“تـوکّـل” و جایگاه آن در زندگی روزمرّه

آیا توکّل به معنای دینی آن، در زندگانی ما مفید است؟

آیا توکّل داشتن به خداوند، با ارادۀ آدمی منافات دارد؟

قبل از پاسخ به سؤالات فوق، لازم است در معنای توکّل قدری تأمّل نموده و بعد به بررسی جایگاه آن و نسبت آن با زندگی بپردازیم.

توکّل به معنای وکیل گرفتن و سپردن کار به دست او است.

توکّل در لسان عارفان، دارای سه سطح مختلف است.

۱- در سطح اوّل، انسان حالت بچه‏ ای را دارد که هنوز اعتماد به نفس قوی نداشته و اصولاً ترسان است و به‏ همین جهت، مرتب دست به دامان مادرش بوده، خود را به او واگذار کرده و از او دستور می‌گیرد. این حالت، سطح مبتدیان و حالت عمومیِ تقریباً همۀ آدمیانی است که دینداریشان در سطح عادی و متوسط است.

۲- درسطح دوّم، حالت انسان مانند آنست که شخص در امور ظاهری به شخص دیگری، براساس اعتمادی که به او و توانائی‏ هایش دارد، وکالت می‏دهد و کار خود را به وی واگذار می‌کند. از آن به بعد تصمیم‌گیری با وکیل است و شخص، اطلاعات اوّلیّه را به وکیل داده و خود دخالت مؤثّری به‏ کار نمی‏بندد. درنتیجه هرکاری که وکیل انجام دهد، مورد قبول موکّل نیز می‌باشد. ضمناً در این حالت امکان دارد نتیجه‌ای هم به ‏نفع موکّل حاصل نگردد ولی با همین احتمال است که موکّل، وکالت وکیل را قبول می‏نماید. این سطح از توکّل، حالت روندگان (سالکان) بوده و مخصوص خواص دینداران است.

۳- در سطح سوّمِ توکّل که نقطۀ اوج آن نیز می‌باشد، حالت انسان مثل مرده ‏ای است در دست مرده شور. نه نظری دارد و نه انتظاری. هیچ اختیاری از خود ندارد و هرجور که مرده شور بخواهد، او را می‏گرداند و این نهایتِ توکّل است.

یعنی انسان در این مرحله و سطح، باید هر نوع خواسته‏ ای را از خود دور کرده و تنها منتظر بروز ارادۀ وکیل خود باشد. این مرتبۀ عالی توکّل است که مخصوص خاصّ‏‏ الخواص و یا واصلان می‏باشد.

همۀ آدمیان در هر سطحی که باشند، در زندگی‏شان اتّفاقاتی بروز می‏کند که تحمّل آن از صِرف ارادۀ آدمی خارج است. در این هنگام آدمیان به چند دسته تقسیم می‏شوند که هریک از ما نیز در همین تقسیمات جای می‏گیریم:

نوع اول: گاهی انسانِ به بن‏ بست رسیده، کاملاً متّکی بر اراده و نیروهای شناخته‏ شدۀ خود، به تلاشی همه جانبه مشغول گشته و نتیجۀ بازی را کاملاً به میزان توانائیهای خود وابسته می‏داند، او جز بر نیروهای خود، برچیز دیگری اتّکا نداشته و تنها از نیروی باطن عالم یا به عبارتی از نیروی درون خود انتظار دارد.

نوع دوم: گاهی هم شخص، وقتی از مراجعه به نیروهای خود برای مقابله با مشکل پیش آمده مأیوس می‏گردد، به نقطه‏ ای نامعلوم که یقیناً در ژرفای وجود خود نیز ریشه داشته توجّه کرده و به امید شکاف و روزنه‏ ای منتظر می‏ماند. این حالت انتظار، چندگونه می‏تواند باشد:

حالت اوّل: شخص، تنها در مواقعی که هراسان و ناامید از برخورد با مشکلات است، به نیروهای غیبی و قدرتی که بتواند به او کمک  کند، پناه برده و تا زمانیکه مشکل، حل نشده باشد به این توکّل ادامه می‏دهد و هنگامی‏که مشکل، به میل او به پایان رسید، همچون آن طفل، دامن مادر (توکّل) را رهاکرده و آن را به وقت دیگری موکول می‏نماید. همچنین اگر مشکل، مطابق میل شخص پایان نیابد و نتیجه، برخلاف میل و مصالح او باشد، توکّل را بی‏معنا و ارادۀ خود و یا دیگران را مقدّم دانسته و از توکّل جدا می‏ماند.

حالت دوّم: شخص ضمن اخذ صورت توکّل، خود نیز بیتابانه در پیگیری و راهبرد مسئله، نه نظارت (که ممدوح است) که دخالت (که مذموم است) نموده و موازی مقام وکیل به تحرّکاتی نیز مشغول می‏گردد. اوضاع را ارزیابی کرده و قوای خود را در مصاف با مشکل می‏سنجد. اگر خود قادر به انجام کار باشد، به توکّل روی نمی‏آورد ولی اگر خوف تفوّق و پیروزی داشته‏ باشد، آنگاه به‏ نیروی برتر از خود متوسّل می‏شود.

امید دارد ولی درعین حال بی‏تاب هم هست. نه می‏تواند امید را رهاکند و نه می‏تواند به امید متّکی شده و آرام و قرار یابد. این مرتبه‏ ایست بالاتر از مرحلۀ پیشین، چون در آن مرحله، توکّل داشتن انسان، صرفاً از روی ترس صورت می‏گرفت و در این مرحله از سَرِ امیدواری و نگرشی واقع‏گرایانه. در مرحلۀ پیشین، انسان قدرت تحلیل و دورنگری را ندارد ولی در این مرحله، شخص ازمنظری عاقلانه به پیروزی می‏نگرد.

حالت سوّم: شخص درِ عقل را بسته و بدون بررسی امکانات و توانائی‏های خود و صرفنظر از اینکه شخصاً قادر به حل مسئله هست و یا نه، از همان ابتدا با توکّل، خود را رهانموده و همچون مجریِ صادقی در خدمت ارادۀ وکیل قرار می‏گیرد. در این حالت برای شخص متوکّل، نتیجۀ کار اصلاً مهم نیست، بلکه این مهم است که کار را به دست کاردانی حاذق سپرده است که او خود، همۀ جوانب را، هم می‏فهمد و هم می‏تواند اجرا کند. تنها شرط انجام کار این است که وکیل، صلاح بداند. همین.

یعنی شخص، توکّل را لازمۀ بندگی خود دانسته و در اثر توکّل ورزیدن، از وکیل خود، نه طلبکارگشته و نه او را بازخواست می‏کند:

           توبندگی چوگدایان به شرط مزد مکن       که دوست خود روش بنده پروری داند

 

« وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ، فَهُوَ حَسبُهُ»

« هرکسی که به خداوند توکّل کند، همین برای اوکافی ‏است.»

این مرتبه از توکّل، بسیار پهلوانی می‏طلبد و لذا آن را مخصوص خاص ‏الخواص  دانسته ‏اند:

                     عاشقم بـر لطف و بـر قهرش به جد       ای عجب من عاشق این هر دو ضد…

 

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *