اقتراح ۶ – تنوع و تعدد ادیان

 یکی از اساسی ترین اتفاق های تاریخ دین،همانا تنوع و تعدد ادیان است.در حالیکه همه ادیان از جانب خداوند واحدی ابلاغ گشته و تنها هدف بزرگ همه ادیان نیز نشان دادن راه رستگاری به آدمیان بوده است. این تنوع تا جائی لست که بعضا تعلیمات آنان را هم دچار تفاوت و گاه تضاد نموده است.راستی اینهمه اختلاف از کجاست؟اگر از جانب خداوند است،چرا باید از خداوند واحد قهار،این تعلیمات مختلف صادر شده باشد؟و اگر از جانب پیامبران است،کدام آنها به رستگاری نزدیک تر است؟واقعا حقیقت در پشت کدامیک از ادیان پنهان گشته و راه رستگاری کدام است؟بهشت موعود ادیان متعلق به پیروان کدامیک از ادیان است؟

۱) با صد هزار جلوه برون آمدی که من         با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

سوال دیرباز آدمی که بهشت از آن کیست” و پیروان کدام یک از ادیان به خداوند نزدیک ترند،سوالی است آزاردهنده که پاسخ دهنده هرکه باشد و پیرو هر دینی،هنگام پاسخ ناگزیر و ناخودآگاه نوعی نارسیسیزم را هم با خود در آغوش می کشد.از پیروان مدعی تر از پیامبران که بگذریم،در تعلیمات و پیام های پیامبران که بنگریم،می بینیم که آنان نیز نسبت به تعلیمات ادیان پیش از خود،خنثی نبوده و برتری ره آورد خود را ،مایه مباهات دانسته و آن را بعضا وجه تمایز خود با اسلاف خود دانسته اند.

۲) آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست       دوست از اقرار مست و دشمن از انکار مست

 اغلب با نگاهی پلورالیستیک(کثرت گرایی) به حقیقت خداوندی در تعلیمات ادیان می نگرند.یعنی خداوند و تعلیمات دینی اش را،چند وجهی و متکثر دانسته و هیچ صورتی از حقیقت را بر صورت های دیگر آن مرجح نمی دانند.نزاعی بر سر کلمه وحدت ادیان نیز مشاهده می شد که برخی این وحدت را در عرض ادیان و ،احدی از یاران آن را در طول همدیگر می دانست.

۳) انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرت گرایی دینی، سه دیدگاه در حوزه معارف دینی است  که پیروان(موکدا پیروان)همه ادیان،کم و زیاد و آگاهانه و نا آگاهانه در قلمرو یکی از این سه دیدگاه به دفاع از حقانیت اعتقادات خود می پردازند.

انحصارگرایی به این معناست که نجات و سعادت دنیا و آخرت را تنها در گرو پیروی از اعتقاداتی است که من دارم.دیدگاهی است که بر اساس آن فقط یک دین معین راه مؤثر رستگاری یا رهایی را عرضه می کند.مثل اینکه کسی بگوید تنها پیروان کلسیای کاتولیک،یا تنها شیعیان دوازده امامی،یا تنها یهودیان یکدست بنی اسرائیلی به سعادت نزدیک اند و اهل بهشت و الباقی ادیان در ضلالت اند و گمراهی.

شمول گرایی یعنی اعتقاد بر این که سایر ادیان نیز اجزایی از حقیقت را در بر دارند ،ولی آن اجزا به طور مطلق و کاملی تر در دین من وجود دارد.لذا درست است که سایر ادیان نیز از حقیقت بهره مند هستند،ولی به مصداق چونکه صد آید نود هم پیش ماست،دین من شامل همه ادیان نیز می گردد و تا دین من هست به آنها نیازی نیست.

کثرت گرایی (پلورالیزم) که به جان هیک منسوب است،حکایت دیگری دارد. در این نوع اندیشه،منظومه دینی خدا مرکزی است.نه مسیح مرکزی و نه شیعه مرکزی و نه اسلام مرکزی و نه… .همه ادیان نسبتی با حقیقت داشته و از آن به تناسب خود،حظی نصیبشان گردیده است.

۴) وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ…
(و مژده ده کسانى را که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته انجام داده‌اند، که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر آنها جویها روان است)

تا اینجا دانستیم که پلورالیزم،راه های رسیدن به خداوند را پهن تر و وسیع تر از دیگر نگرش ها معرفی نموده و نردبان تعالی و ارتیاط با حقیقت را فرا راه پیروان همه پیامبران قرار می دهد.بهشت را از انحصار فرقه ای و گروهی بدر آورده و وسعت آن را آواز می دهد.اما آیا نگاه کثرت گرایی منافات ایمانی ندارد و مورد قبول خداوند هست؟رخساری که هریک از ادیان از خداوند و تعلیمات او آورده اند،مطابق حقیقت خداوندی هست یا فقط اینقدر هست که بانگ جرسی را به ما گوشزد کند؟

۵) به گفته حکیمی “اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت،خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد .” و آشکارا اعلام کرد که :

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ

(اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست…)

این حق همه آدمیان است که به طرق مختلف و آسان با حقیقت تماس داشته باشند و بر این باب ماموران مختلفی را فرو فرستاد که فرمول های مختلفی را برای این ارتباط به مردم مختلف ارائه نمایند.نه اینکه خداوندچون جلوه های مختلفی داشت،دیدگان مختلفی را آفرید.بلکه چون دیدگان مختلفی وجود داشته،خداوند جلوه های مختلفی را از خود ارائه نموده تا همگان را از این دیدار نصیبی دهد.

۶) به این دو بیت توجه کنید :

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (حافظ)

 

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد (مولوی)

بنظر شما کدام از ایندو به پلورالیزم،مطابق آنچه تا کنون آموختیم، نزدیک تر است؟ یکی حقیقت را واحد میداند و الباقی را افسانه. و دیگری حقیقت را پایان ناپذیر می داند و الباقی را هم دارای حقیقت.لذا فهم و بکارگیری اینکه خداوند تجلی بی پایان دارد،آسان نیست.همان وسعت بی واژه که همواره ما را با واژه ای نو می خواند.

مولوی که همه رنگها را دارای نسبت واحدی با بی رنگی می داند و اختلافات ادیان را در دیدگاه پیروانشان میداند و نه پیامبرانشان،کثرت گرایی را ناشی از انحراف و دروغ ندانسته و بلکه حقایق انباشت شده ای می داند که از شدت تجلی،بنظر می آید که در برابر هم صف آرایی نموده اند. نظرگاه که در ابیات مولوی،مکان اختلاف خیز ادیان است،نگاه مبتنی بر پرسپکتیو بر حقیقت است که از زاویه های مختلف به آن نگاه میکنیم.اختلاف مومن و گبر و یهود در نظر مولوی،اختلاف بین حق و باطل نیست.بلکه اختلاف در تعلیل آن است که توسط ما پیروان صورت می گیرد.حیران ماندن ما حقیقت جویان در بین این همه حق ها( نه حق و باطل ها)،نشانه آنست که ما در بین حق ها و باطل ها گم نشده ایم.بلکه تنها در بین وجوه مختلفی از حقیقت،حیران مانده ایم.

۷) آیا گمراهان نیز به بهشت خداوندی خواهند رسید؟

اول آنکه گمراه، گمراه است و عنادی با خود ندارد.تطبیق او در فهم حقیقت اشتباه است.ممکن است که جانب حق کمتر و یا کوچک تر را بگیرد و ما آن را به این دلیل گمراه بدانیم.فراموش نکنیم که از نظرگاه مخدوش ما،حق کمتر،یعنی باطل. در حالیکه ممکن است باطل،روی دیگری از حقیقت باشد.

دوم آنکه به اعتقاد عارفان،خداوند جهان را در پرتو اسماء خود اداره میکند و اسمی از خداوند نیست که در اداره جهان نقشی نداشته باشد.یکی از همین اسماء خداوند هم،نام هادی است.به اقتضای وجود این اسم خداوند،هیچ یک از ادیان و پیروانشان از قید هدایت خلاص نخواهند شد.خاصیت این اسم هدایت تکوینی و تشریعی آدمیان است.ضعیف تر و یا دیر تر و … درمسیر هدایت در فهم ماآدمیان نیست و قضاوت در باره آنان،مایه نارسیسیزم را در خود دارد :

کس نمی داند اندر این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق.

سوم آنکه نام دیگر خداوند نیز “ناجی” است.اسم ناجی نیز در این عالم به کار خودش مشغول است.مسلم اینکه ناجی،مهتدا نیست.مهتدی،چون در مسیر هدایت است،راهبری می شود. ولی ناجی،چون با کریم سر و کار دارد،بالاخره دستگیری می شود و نجات می یابد.

و آخر اینکه مولوی در دفتر دوم مثنوی در داستان دلکش گم شدن شتر مردی،دروغگویی را مثال می زند که طلب دروغینی هم در پیداکردن شتر گم نشده خود داشت.او اصلا نمی دانست که آدمی می تواند در این عالم شتری هم داشته باشد.ولی به تقلید از یک آدم صادق،وقتی می بیند که دنبال شتر می گشت و بالاخره هم رسید،از آن پس بطور تنهایی بدنبال یافتن شتر خود براه افتاد .اگر شتر را حقیقت و مدعی راستین را مهتدی و مدعی دروغین را گمراه بدانیم،می بینیم که هر دو با اندکی تفاوت زمانی به شتر گمشده شان رسیدند.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *