نسبت به آموخته‏ های پیشین ‏اش سست کرده و شک وی را در مورد صحت آنها تقویت نماید. مطالبی که مرشد در این مرحله با وی در میان می‏گذارد، از جنس همان معلوماتی است که طالب، خود در اختیار دارد. مثلاً اگر طالب اهل شریعت است، پیر نسبت به شریعت سست‏ گویی نمی‏ نماید و یا اگر طالب اهل فلسفه ومنطق باشد، پیر نیز از برهان‏ های عقلی استفاده می‏نماید. محورهای اصلی کلام او هم مبتنی بر نقل تجربه‏ های شخصی و یا دوستانش می‏باشد. بجای آنکه سؤالات او را پاسخ دهد، آن سوالها را تقویت کرده و وی را در یافتن پاسخ، به طلب بیشتری تحریک می‏کند. منکر تواناییها و فضیلت‏های طالب نشده و وی را در مواقعی مناسب، تائید می‏نماید.

 

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *