خداشناسی حافظ

گرچه برای شناخت اندیشه و افکار وعقاید واقعی خواجه شیراز منابع چندانی در دسترس نداریم اما شرایط محیطی دوران میانسالی وکهنسالی او تاحدی قابل اعتناء در کتاب تاریخ تصوف دراسلام، به روایت دکتر قاسم غنی آمده است ، تا آنجا که غیر از برداشتهای تاویل گرایانه و ذوقی از ابیات دیوان وی ، از احوال اجتماع زمان او واخلاق پادشاهان وخلفای حاکم آن دوران نیز آگاهی یافته ایم .ولی می توان ادعا کرد که برای شناخت از حافظ سالک و طریق سلوک ومراتب احوالات یا مکاشفاتش، جز دیوان غزلیات وی طریق دیگری نمی توان یافت . این انسان چند بعدی که محصول تکامل یافته دوره سوم تصوف است نگاهی ویژه به عالم دارد ،که متن حاضر وسلسله نوشتارهایی که تاکنون هفت قسمت آن از نظرتان گذشته است نیز برداشتی ذوقی از ابیات همان دیوان است که در اختیار ماست.

بحث وجدل های فراوان وبی پایان همواره و در همه قرون واعصار وادیان مختلف پیرامون خداشناسی وجود داشته است ، درجمع انبیاء نیز خداوند چهره های متنوع و گاه مغایری دارد.

در قوم یهود، «یهوه » است. با جلوه ای جبروتی و غیر عاشقانه، صلابت او به حدی است که جرات عشق ورزی را می ستاند. فرمانش حرکت برای رهایی از اسارت فرعون و فرعونیان است، با گامهایی کوبنده وهیچ گونه تساهل را نمیپذیرد.
تصویر زمینی یهوه ،موسی است. کسی که در بازگشت از طور وقتی از اخبار سامری خبردار شد، ریش برادرش هارون را با خشم گرفت و او را در حالیکه بی گناه بود به تنبیه خواند یا به قول مرحوم شریعتی در کتاب سیمای محمد(ص) ،خضر را با اینکه قول به پیروی داده بود، به زمین خواباند و قصد داشت سرش را ببرد ، یعنی یک عنصر کاملاً زمینی است و حدود فهم اجتماعی و حقوقی خاص خود را دارد.

در قوم مسیح «تئوس » است. پایین آمده از عرش عشق و صمیمیت و عاشق نوازش و هدایت در چهره ای پدرگونه با پیامهایی روحبخش: «نکشید، دوست بدارید. » و «اگر بر گونه ات سیلی زدند، تو سیلی مزن که باز خواهد زد. گونۀ دیگرت پیش آر. چه بدین گونه است که نزاعی پایان خواهد یافت و دشمنی به دوستی خواهد انجامید. »
عیسی نیز تصویر زمینی «تئوس » است، انسانی با چهره فرشتگان، پیام آور صلح و دوستی وگویندۀ جمله ای معروف که : «خدا عشق است، پس با خدا باشید ». یا : «تنها گذشت، خشم را از بین میبرد » و پیامهای دیگری درستایش از خود گذشتن.

از خدا(نا خدا)ی هندویسم، بودینم، تائوئیزم و دیگر مکاتب هندی هم که مظهری از رهایی اند در می گذریم.

خدای حافظ نیز متمایز با دیگران است و چهره خاصی دارد. خدای او در زمره خدای عارفان است ولی قدری برجسته تر. برجستگی خدای او دو کلید خیلی اساسی دارد. «غیرت » و «غفاریت ».

هردوی این مفاهیم، در شخصیت و اعتقادات حافظ تاثیر فراوانی ایجاد کرده است. عشق ورزیدن، دلبریهای کنج خلوت، آگاهانه از گناه امساک نکردن، عبادت خود را ناچیز شمردن و آنرا مایۀ سعادت ندانستن و… همه حکایت از آن دارد که گویی خواجه با تمام ظرفیت از خدای خود به خوبی پر شده
و فیض گرفته است. به این ابیات توجه کنید:

عشق می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دیده بدیین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیریها که من درکنج خلوت می کنم

هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود

بهوش باش که هنگام باد استغناء
هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند

به غیر از دو مفهوم اساسی غیرت و غفاریت، خصوصیات دیگری نیز قابل برشمردن هستند، ولی در این مقاله قصد داریم بیشتر این دو مفهوم را در تفکر حافظ مورد توجه و نقد قرار دهیم.

غیرت

در تفکر حافظ، خداوند غیور است ولی خشمگین نیست. هیچ ردّپایی از جلال و خشونت خدایی در اشعار وی به چشم نمی آید. خدای حافظ اصلاً عبوس نیست. زهدفروشی را ترغیب نمی کند. به خاطر بروز گناه کل موجودیت انسان را زیر سئوال نمیبرد. خدای حافظ مترصد و هوشیار، به کمین صید گناهکاران و به کیفر رساندن آنان ننشسته است، و در نهایت اینکه بین طاعت بنده و خلقت خود، رابطۀ کاسبکارانه ایجاد نکرده است. اگر بخواهد بهشت را ببخشد به بهانه می بخشد نه به بها! امّا با همۀ این اوصاف غیور است و غیرتش طاعت سوز است:

برق غیرت که چنین می جهد از مکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

لذابنده هرگز نمی تواند با عصای ناپایدار وپوشالین طاعت و عبادت، به دیدار شمس دلدار برود و اگر قرار باشد که پاداش عمل، ملاک اعطای بهشت باشد، حافظ خود را مستحق چنین پاداشی نمیبیند.

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

آن مختصری را هم که شخص توانسته است از طاعات خود نگاهدارد، اگر ابر کرم خداوندی باریدن نکند، بی ارزش دانسته که چون گردی به هوا برخواهد خاست .

یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم

عقل تاجر، طاعت حسابگرانه و طمع مدارانه ای را که انسان از ترس جهنم و یا به طمع بهشت انجام میدهد به محاسبه درآورده و آن را دستمایه و سرمایه ای برای تقرب قلمداد میکند، ولی آتش غیرت، طاعت سوز است و فرصت این تجارت را از انسان میگیرد.

عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید وجهان برهم زد

غفاریت

غفاریت مهم ترین چهره خدای حافظ است که اصلی ترین کلید شخصیتی حافظ یعنی «رندی » را به وی عطا کرده است. خدای حافظ غفار و رحیم و کریم عیب پوش است.
خدای ترساننده نیست و رابطه انسان با خدا را رابطه آهو و شیر نمیداند که وظیفه خود را آنگونه که مولوی معتقد بود فقط تسلیم در مقابل خدا بداند که میگفت:

درکف شیر نر خونخواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای

بلکه رابطه را دوطرفه دانسته و همین طور که انسان را محتاج میداند، خداوند را هم مشتاق
می شناسد:

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

غفوری خداوند نزد حافظ دو معنی داشت: اول آنکه انسان مرتکب گناه می شود و بعد از آن از این ارتکاب اتفاقی و دور از خواسته خود محزون شده، توبه میکند و از خداوند می خواهد که وی را به دلیل بی توجهی به گناه و آلوده شدن و به دام افتادن ، مورد عفو و رحمت قرار دهد. دوم حالت آن است که انسان گناه را نه به عنوان یک اتفاق و یک حادثه غیر ارادی، بلکه به عنوان واقعیتی از واقعیت های خلقت می بیند. یعنی همانطور که زهد و زاهد در خلقت وجود دارد، گناه و گناهکار هم به همان اندازه در خلقت جای دارند و جز و اسباب تکمله خلقت اند.

در این دیدگاه دوم، گناه جزء لاینفک هستی است و محلی از اعراب دارد و قسمتی حذف نشدنی از زندگی آدمیان است. در غیر این صورت چطور ممکن است که از اول خلقت انسان، خداوند نهی از گناه کرده باشد و تاکنون از میان میلیاردها انسان در طول تاریخ هیچ کسی را از میان عامهّ بشر نتوانیم نشان دهیم که توانسته باشد به طور جدی به این نهی عمل کرده و بطور کلی از گناه برحذر بوده باشد؟

البته توجه به این نکته خالی از اهمیت نیست که منظور عامه بشر است وگرنه حساب حضرات معصومین که تضمین عصمتشان به دست حق تعالی است از این قاعده جداست. ولی در نوع بشر به دست آوردن چنین شخصیتی به هیچوجه ممکن نخواهد بود. جای استثناء هم باز است و لطمه ای به قاعده نخواهد زد. پس قرار نیست که اصلاً نبوده باشد، از طرفی ابلیس قدرتمند در واپسین لحظات اخراجش از بهشت، مهمترین حاجتی که از خداوند طلب میکند چیست؟ اجازه فریب بندگان
( قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ آیه ۸۲ سوره ۳۸ ) به غیر از استثنائات وآن بندگان خالص که منسوب به تو هستند! اساساً اگر گناه نبود،بروز وظهور صفت غفاریت خداوند دیگر چه معنایی داشت؟

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست

معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر وحافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

حافظ معتقد است که حضرت باری تعالی، گناه را برای انسان زینت داده است که منشاء صدور صفت غفوری او باشد.مگر نه اینکه فرموده است: گنجی بودیم پنهان، دوست داشتیم شناخته شویم، مولوی نیز در این مورد با حافظ هم عقیده است که:

زین اللناس حق آراسته است
زآنچه حق آراست کی تانند رست

که اشاره به آیه شریفه ۱۴ سوره ( ۳ زُینَِّ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَا عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ)است که می فرماید: علاقه مندی به مظاهر دنیوی، که مایه تمتع از دنیا است، را خداوند در دل انسان قرار داده است. خواجه فراموش نمیکند که اولین گناه عالم توسط آدم ابوالبشر باعث گردید که زندگی و لذایذ و تنعمات دنیوی و حتی طاعات و عبادات بندگان در این دنیا پدید آید. تمامی بهره وریهای این حیات، چه مادی و چه معنوی، بعثت پیامبران، حضور امامان معصوم، تجربه های دینی ،کشف و کرامت اولیاء خداوند، تعلیم و تربیت، مشاهده، کشف، شهود، عشق و دوست داشتن، همه محصول همان گناه بزرگ و اولیه حضرت آدم اند. ولی با اینکه گناه را لازمه خلقت می داند، از حیث اخلاص سفارش میکند که:

گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

از دیگر خصوصیات این خداوند غفار، چشم پوشی و عیب پوشی است.

دیدۀ بدیین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیری هاکه من درکنج خلوت می کنم

به عقیده حافظ ،دامنه غفاریت خداوند بسیار وسیع است و اصلاً نمی توان با معیارهای دنیایی آن را نقد کرد و تا پرده ها برنیفتند هر نوع قضاوتی قیاس به نفس است.

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کارخود به عنایت رها کنند
حکم مستوری و مستی همه برخاتمت است
کس ندانست که آخربه چه حالت برود
ترسم که روز حشر عنان در عنان شود
تسبح شیخ و خرقه رند شراب خوار

حافظ آنقدر که نفس ارتکاب گناه را در تکوین شخصیت انسان وارد میداند، برای زهد چنین نقشی قائل نیست و مثلاً حتی مناجات شبانه و سحرگاهی خود را هرگز طاعتی زاهدانه نمی داند ،چون زهد را حتی از نوع غیر ریای یاش واجد کمال روحی انسان ندانسته ، بلکه به دلیل آنکه عموماً به یک در غلطیدن ریاکارانه آلوده می شود، مانعی نیز بر سر راه آدمی می داند.

پیام این متن بدون ذکر این نکته کامل نمی شود که مقصود ازگناه در این نوشته و اشعار خواجه شیراز فقط از نوع باصطلاح «مولویه » خداوندی است نه نوع دیگر. در اینجا از بین انواع گناه که یک نوع آن که رابطۀ مطلق «عبد و مولی » است و برمیگردد به اعمال صرفی که انسان در ارتباط با فرامین خداوند انجام می دهد و نه حق الناس بسنده میکنیم.

زلف آشفته و خوی کرده وخندان لب مست
پیرهن چاک وغزلخوان و صراحی دردست
نرگسش عربدوجوی ولبش افسوس کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد و به آواز خزین
گفت ای عاشق شوریدۀ من خوابت هست
عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر درُد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه بما روز الست
آنچه او ریخت به پیمانهء ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و گر بادۀ مست
خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *