تعریف موسیقی

 

موسیقی ترجمه‏ ای است از وحی خداوند.

ما به وسیلۀ موسیقی با چیزی آشنا می‏شویم که بدون آن نمی‏توانستیم دریافت کنیم و آن خبری است که در قالب موسیقی به ما می‏رسد.

موسیقیدان کسی است که بُعد دوم وجودش باز شده یعنی اخبار ناشنیدنی عالم در وجود او کشف می‏شود و موسیقی همچون ترجمانی از وحی است که ما را با یار آشنا می‏سازد. موسیقی علی‏ الاصول هدایتگر است.

هنگامیکه صدای موسیقی را می‏شنویم مجذوب می‏شویم، زیرا صورت یار است که در مضراب و حلق نوازنده و خواننده قرار می‏گیرد و ما ناگزیر از کرنش هستیم.

 

مـــا   هـمــه    اجــزاء    آدم     بـــوده‏ ایــم         در  بهشـــت   ایــن  لحنـهــا  بشـنــوده ‏ایــم

گــرچه بـر مـا ریخـت آب و گـل ، شکـی             یـــادمـــان   آ یـــد  از  آ نهــا چـیــزکـــی

بانگ گردش‏های چرخ است این که خلق               مـی‏ســراینــدش بـه طنبــور  و بـه حلـق

 

موسیقی نوعی ذکر است که باعث آشتی روان با جسم می‏شود و بدن با روان خود یکسر به کرنش مشغول می‏گردد. موسیقی بلافاصله ما را با دنیای ذکر آشنا می‏سازد.

انسان ذاتاً تحت تأثیر زیبائیها است مثل بوی خوش، روی خوش، نوای خوش و هرچه زیبایی است متعلق به عالم دیگری است.

عارفان اعتقاد دارند، موسیقی باعث رهایی انسان از غمگین بودن می‏شود، در نزد مولانا سماع، شور و حالی روحانی است، چیزی که به روح کمک می‏کند تا در رهایی، از آنچه او را در عالم حس و ماده مقید می‏دارد، خروج کرده و پله‏ پله تا عالم قدس عروج نماید.

در مجلس مولانا هرکس به سماع وی در می‏آمد تحت تأثیر موسیقی از شوق و هیجان بیخود یا بی‏ طاقت می‏شد. زمانیکه دست می‏ افشاندند، از هرچه تعلق‏ های دنیوی بود اظهار بی‏ نیازی می‏کردند و پای را که برزمین می‏زدند “خودی” خود را زیرپا لگدکوب می‏نمودند.

دست ‏افشانی و پایکوبی نشانه ‏ای از ذوق وصال بود. ترانه ‏ای که “قوال” می‏خواند و با دف و نی و رباب همراه می‏شد، مجلس را غرق در امواج روح و دل می‏کرد. سماع درواقع مبارزه و تلاش ریاضت کشان ه‏ای بود که جسم را تلطیف می‏نمود. خیز و جهشی بود که سالک راه خدا را به اوج حیات انسان می‏رسانید. رقص یک دعای مجسّم، یک نماز بی‏خودانه بود. مناجات مستانه ‏ای که تحت تأثیر شور و هیجان سماع  گر، به آهنگ و حرکت مبدل شده بود.

مولوی در خلوتگاه، گه‏گاه رباب می‏نواخت و به نی و رباب همچون رمزی از روحِ از خودی رهیده و مشتاق و مهجور می‏نگریست.

 

برای موسیقی چهار دوره تعیین شده است

۱- محادثه (حقیقت)

۲- محاکات (حکایت)

۳- روایت

۴- ظلمت

 

دورۀ محادثه

یعنی حادث شدن حقیقت و معنی.

این دورۀ وحدت است زیرا کل موجودات، از یک معنی، برداشتی یکسان می‏کنند. موسیقی در این دوره، از اصالت واژگان برخاسته است، یعنی واژه‏ ها در این دوره نزد تمام افراد، یک معنی داشت و در جمع حادث می‏شد و این متضاد با مفهوم است.

مثل حادث شدن حقیقت قرآن در دورۀ صدر اسلام که روح قرآن در مسلمین حادث شده و اختلافات، از بین آنان بیرون رفته و یا ظهور مسیح که در این دوره‏ ها برادرکُشی در بین پیروان آنان از بین رفت. اما این دوره ‏ها بسیار کوتاه بود. موسیقی هم که حادث شد، با خود اتفاقاتی را به ‏همراه آورد و نوعی وحدت و اتفاق‏ نظر بین موسیقی دوستان ایجاد نمود.

موسیقی دورۀ محادثه، موسیقی مقامی است. بداهه‏ نوازی در موسیقی دستگاهی  در این محدوده جای دارد.

از قرن دوم هجری به بعد یعنی از بعد از اسلام، تألیفاتی در زمینۀ موسیقی به ‏وجودآمد و این تألیفات از دانشمندانی مثل: فارابی، صفی‏ الدّین اُرموی، ابن‏ سینا، عبدالقادر مراغه ‏ای و بعد ابوالفرج اصفهانی تا قرن ده و یازده هجری ایجاد شد.

در این دوره حدود هشتاد شکل متنوع از هماهنگی نت ها (مقام) در موسیقی ایرانی وجود داشته. موسیقی در ایران تا دورۀ صفویه، موسیقی مقامی بوده. از دورۀ صفویه به بعد سیستم مقامی به سیستم دستگاهی تبدیل شد.

موسیقی کردستان نوعی موسیقی مقامی است که شامل مقامات مجازی و مقامات حقیقی است و اگر کسی به مقامات  مجازی آگاه نباشد مقامات حقیقی را درک نمی‏کند.

در شمال خراسان، به نوازنده‏ ها بخشی گفته می‏شود زیرا که کارشان تقسیم حالات موسیقی در جمع است.

دورۀ محاکات

دورۀ محاکات حادثه دورۀ محادثه را حکایت می‏کند. مثل دورۀ بعد از ظهور قرآن که در این دوره، قرآن را تفسیر کرده ‏اند. اشخاصی مثل حافظ و مولوی در این دوره جای دارند.

دورۀ محاکات، موسیقی حقیقی را که در دورۀ محادثه ایجاد شده بود، حکایت می‏کند. موسیقی در این دوره از اصالت جملات برخاسته است و به عبارتی، دورۀ شعر زبانی است و کثرت مفاهیم وجود دارد، یعنی مفاهیم کثیر شده ولی بی‏ معنی نشده‏ اند. برخلاف دورۀ محادثه که وحدت در معنی است، یعنی دریافتهای افراد مختلف از یک چیز واحد دیگرگون است.

از دورۀ صفویه به بعد، به دلیل مخالفت شاهان دورۀ صفویه (به‏ جز شاه عباس دوم) تعدادی از موسیقیدانان مجبور شدند به هند و بغداد کوچ کنند و از آنجا تغییراتی در موسیقی ایرانی بوجودآمد، بدین شکل که برای حفظ موسیقی ایرانی، سیستم مقامی به سیستم دستگاهی تبدیل شد.

در زمان قاجار خاندانی به‏ نام خاندان فراهانی و در دربار محمدشاه قاجار شخصی به ‏نام علی‏ اکبرخان فراهانی مانند دیگر موسیقیدانان به تهران مهاجرت می‏کنند و در دربار مستقر می‏شوند، زیرا موسیقی در اختیار اشراف زادگان بوده و جنبۀ مردمی نداشت. دربار محمدشاه نیز مملو از موسیقیدانانی بود، که از مناطق مختلف به آنجا مهاجرت کرده بودند.

دورۀ تبدیل موسیقی مقامی تا دستگاهی یعنی زمان صفویه تا قاجار ۲۵۰ سال طول کشید و دراین مدت موسیقیدانان حدود هشتاد نوع مقامهای مختلف را باتوجه به نظم و منطق خاص و بر پایۀ اسلوب، با توجه به زیبایی شناسی هنری، به‏ صورت مجموعه‏ های منسجمی درآوردند و آنها را دستگاه نامیدند.

هفت دستگاه در موسیقی ایرانی وجود دارد که عبارتند از: شور، ماهور، سه‏ گاه، چهارگاه، نوا، همایون، راست‏ پنجگاه.  هرکدام از این دستگاه‏ها در درون خود تعدادی از مقام‏ها را جای داده ‏اند. هردستگاهی شامل تعدادی گوشه است و گوشه‏ ها وقتی که با نظم و ترتیب مشخصی پشت سرهم می‏آیند ردیف نامیده می‏شوند.

دورۀ روایـت

در دورۀ روایت، موسیقی برخاسته از نثر زبانی است. در این دوره، روایات مختلفی از دورۀ محاکات اجرا می‏شود.

در دورۀ روایت، هر استادی با توجه به سازی که می‏زند و یا با آوازی که می‏خواند، یا با امکاناتی که در ساز و یا صدایش وجود دارد، روایات مختلفی از ردیف را اجرا می‏کند و دارای یک سبک و سیاق مخصوص به خود می‏شود. مثلأ مطالبی که با سنتور اجرا می‏شود صد در صد قابل انطباق با تار و یا سه‏ تار نمی‏باشد و هر استادی با مهارتهای خاص خود و با توجه به  زیبایی‏شناسی خود، می‏تواند ردیفها را بنوازد.

 

دورۀ ظلمت زبان در موسیقی

موسیقی بعد از طی این سه دوره، به دورۀ ظلمت زبان، یعنی بی‏ معنی بودن زبان می‏رسد. در این دوره، موسیقی بی‏ محتوا می‏شود.

موسیقی رایج  این دوره، شکل سطحی و سخیفی از موسیقی پاپ و راک است.

موسیقی‏ ای که براساس لذّات زودگذر و سطحی به ‏وجود می‏آید و بعد از گذشت زمان کوتاهی، مانند کالای مصرفی، گویی تاریخ مصرف آن به سر می‏آید و به فراموشی سپرده می‏شود.

این درست بر خلاف انواع مختلف موسیقی‏ هایی است که تحت تأثیر اندیشۀ عمیق و ریشه‏دار در فرهنگهای کهن، ایجاد شده و در طول سالیان دراز تکوین یافته است.

موسیقی این دوره صرفأ به مسایل مادی و کاملأ محسوس و زمینی می‏پردازد، بی ‏آنکه حتی نیم‏ نگاهی به عالم معنی داشته باشد. اگرچه به طور استثناء، مواردی در این نوع موسیقی‏ ها را می‏توان سراغ کرد که در آنها معنایی نهفته و یا اشاراتی گذرا به عالم معنا می‏شود، اما کاربرد این دسته از موسیقی‏ ها به‏ طور کلی، پرداختن به مسائل عمیق و ژرف در حوزۀ اندیشه ‏های والای بشری نیست.

 

 

 

 

 

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *