یکی از مهم ترین رسالات انبیاء الهی،همانا تعلیمات اخلاقی برای آدمیان است.و بنا بر تعبیر بسیاری از آموزه های دینی،اخلاق نیکو،از راههای ورود به جنت نعیم خداوندی است.به همین سبب فهمیدن و ادراک اخلاقیات،می تواند به انسان کنونی نیز در جهت نیل به تعالی،یاری بخشد.
در این خصوص لازم است که:
١) اخلاق از منظر های متفاوت بررسی شود
۲) در صورت نقل نظر،به منبع آن نیز اشاره گردد
۳) مطالب از منظر عارفان و با محوریت کلام مولانا نیز با اهمیت ویژه ای مورد توجه قرارگیرد.
۴) نیاز انسان امروزی به اخلاق مورد بررسی قرار بگیرد
دیدگاههای مختلف افراد در مورد علم ارزشها (اخلاق)
دیدگاههای افراد نسبت به اخلاق به سه دسته تقسیم میشود:
حالت اول: افرادی که میخواهند انسانی اخلاقی باشند.
حالت دوم: افرادی که میخواهند از قوانین اخلاق آگاهی یابند.
حالت سوم: افرادی که اساساً میخواهند چیستی اخلاق را بدانند.
«اینکه چیزهای نیکو چیست، مستحبات چیست، سلام کردن افراد نسبت به هم چه حرمتی دارد، خُلق نیکو خوب است، یا غضب به فرودستان بد است، گذشت از گناه دیگران نیکو است، طلب خیر برای همنوعان واجب است، و…»، در قالب اخلاق میشناسیم که صورت عملی آن، رفتار اجتماعی فرد را تشکیل میدهد. اگر اخلاق را مجموعه ارزشهای نیک و بد بدانیم که خاصیت آن رفعت و عروجی است که در شخصیت و روان انسان پدید میآورد، در این حالت «انسان اخلاقی» کسی است که به قوانین اخلاقی پایبندی لازم را دارد و هر چه این پایبندی بیشتر باشد ،آن شخص اخلاقیتر خواهد بود.
به مجموعه این دانستههای اخلاقی، «علمِ اخلاق» گفته میشود.البته علم اخلاق با خود اخلاق تفاوت ماهوی دارد. در حقیقت علمِ اخلاق به بررسی و تحلیل تئوریهای اخلاق و نیز آگاهی های اکتسابی از آن میپردازد. در این صورت، اگرچه عالم اخلاقی، از دانش اخلاقی بالائی برخوردار است، اما ممکن است خود، عامل به اخلاق نباشد. مانند کتاب فروش بیسوادی که همه گونه کتابی را میفروشد و یا عطاری که عرضهکننده همه نوع عطری هست ولی خود چندان بوی خوشی نمیدهد.
فلسفه علم اخلاق نگاهی است که به ما میگوید اخلاق چیست؟ و صرفنظر از جزئیات، آیا اخلاق خوب است یا نه؟ چگونه بوجود آمده است؟ و سیرِ تاریخی آن و رابطه اش با سایر علوم چگونه است؟بر طبق دستهبندی فوق، گاهی شخص میخواهد فردی اخلاقی باشد، گاهی میخواهد از درک قوانین اخلاق برخوردار گردد و در حالت سوم میخواهد بداند که اساساً اخلاق چیست؟
خواستگاه حالت اول و دوم حوزه کلام و حالت سوم فلسفه میباشد.
در حالت اول و دوم، لازم است که شخص اعتقاد هم داشته باشد، ولی در حالت سوم، شرط اعتقادی، وجود ندارد. مثلاً در مسئله امام زمان و فلسفه قیامت و یا فلسفه نبوت، شخص میتواند به دین و خدا اعتقاد نداشته باشد ولی راجع به اینکه نبوت چیست و یا چه خاصیتی دارد، بحث نماید. همچنانکه بسیاری از شرق شناسان و اسلام شناسان که «مستشرقین» نامیده میشوند، کمونیست بوده و اعتقادات الهی نداشتند، ولی مسائل اسلامی را مورد بررسی قرار داده و آثار ارزشمندی هم از خود ارائه نمودند.
ما هم در بحث قیامت و معاد، ابتدا از نظر کلامی مباحث درون دینی را بیان میکنیم و سپس از منظر فلسفی که منظری برون دینی است به بررسی این مقولهها میپردازیم.
اخلاق و دین دو مقوله اند که بشر در طول تاریخ با آنان سر و کار داشته و هرکدام برای بهبود بشر و جوامع بشری، جریان زنده و پویائی را دنبال کرده اند. این دو مقوله گاهی در کنار هم قرار داشته و مؤیّد یکدیگر بوده و گاهی هم در مقابل هم قرار گرفته و به انکار یکدیگر رأی داده اند.
بعضی از موضع اخلاق، به تمسخر دین و دینداران پرداخته و آنان را فاقد اخلاق اجتماعی دانسته و بعضی نیز از موضع دینداری، شعائر اخلاقی دیگران را تخطئه نموده و آنان را متهم به غربزدگی، سکولاریسم و روشنفکری و غیره کرده اند. اکنون انسان امروزی برای رستگاری خود نیاز به بازنگری دارد، از طرفی با خلأ تعلیمات جدید اخلاق از جانب دین مواجه گردیده است، تعلیماتی که بتواند او را در مقابل ضدارزشهای شناخته و ناشناختۀ جامعۀ کنونی یاری بخشد و از طرفی هم ضمن علاقمندی به دین و حفظ دینداری خود مایل است که پرداختن به آموزه های خشک سنتی و فقاهتی ادیان، او را از امروزی بودن بازندارد.
برای این بازنگری، مقدمتاً سؤالاتی مطرح است که لزوماً قبل از شروع موضوع اصلی بایستی با آنها آشنا شد:
اخلاق و دین به لحاظ ماهوی چه نسبتی با یکدیگر داشته و کدامیک بر دیگری مقدم است ؟
چه تفاوتهائی میان عملکرد “انسان اخلاقی”و”انسان دینی”وجود دارد؟
آیا با داشتن نظامی اخلاقی، از تعلیمات دین بی نیاز میشویم؟
آیا دینداران نیز همچنان به داشتن نظامی اخلاقی محتاج هستند؟
آیا اخلاق لزوماً ماهیتی دینی دارد؟ یعنی مایۀ اصلی خود را از دین وام میگیرد یا ماهیتی سکولار دارد ؟ ( سکولار به معنای غیر دینی نه ضد دینی ) یعنی ارزشهای خود را لزوماً از دین نمیستاند.
گوهرۀ اصلی و درونمایه های دین و اخلاق کدامند ؟
عارفان ما چه نگاهی به اخلاق داشته و از نظر آنان “انسان اخلاقی”چه کسی است ؟
برای پاسخ به سؤالات فوق نیز میبایست تعریف مختصری از دین و اخلاق ارائه کرده و سپس به بررسی اهداف و توانائیهای هر یک از آنها بپردازیم.
دین چیست؟
دین مجموعۀ تعالیم توانمندی است که هدفش تکریم و ارتقاء انسان است و میخواهد او را از پستیهای وجود به سمت تعالی هدایت نماید.
رکن اصلی و مرکزی تعلیمات ادیان، همانا عنصر عبودیّت است.این تعالیم براساس نیروئی فوق حواس ظاهری، به بشر ابلاغ گشته و دارای دو صورت بیرونی_درونی و یا شریعتی_حقیقتی میباشد.
شریعت و یا صورت بیرونی ادیان، همان امور فقاهتی هستند که ناظر به مسائل دنیائی دینداران است. این امور بنا بر مسائل جغرافیائی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و …. پیروان یک دین واحد، با هم تفاوتهائی هم دارند. در واقع منطقۀ اصلی منازعات پیروان یک دین واحد و ادیان مختلف نیز همین شریعت و صورت بیرونی آنهاست.
حقیقت و یا صورت درونی ادیان، که ناظر به گوهرۀ عرفانی ادیان است و درپس صورتهای بیرونی ادیان قرار دارد. این گوهره، وجه اشتراک همۀ ادیان است، لذا ادیان در هرم معرفتی خود، هرچه از دامنه(شریعت) به سمت قلّه (حقیقت) میروند، خود بخود از کثرت به وحدت هدایت میشوند.
اخلاق چیست؟
اخلاق نیز مجموعۀ خَلقیّاتی است که با هدف تکریم و بزرگداشت نفس انسانی، راهکارهای عبور از رذایل و نیل به فضائل اخلاقی را به ما میآموزد. رکن اصلی و مرکزی تعالیم اخلاقی، تکریم نفس انسانی است، اخلاق نیز به نوبۀ خود دارای دو صورت عام و خاص میباشد.
اخلاق نظری، همان جنبۀ عام اخلاق است که ناظر بر کلیّۀ تئوریها و پژوهشها و باورهای اخلاقی است.
اخلاق عملی که همان صورت خاص اخلاق بوده و شامل همۀ جهدها و تلاشهای هدفدار است که به صورت عملی از انسان بروز میکند.
اخلاق عملی، خود نیز بر دو نوع اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی قابل تقسیم است که آشنائی با آنها و تفاوت بین آنها، ما را به بحث اصلی (اخلاق از منظر عرفان) نزدیکتر میسازد.
” اخلاق فردی” تلاشی است صرفاً برای ترک رذائل و کسب فضائل اخلاقی فردی، بدون توجه به شرایط اجتماعی. مثلاً اگر صحبت از عدالت میشود منظور، عدالتخواهی و عدالت گستری در اجتماع نیست، بلکه منظور برقراری عدالت بین غرایز و نیروهای درونی فرد است. این نوع اخلاق میتواند منشأ دینی داشته باشد.
نیّت فاعلی مهم نیست و هدف این نوع اخلاق، پرورش “جامعۀ خوب ” است.
آداب اخلاقی و اجتماعی:
اگر اخلاق را تعالیم معنادار و هدفمند برای تعالی انسان بدانیم، آداب (جمع ادب) را باید گزینه های کاربردی آن تعلیمات، در حیطۀ عمل دانست. با این تعریف، آنچه را که ما به عنوان اخلاق اجتماعی میشناسیم، شامل مقررات رانندگی، پاسداشت حقوق و تکالیف شهروندی، دادگستری، بهداشت، روابط کار و کارفرما و….. در جوامع مختلف، همگی آدابی هستند که از اخلاق اجتماعی خاصّی حکایت دارند، همچنین است که نحوۀ عملکرد فرد در ارتباط با سلوک فردی و اجتماعی اش، مبین اخلاق فردی خاص او میباشد.
پاسخی بگذارید