سماع، رهایی انسان گرفتار است، انسانِ در خود تنیده و در گِل‏ وش روزمرگی فرو رفته و از دست خود به تنگ آمده.

سماع وسیله ای برای عروج است و همچون دریچه‏ ای است برای ورود به عوالم الهی و خروج از تعلّقات حیات جسمانی.

نزد مولانا و یاران «سماع راست» با «نماز راستین» تفاوت نداشت، گمان ایشان چنین بود که هرکس ذوق و قدرت تمیز دارد هرگز از تفاوت ظرف به اشتباه نمی‏ افتد، آنچه را غذای روح و جان اوست در هر ظرف که باشد می‏شناسد.

سماع تَغَزُّلی خاموش اما سرشار از احساس و اندیشه است. زبانی آکنده از حمد و ثنا است، استغاثه‏ ای تضرع‏ آمیز از زبان روح است که تمام جسم استغاثه‏ گر را به پیچ و تاب در می‏ آورد.

رقص  آنجا  کن  که  خود  را   بشکنی      پنبــه  را  از  ریـش  شهـوت   برکنـی

   رقص  و  جولان  بر  سر  میدان  کنند      رقص  اندر  خون  خود  مـردان   کنند

   چون رهند از دست خود   دستی  زنند     چون جهند از نقص خود  رقصی  کنند

 مطربانشان  از  درون،  دف   مـی‏زنند      بحرها  در   شورشان  کـف   مـی‏زنند

اغلب عارفان نماز را از پی جذباتی می‏خواندند و آن جذبات، نزد برخی از آنان، در سماع جلوه‏ گر می‏گشت. آنان مستی را بر نماز مقدم می‏داشتند که نماز آنان مستانه شود. پس مستی‏ای که نفی هویّت است مقدّمه ‏ای بر نماز است.

حافظ، وجد و جذبه را شراب حق دانسته که از تجلّی یار پدید می‏آید و آن‏ را “باده” یعنی “تجلّی آب حیات” می‏خواند.

بـاده بیـار سـاقیـا  تـا کـه  بمـی وضـو  کنم      مست خـدا شـوم نخست پس به نماز رو کنم

کوزه گران چـو عاقبت از سـر من سبـو کنند     بهر شراب عشق حق خود سر خود سبو کنم

بـویی از آن شـراب اگـر وقـت نمـاز بشنـوم       رو چـو بـه قبلـه آورم عطـر بهشـت بـو کنم

مشخصۀ انسان بهشتی، بوی شراب شنیدن یعنی از جذبۀ یزدانی بهره گرفتن و هنگام نماز، خدایی بودن است.

معطّر بودن به عطر خدایی یعنی هم‏جنس شدن با یار.

مگر می‏شود در آغوش یار بود ولی از بوی او بی بهره ماند؟

گر نکشم شراب او پس بچه خوشدلی زیم       گر  نکنم  حدیث  او  پس بچه  گفتگو  کنم

کفتر مست او منم  بر  سر  دست  او  منم      زان  بنشاط  بی‏خودی  بقر  بقو  بقو  کنم

در  ازلم  شراب  داد  جام  الست  ناب داد        باز کشم از آن شراب مستی کهنه  نو کنم

در مجلس مولانا هرکس به سماع وی در می‏آمد از تأثیر شور و هیجان وی، به آتش و شعله ‏ای رقصان تبدیل می‏گشت.

مولانا به این رقص و وجد آکنده از شور و هیجان، به دیدۀ تزکیۀ روحانی و یک عبادت عاری از ترتیب و آداب می‏نگریست. این عبادت، مناجات مستانه‏ ای بود که تحت تأثیر شور و هیجان سماع‏ کننده، به آهنگ و حرکت مبدل شده بود.

اما فقیهانِ آن عصر که از سماع تصوّری حقیر، نظیر آنچه در مجالس لهو و لعب دیده بودند، در خاطر می‏پروردند، به چشم دیگری در آن نظر می‏کردند، به‏همین سبب مولانا را در خور ملامت دیده و سماع را بدعت و موجب ترویج فساد و اشاعۀ باطل تلقی می‏نمودند.

اما در احوالی که مولانا در آن سیر می‏کرد، سماع، لهو و غفلت، محسوب نمی‏شد بلکه ریاضت نفس و مراقبت قلبی بود. پیروانش نیز در سماع، به مثابه عبادت و نماز اولیاء می‏نگریستند.

در پی این مخالفت‏ها، صوفیه در منزل خود به سماع پرداختند تا اینکه مسجدی را در بغداد برای خود ساختند که بعدها تبدیل به قبرستان آنان گردید. در قرن سوم، اوّلین خانقاه، توسط شخصی مسیحی ساخته شد.

مجو  وجد  و سماع از زاهد خشک            به  نبض  مرده  جنبیـدن  میامـوز

ز خود بیرون شدن زاهد چه داند؟            به  چوب  خشک  بالیـدن  میامـوز

 

 

 

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *