اقتراح ۸ – خاصیت دین و دینداری

 

* سخن در بررسی خاصیت دین است و دینداری.در این اقتراح چند نکته خودنمایی می کند:

۱) انتظار امروزه ما دینداران از نقش دین؟
۲) خاصیت تکالیف دینی و التزام به میزان آن در دوران کنونی عقلانیت؟
۳) نسبت دین با دنیا و آخرت؟


** خدا یا خرما ؟؟

آدمی برای رستگار شدن،بطورکلی دو دغدغه مهم و بزرگ را در ذهن به همراه خود دارد: داشتن دنیای خوب و داشتن آخرت خوب.هیچ دلیلی هم نداشت که تنها یکی را بقیمت ترک دیگری طلب کند.این دو اگرچه که در مثل یکی شان خدا هست و یکی شان خرما، ولی آدمی به هر دوی آنان نیاز دایم و مبرم داشته و حاضر هم نیست که یکی را بگذارد و دیگری را بردارد. این دو نه هووی هم اند و نه در تعارض با یکدیگر.چون همان خدایی که هم نسان را آفرید،خرما را هم برای معیشت اش آفرید و در اختیارش گذارد.لذا تا اینجا روشن باشد که خدا مانع خرما نیست و تخطئه کردن دنیا برای اثبات آخرت، و اولی را قربانی دومی کردن و ابزار آخرت فروشانی بود که برای داغ کردن بازار فروش خود،دنیا و زندگی مردمان را قربانی می کردند تا دنیا و زندگی خودشان آباد تر گردد.غافل از آنکه خود محرومان امروز،یعنی کسانی که نقد اکنون قابل دیدن را رها می کرده اند تا نسیه وعده فردای نادیده را بدست آورند،محروم تران فردا نیز خواهند بود. که : ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید

وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِیلًا …
(و هر که در این دنیا کور(محروم) باشد در آخرت هم کور[محروم تر‌] و گمراهتر خواهد بود.
** آدمی در طول تاریخ معرفت خود،چهار مرتبه را گذرانده است.
حیوانیت،بشریت،انسانیت و آدمیت که اکنون در گذر چهارم آن نیز بسر می برد.

کلیه ادیان آسمانی و سامی و غیر سامی، همگی در دوران بشریت آدمی ظهورکرده و یا نازل گشته اند.اولین آنها در زمان “آدم” و اخرین آنها نیز در زمان “خاتم” .و بعد از خاتم نیز بمصداق فرموده پیامبر معظم اسلام که “لا نبی بعدی”،دوران انزال نبی مرسل به پایان رسیده و بنا بر قول : “هو العقل الذی هو نبی من داخل”،عقل آدمی آن قدر رشد کرده است که به اجتهاد بپردازد و به ظهور پیامبر جدیدی نیازی نداشته باشد.لذا در دوران بشری،نوع آدمی در جمله امور حود نیازمند رهبری کسی بود که از ریز و درشت او را پاسخ دهد.تعدادی قابل توجه از سوالاتی که در قرآن از پیامبر گرامی صورت گرفته و خداوند پاسخ داده اند، از قبیل سوال در مورد هلال ماه و حیض زنان و ذی القرنین و کوهها و … مبین همین سطح فکر نازل آدمیانی بوده است که مخاطبان بروز وحی خداوندی بوده اند.لذا برای آبادانی دنیای شان آنقدر گیج و بی برنامه بوده اند که آخرت آن تنها و تنها در گرو این بود که دنیای کم دغدغه ای را داشته باشند.لذا نیاز بود کسی که حرمت انتقال کلام خداوند را نیر دارا می باشد،برایشان از همه چیز حتی مسایل بول و حدث و سلام و خداحافظی وبیماری و شفا و زنبور و… سخن بگوید.

** آیا امروز هم نیاز ما به دین با همان مکانیزم ساکنان دنیای قدیم است؟
آیا امروزه مراجعه کردن در جزئیات به شارع مقدس امر پسندیده ای بنظر می رسد؟

آیا امروزه که متخصصان ،به کمک رشته های مختلف دانش و فنون،روش های قانون گذاری و دنیا داری و حکومت داری و لشکرداری و ارتش داری و طب وسلامتی و روانشناسی و جامعه شناسی و مکانیک و… می توانندجهان قابل استفاده ای را به ساکنانش ارائه دهند،مجازیم که راه را بر اندیشه بسته و با باز نگاهداشتن درب پرسش های دینی،فقیهان را به زحمت پاسخگویی در مسایلی وارد کنیم که آسان تر و عملی تر و بی زحمت ترین شان را از مهندسین و مشاورین و درس خوانده های تخصصی می توانیم بدست آوریم؟و فراموش نکنیم که جوامع متعدد و قابل اشاره ای را هم اکنون در نقاطی از جهان داریم که از نعمت حضور فقیهان محروم اند و از نعمت آسایش زندگی برخوردار.اما آیا معنی این سخن این است که ما اکنون و در دنیای امروز از داشتن دین و مراجعه به آن بی نیازیم؟قطعا و یقینا،خیر…

** ما همچنان به دین نیازمندیم.
زیرا : هنوز پتانسیل استعلایی دین،همچنان در نهاد آدمیان از هر محرکی،قوی تر است.

دین به لحاظ خاصیت ذاتی خود،دینامیک است و نه استاتیک.پویا ست، نه مانا.در ذات خود مبتنی بر تجربه های درونی و مکاشفات باطنی است.از سرچشمه زلال و بیواسطه بین انسان و خداوند نشات می گیرد.دانش اخروی و خاصی را به انسان می آموزد که به طرقی دیگر امکان حصول آن،اگر محال نباشد،سخت است.

“وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ “…
(و آنچه را نمى‌دانستى به تو آموخت).

اما هیچکدام از اینها،برای آباد کردن دنیای آدمی نیست.چون انتظار ما از دین نشان دادن آدرس دنیای آباد نیست. امروزه ما آدرس دنیای آباد و اسایش زده را براحتی میتوانیم از عقل و داده های عقلانی بدست بیاوریم .ولی نشانی آخرتی آباد را،تنها از دین و تعلیمات او باید بدست آورد.پس اینجا دین از مفهمو منطقه ای و قومی و قبیله ای مذاهب،که شخصیت محورند و هر مذهبی حول یک یا چند شخصیت تشکیل گشته و به ایدئولوژی انسانی تبدیل گردیده،خارج شده و در ساحتی قرار می گیرد که آن را خدا مرکزی می نامیم.یعنی منظومه ای متشکل از انسان و خدا. . . و این همان غایت دینداری است که اگر در نیایش های خاص بزرگان و واصلان دقت کنیم،همین منظومه را می بینیم: انسان خدا.. خدا انسان.. : یا غایت آمال العارفین”

** تعلیمات دینی در مورد انسان،مبتنی بر دو رکن اساسی است :

تکلیف و حق – تکلیف آدمی و حقوق آدمی.

آنچه که آدمی باید انجام دهد (تکلیف)، و آنچه آدمی میتواند مطالبه کند(حق).و این حق و تکلیف،گاهی بین انسان و انسان،گاهی بین انسان و جامعه و گاهی بین انسان و طبیعت و گاهی نیز بین انسان و خداوند است. جهان قدیم،کلیه این تعلیمات،تکلیف محور بودند.در یکطرف خداوند بود و با همه حقوق.

و در طرف دیگر انسان بود و با همه تکالیف.همه چیز برای طلب رضای خداوند باید صورت می گرفت.انسان در برابر آن خداوند،موجودی بود عبد و ضعیف و ذلیل و حقیر و مسکین و مستکین و مستجیر و … و اصلا بود که برای خدا باشد و لذا همچون عبدی در خدمت مولا بود.مکلف بود که تماما اوامر و تکالیف او را بجای آورد. و چنانچه اگر خلاف میل مولا یش کاری را برای دل خود و فرزندان و منافع خود انجام میداد،قطعا قهر خداوندی را بجان خود خریده بود و می بایستی بلافاصله توبه کند که اگر نه ،به بلای خشم و مجازات مولای خود آنچنان گرفتار می شد که پس از تحمل عذاب های نقدی این دنیا و گرفتن حواله های باقیمانده عذاب در دنیای بعدی،مگر که چشم گریان و جزع و فزع او دل مولایش را بدست آورد که تا از ادامه مجازات ابنده اش صرف نظر کند.اما امروزه وضعیت تغییر کرده و بقول فیلسوف قرون ۱۹ و ۲۰ آمریکایی،آلفرد وایتهد،خداوند هم دارای “پویایی” و “شدن” است. لذا خداوند هم با آدمی در نوعی تعامل و ممزوج شدن قرار دارد.و مثلا در آیه:

إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ …
واضح است که اراده خداوندی در پی اراده انسانی به حرکت در می آید.

** با توجه به آنچه که در بالا آمد می توانیم بگوییم که تکالیف آدمی در ارتباط با آخرت و حقوق او نسبت به دنیای اوست.

آدمی در دنیا حق دارد که بهره مند و کامیاب باشد.از نعمت هایی که برایش فراهم آورده شد،بهره بگیرد.معاش خود را بر اساس نیازش،برنامه ریزی کند و به حقوق خویشتن خود و فرزند و خانواده اش فکر کند و در این راه با آموزه های عقلانی،به قوانین محرومیت زا،حتی اگر دینی باشد،بی اعتنایی کند. زیرا که :

کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ العَقلُ، حَکَمَ بِهِ الشّرعُ …

احکام عقل و شرع یکسانند و اگر تعارضی واقع گردد،عقل راه گشا خواهد بود.

ولی نسبت به آخرت،البته که انسان، مکلف خواهد بود که این سیاق همه مکاتب و ایدئولوژی های انسان ساز تاریخ است.راه نرفته را می بایستی که از آگاهان و راه سازان پرسید.اما انجام تکالیف شرعی در این میان چه نقشی دارند؟ تکالیف و. عبادت های دینی،اگر… درست و مقبول انجام گیرند،نقشی بازدارنده از سقوط را خواهند داشت ولی بخودی خود،بالابرنده نیستند.لذا عارفان به ما آموخته اند که هر کسی باید ورای عبادات تکلیفیه،بدنبال عبادتی ویژه برای کمال خویشتن خود باشد.چون آدمی برای بالا رفتن،نیاز به تمریناتی دارد که در لسان ادیان به عبادت معروف است.ولی مکانیزم و نوع و اندازه آن،کاملا بستگی به احوالات هر شخص دارد و اصلا تابع قوانین واحده و همگانی نیست.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *