عرفان و تصوف درسده های ششم و هفتم

دانستیم که صوفیه تا اواخر قرن پنجم فوق العاده باتقوا زندگی میکردند و سخت به امور دنیا بی اعتنا بودند و مختصری از زندگانی معروف ترین آنها از جمله:
رابعه عدویه، ابوهاشم صوفی، سفیان ثوری، ابراهیم ادهم، داوود طائی، شقیق بلخی، فُضیل عیاض، معروف کرخی، ذوالنون مصری، بایزید بسطامی، جنید بغدادی حلاج، شبلی، ابوسعید ابوالخیر، شیخ ابوالحسن خرقانی، بابا طاهر، خواجه عبدالله انصاری و امام محمد غزالی آگاهی یافتیم.
در ادامه گذری خواهیم داشت در قرون ششم و هفتم با ستارگانی چون شیخ احمد جامی، سنایی غزنوی، شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، محی الدین ابن عربی و ……

تصوف در قرن ششم و هفتم هجری

قرن ششم:

چند تغییر و تحول از شاخصه های تصوف این قرن می باشد، یکی تدوین و توجیه حکمت اشراق توسط سهروردی است، که مبنای فلسفه و حکمت اشراق، بر اشراق و عشق، و نیز وحدت وجود است. اشراق در مقابل استدلال، و چون و چرایی، و یافتن علت قرار دارد. یکی از خصوصیات تصوف قرن ششم، تعصب، و دور بودن از آزادی اندیشه و اظهار رأی و آزادی بیان است، و همینطور دور بودن از مذهب و اصول آنرا، ناروا میدانستند.
در این قرن، عرفان و تصوف با شعر فارسی درآمیخت و توسط سنایی و بعد هم عطار، شعر عرفانی پایه گذاری شد.
در قرن ششم، با تألیف و انتشار کتب صوفیه مانند اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابو سعید و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و ظهور بزرگانی چون شیخ نجم الدین کبری، تصوف و عرفان و مصطلحات آن زیاد شد و اصطلاحات صوفیانه در شعر شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی نیز دیده شد. با اینکه صوفیه با فلسفه و استدلال و چون و چرایی فلسفی مخالف بودند، به خاطر جدالها و مناظرات علمی، عرفا و صوفیه به فکر استدلالی کردن آرا و نظریات خود برآمدند و این تحول در قرن هفتم توسط ابن عربی کامل شد.
در نتیجه اختلافات بین فرقه ها و مذاهب، اختلاف میان شیعه اثنی اشعری و اهل سنت نیز بالا گرفت تا جایی که در رد یکدیگر کتاب می نوشتند و در مجالس میخواندند.
نکته مهم دیگر این قرن مخالفت شدیدتر و جدی تر متشرعان و صوفیه می باشد به حدی که یک معترض به نام ابوالفرج ابن جوزی کتابی به نام «تلبیس ابلیس » نوشت که سراسر اعتراض و خرده گیری با صوفیه بود. از دیگر معترضین اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم سید مرتضی بن داعی حسنی رازی صاحب کتاب «تبصره العوام فی معرفه مقامات الانام » است که باب شانزدهم آن سراسر اعتراض به صوفیه است و صوفیه را شش فرقه کرده است و تمام رهبران آنان را ملحد و ساحر می داند.

اما در همین قرن قطب الدین ابوالمظفر منصور بن اردشیر العبادی در کتاب التصفیه فی احوال المصوفه یا صوفی نامه اعتراضات بر صوفیه را رد کرده و در احوال صوفیه و شریعت و طریقت سخنانی بیان داشته است.

قرن هفتم

بزرگترین تحول قرن هفتم در تصوف و عرفان، تلفیق عرفان و حکمت اشراق توسط ابن عربی بود. در واقع ابن عربی بنیان گذار عرفان علمی است، و به تصوف و عرفان جنبه علمی و استدلالی داد. با تالیف کتابهای ابن عربی و ظهور عارفانی چون مولانا تصوف که طریق سیر و سلوک با آداب و رسوم خاصی بود تبدیل به مکتبی فلسفی به نام عرفان شد.
خانقاه ها نیز در این قرن رونق پیدا کردند غیر از مکتب ابن عربی، کتابهایی مانند فکوک و مفتاح الغیب صدرالدین قونوی، عوارف المعارف سهروردی و مرصادالعباد نجم الدین رازی در علمی کردن تصوف نقش به سزایی داشتند.
از دیگر تحولات این قرن، ظهور صوفیان شیعی مذهب است و رواج تصوف شیعه که اختلاف زیادی با تصوف اهل سنت دارد، صورت پذیرفت. شعر عرفانی رونق چشمگیری داشت و بعد از سنایی و عطار، سعدی و مولانا و اوحدالدین کرمانی در این زمینه به شهرت رسیدند. در این قرن، تصوف یک مدافع قوی و عالیقدر به نام خواجه نصیرالدین طوسی پیدا کرد.

احمد غزالی
برادر کوچکتر محمد غزالی از دانشمندان و مشایخ معروف این قرن، و از فقهای زمان خود به شمار می آمد. ایشان طریق زهد و عزلت را پیش گرفت و به عشق در تصوف روی آورد، و به شهرهای مختلف همچون بغداد و همدان برای تربیت مستعدان طریقت سفر کرد.
معروفترین شاگرد وی عین القضات همدانی است. تألیفات بسیاری همچون «الذخیره فی العلم البصیره » از وی می باشد.

عین القضات همدانی
همانطور که ذکر شد، شاگرد احمد غزالی و در مذهب، پیرو طریقه شافعی بود. این صوفی شیفته شهادت بود و مرگی همچون مرگ منصور حلاج را آرزو می کرد. آثار وی به فارسی و عربی بسیار است. همانند زبده الحقایق، رساله یزدان و شناخت لوایح و…..

شیخ احمد جام
معروف به «ژنده پیل » بود، دودمان او از اعراب یمنی بود. وی ابتدای زندگی را به میخوارگی گذراند و در بیست و دو سالگی تغییر حال در وی پیدا شد که به عزلت روی آورد و هجده سال به ریاضت و تفکر و مطالعه گذراند، و بعد از آن به تعلیم و تربیت افراد پرداخت. وی با فقهای قشری و صوفیه متظاهر، سخت مخالف بود. تربت وی که به « تربت جام » معروف است، زیارتگاه طبقات مختلف مردم می باشد. فرزندان وی اهل تصوف و عرفان بودند و آثارش همه به فارسی ساده و روان و محتوی اعتقادات عرفاست، مانند مفتاح النجات، رساله سمرقندیه و….

سنایی غزنوی
مجدود بن آدم سنایی بعد از آموزش علوم و فنون شاعری، در دربار سلاطین به مدح پادشاهان میپرداخت وی با یک تغییر حال از آن دربار و جاه و جلال، روی برتافت. و به سفر پرداخت و در این دوران با صوفیه و عرفا آشنا شد و به سیر و سلوک و توجه باطن پرداخت و عارفی بزرگ شد. وی نخستین شاعری است که شعر عرفانی سروده است، و با توجه به تحولی که در شعر فارسی به وجود آورده، او را «ختم الشعرا » نامیده اند.
کتاب حدیقه الحقیقه یا الهی نامه، نخستین مثنوی عرفانی زبان فارسی است، و در حقیقت الهامبخش مولانا برای سرودن مثنوی معنوی بوده است. وی آثار متعدد بی شماری همچون سیرالعباد الی المعاد، طریق التحقیق و... را داراست.

عبدالقادر گیلانی
ملقب به «شیخ مشرق » و «غوث گیلانی » بوده است. وی به بغداد سفر کرد، و به سیر و سلوک و ریاضت پرداخت. او در اصول، پیرو اشعری و در فروع پیرو شافعی بوده است. از معروفترین تربیت یافتگان توسط وی شیخ شهاب الدین سهروردی می باشد. بیشتر آثار ایشان به زبان عربی است از جمله الغنیه لطالب الطریق الحق، الفتح ربانی و…..

شهاب الدین سهروردی
معروف به شیخ اشراق و شیخ مقتول است که سیر درون با سیر برون و مسافرت با شهرها را توام کرد، و در شهر حلب اقامت گزید. بهترین شرح حال وی توسط یکی از شاگردانش در کتاب «نزهته الارواح » شهروزی درج شده است. وی شافعی مذهب بود و در فقه و علوم مختلف فهم و ذکاوت و هوشیاری فراوان داشت. علمای حلب با او به مناظره می نشستند و چون وی با آنها مخالفت میکرد بر تکفیر و قتل او فتوا دادند. شیخ اشراق آثار فراوانی به فارسی و عربی دارد. شمار آنها تا چهل و پنج می رسد. از آثار معروف عربی وی «مطارحات » ،« حکمه الاشراق » و…
و نوشته های فارسی او شامل «عقل سرخ ،» «آواز پر جبرئیل » ،« صفیر سیمرغ » را میتوان نام برد. حکمت اشراقی بر دو پایه ذوق و استدلال استوار است که برای فهم آن به حکمت مشایی و صفای ضمیر نیاز است. این حکمت درصدد احیای فلسفه و حکمت خسروانی ایران باستان و حکمت یونان، در عرفان و حکمت اسلامی بود. سهروردی خود را وارث سنت فکری یونانی و ایرانی م یدانست. در حکمت اشراقی، آمیزش حکمت ایران باستان و عرفان و حکمت اسلام انجام گرفته است. حکمت اشراقی، پیامی است به لسان رمز که درک آن، ذوق خاص می خواهد. انسان تا نتواند به درون خود سفر کند، و به تاویل رموز وجود درونی خود بپردازد، قدرت تاویل شرق عالم وجود که همان حکمت اشراقی است برایش میسر نمی شود.
خودشناسی و عل مالنفس، کلید درک این حکمت و بحث اساسی و حیاتی آن است. شاخص ترین فصل رسائل سهروردی از لحاظ دید اشراقی، همان فصل مربوط به نفس است.

روزبهان بقلی
بقلی نسبت به بقل(سبزی) است و روزبهان، در آغاز سبزی فروش بوده است. وی را به واسطه تولدش در فسا، فسوی یا فسایی نیز گفته اند. به «شیخ شطاح » و «شیخ کبیر » نیز معروف بوده است.
به گفته خود او در دوران بلوغ حب طاعت و خلوت بر وی غالب می شود، و با شیخ جمال الدین بن خلیل فسایی آشنا می شود. ایشان در علوم قرآن و تفسیر حدیث و فقه و عرفان به کمال رسیده و پنجاه سال به وعظ مردم پرداخت. روزبهان عمری را به ریاضت گذراند، و اهل ذوق و استغراق و وجد و حال بود، و مجالس سماع داشت. آثار وی به شصت اثر می رسد که میتوان به لطایف البیان فی تفسیر القرآن، مکنون الحدیث، حقایق الاخبار و.… اشاره کرد.

شیخ نجم الدین کبری
از بزرگان مشایخ صوفیه بود و به دلیل اینکه در اوان جوانی به تحصیل علوم مشغول بوده، و در همه مناظره ها و مباحثات پیروز می شد، به وی لقب «کبری » دادند. او را شیخ «ولی تراش » نیز می نامیدند زیرا چند تن از شاگردان وی به مرتبه ولایت تصوف رسیدند. کنیه وی «ابو عبداله » بوده است. در آغاز به تحصیل علوم شرعی پرداخت، سپس سیر و سلوک را آغاز کرد، و با دستور بابافرج تبریزی به ریاضت و خلوت مشغول شد. اجازه نقل حدیث داشت و در محضر استادان بسیاری کسب فیض کرد.گویند مولانا در غزلی به این مورد اشاره کرده است:

ما از آن سوختگانیم که از لذت سوز
آب حیوان بهلند و پی آذر گیرند
در فرو بند و بده باده که آن وقت رسید
زرد رویان تو را که می احمر گیرند.
به یکی دست می خالص ایمان نوشند
به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند.

وی در خوارزم در جنگ به شهادت رسید. او آثار بسیاری به عربی و فارسی دارد که معروفترین آنها اصول العشره، رسال فی السلوک، فواتح الجمال و... می باشد. برخی بهاءالدین ولد پدر مولانا را یکی از شاگردان او میدانند.

شیخ عطار نیشابوری

از مشایخ بزرگ، و شاعران نامدار می باشد، که به واسطه شغل عطاری به عطار، معروف شده است. وی از کودکی به سخنان صوفیه و عارفان تمایل داشت. او از بحث و جدل و قیل و قال مدرسه راضی نبود و به وجد و حال و ذوق و معرفت خانقاهی روی آورد. تغییر حال وی را اینگونه شرح داده اند که روزی درویشی به مغازه وی رسید و چند بار «شیء الله » گفت، عطار چیزی نداد درویش گفت ای خواجه چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت: چنانکه تو خواهی مرد. درویش گفت: تو چون من میتوانی مرد؟
گفت: بلی. درویش کاسه چوبین به زیر سر نهاد و گفت (الله) و جان بداد، عطار تغییر حال داد و دکان را رها کرد و صوفی شد. عطار در وصف حال خود قصیده ای دارد، و در آن خود را بهره مند از روحانیت شیخ ابوسعید ابوالخیر دانسته است. وی در تمام علوم زمان، از ادب و حکمت و کلام و نجوم و علوم دینی از تفسیر و روایت حدیث و فقه و طب و گیاهشناسی به کمال رسید و در نیشابور مرجعیت داشت. مولانا با پدر خود عطار را در نیشابور ملاقات کرد، و او نسخه ای از اسرارنامه خود را به جلال الدین هدیه کرد و گفت: که زود باشد که این پسر آتشی در سوختگان عالم زند.
بیت زیر را دلیل ستایش مولانا از عطار دانسته اند:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

خواجه نصیرالدین طوسی که جوانی پانزده یا هجده ساله بود نیز عطار را ملاقات کرد. ده اثر از عطار بر جای مانده(یکی منثور و بقیه منظوم). کتاب منثور او تذکره الاولیا، در شرح حال صوفیه و عرفا است، و منظومه های او جواهرنامه، الهی نامه، اسرارنامه، مصیبت نامه، منطق الطیر، دیوان قصاید و غزلیات، و مختارنامه می باشد.

شهاب الدین حفض سهروردی

از مشایخ معروف اهل تصوف بود که شاگردان بسیاری را تربیت کرد، و در فقه و حدیث و عرفان، مقامی والا یافت روش او تصوف عابدانه به تمام آداب شرع بود، و متابعت شریعت را نشانه کمال، و خدمت خلق را هم از اصول تصوف میدانست. سماع را جایز می شمرد و حرکات صوفیه را هنگام وجد و سماع، روا میدانست. جمالپرستی  صوری را هم رد میکرد. یکی از بزرگانی که مرید سهروردی بود سعدی است که در بوستان این طور می گویند.مرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی اینکه در جمع بدبین مباش
دگر آنکه در نفس خود بین مباش

به عقیده سهروردی، واصلان به حق را روی بازگشت نیست، و بیان را بشارت و خبر دادن نیست.
در دیباچه گلستان اینطور آمده:
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد

و در بوستان راجع به خدمت خلق اینگونه بیان میکند:
طریقت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
مهمترین اثر عرفانی سهروردی کتاب «عوارف المعارف » مشتمل بر شصت و سه باب در شرح آداب و اصطلاحات صوفیان می باشد. وی اشعار فارسی نیز میسروده است.

اوحدالدین کرمانی
از عرفای مشهور این قرن می باشد وی به بغداد رفت و به تحصیل علم پرداخت، و کتاب «مفتاح » را در فقه شافعی خواند، و به مقام والای علمی رسید. سپس به تصوف گرایید و به رکن الدین سحابی پیوست. وی بیشتر عمر خود را به سفر گذراند، چنانکه در این رباعی می گوید:
جز دُرد سفر دلم نمی آشامد
دل را دگر آبی به جهان نارامد
گویند به هر جا رسم ز آمد و شد
کآن حامد سودا زده ام باز آمد.
وی رسوم و آداب ظاهر را رعایت نمیکرد، و به جمالپرستی صوری میپرداخت. او در سماع شرکت میکرد و به احوال مریدان رسیدگی میکرد و اصحاب را بعد از نماز دیگر، سه نوبت ذکر خاص تلقین میکرد. از آثار اوحدالدین ۱۷۳۱ رباعی نقل شده که از جهت شعری متوسط است.

ابن عربی
شیخ محی الدین عربی صاحب تالیفات متعدد در تصوف می باشد، کنیه خود را «ابو عبدلله » ذکر کرده است. وی در جوانی خوابی دید که زندگی او را تغییر داد طوریکه سالهای نخستین زندگی خود را دوران جاهلیت نامیده است. وی به «شیخ اکبر » نیز معروف است. او ده سال را در اسپانیا و مغرب گذرانید و کتاب «الاسراء » را نوشت. سپس به جاهای مختلفی سفر کرد تا به مکه رسید و از دیدن کعبه که برای او نقطه تماس بین غیب و شهود بود، به هیجان آمد، و در دو سالی که آنجا بود کتاب «فتوحات مکیه » را نوشت و اشعاری را سرود که در دیوانی به نام «ترجمان الاشراق »  گردآوری شده است. وی در نتیجه خوابی که دید کتاب «فصوص الحکم » را تالیف کرد. او در دمشق خواب دید که رسول اکرم(ص) به او گفتند: این فصوص الحکم را بگیر و بر مردم آشکار کن. آثار وی را تا چهارصد کتاب و رساله نوشته اند. فتوحات مکیه او علاوه بر اخلاق و معرفت، متضمن دعاوی بسیاری است که مورد نقد متشرعان قرار گرفته است.
ابن عربی بنیانگذار عرفان علمی است، و تحولی عظیم در عرفان بوجود آورده است تا جایی که استاد سید جلال الدین آشتیانی می نویسد: «محی الدین بدون تردید در بین عرفای اسلامی، بزرگترین عارف و صوفی است. دانشمندان بعد از او همه ریزه خوار سفره بیدریغ او می باشند. »

ابن عربی در کتاب «تحفه السفره الی صفره البرره » می نویسد: شروطی که سالک باید مراعات و توجه کند چهار است «صمت » (خاموشی)، «عزلت »(گوشه گیری از خلق)، «جوع »(گرسنگی)، «سَهر »(شب زنده داری)، اگر این شروط را رعایت کند، محبتی در قلبش پیدا می شود. و به عشقی بدل میگردد که با شهوت متفاوت است، و همین عشق خاص بشر را به خدا نزدیک میکند.

صدرالدین قونوی
از شاگردان با استعداد و دانا و محقق ابن عربی بود، و اکثر شاگردان وی فارسی زبان بودند که از معروفترین آنها فخرالدین عراقی و قطب الدین شیرازی می باشند. از آثار وی کتب «فصوص » و «مفتاح الغیب » را میتوان نام برد. وی علاوه بر کمال تصوف و عرفان در علوم شرعی نیز تبحر داشت، و روایت حدیث می کرد. او در ابتدا با مولانا مخالف بود و توسط شیخ سراج الدین در حلقه صوفیان و  خالصان مولانا قرار گرفت.

مولوی
جلال الدین محمد بن محمد، معروف به مولوی که او را «خداوندگار » نیز میخواندند. پدر وی «سلطان العلما » لقب داشت و عارف و عالم مشهور بود. در شش سالگی به همراه پدر به نیشابور عزیمت کرد، و عطار را ملاقات کرد. سپس به همراه پدر به شهرهای زیادی سفر کرد، و در لارنده در سن هجده سالگی با دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد، و سه پسر به نامهای سلطان ولد، بهاءالدین محمد، و علاءالدین محمد حاصل این ازدواج هستند. در هنگام فوت پدر، مولانا بیست و چهار ساله بود، که به خواهش مریدان به جای پدر نشست و به وعظ و ارشاد پرداخت. از آن پس مولانا به شهرهای زیادی سفر کرد و بزرگان بسیاری را من جمله ابن عربی ملاقات کرد.
در مورد چگونگی دیدار شمس و مولانا روایات مختلفی نقل شده و یکی از آنها چنین است:
مولانا در راهی می رفت که ناگاه شمس الدین به او باز خورد و پرسید «بایزید بزرگتر است یا محمد (ص)؟ » که مولانا گفت: این چه سوال باشد؟ محمد ختم پیغمبران است، وی را با بایزید چه نسبت؟ شمس الدین گفت: پس چرا محمد(ص) میگوید: «ما عرفناک حق معرفتک »، و بایزید گفت: «سبحان ما اعظم شانی » مولانا از هیبت این سئوال بیفتاد و از هوش برفت چون به خود آمد دست شمس گرفت و به مدرسه خود برد و تا چهل روز به هیچ آفریده راه ندادند.

سلطان ولد دیدار مولانا با شمس را از نوع دیدار موسی با خضر دانسته و یکسره مرید و مسحور او شده و به شور و ذوق و حال و سماع پرداخته است که همچنان تاثیر شمس و افسون این پیر ژولیده و آشفته حال در مولانا مجهول است. مولانا پس از شنیدن خبر قتل شمس، جوش و خروش بیشتری پیدا کرد و بی اختیار به وجد و شور و سماع میپرداخت که این آشفتگی جماعت فقیهان را خشمگین کرد و در صدد انکار وی بر آمدند. گویند در شبی که مولانا سخت بیمار بود، سلطان ولد پسر وی با بی تابی به بالین پدر می رفت و بیرون می آمد و مولانا آخرین غزل خود را چنین گفت:

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج دریا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی بروجفا کن
دردی است غیر مردن کان را دوا مباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

در روز خاکسپاری وی گویی این آوای مولانا به گوش می رسید.

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دام دیو درفتی دریغ آن باشد
جنازه ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپردی مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
تو را چنان بنماید که من به خاک شدم
به زیر پای من این هفت آسمان باشد

مولانا تاثیر بسزایی در بسط و گسترش عرفان اسلامی داشته است. آن مرد بزرگ، مذهب حنفی داشت و از هر گونه تعصب برکنار بود، چنانکه میگفت «من با هفتاد و سه مذهب یکی ام »
او در تصوف، ریاضت، گدایی و بیکاری را جایز نمی دانست و مریدان را به کار و کوشش تشویق می کرد، و عرفانی مثبت و پر جنبش و سراسر عشق را ترویج میکرد. عشق و اشراق مایه اصلی عرفان اوست. به وحدت وجود نیز قائل بود. اما نه از راه حلول، بلکه از راه فناء فی الله و بقا به الله. عرفان مولوی عالیترین مرتبه فکری و تعالی روحی و اخلاقی است، که با مجاهده و سیر و سلوک و عشق به حق حاصل می شود.
معروفترین اثر مولوی «مثنوی » می باشد، در شش دفتر و بیست و پنج هزار بیت که یک دایره المعارف عرفان و فلسفه و دین و معرفت شمرده می شود. « فیه ما فیه » که تقریرات مولانا را در مجالس در بردارد.، «مکاتیب » که مجموعه نامه های مولانا به معاصران خود، «مجالس سبعه » مجموعه مواعظ و مجالس اوست.

سعدی
«افصح المتکلمین » از ستارگان قدر اول آسمان شعر و ادب ایران است. وی تخلص خود را از سعد بن ابی بکر بن سعد بن زنگی گرفته است. خاندان وی عالمان دین بودند و پس از درگذشت پدرش در سایه تربیت نیای مادری قرار گرفت و برای ادامه تحصیل به بغداد رفت و از خرمن دانش بزرگان علم و ادب، خوشه ها چید. سپس به شام و حجاز و مغرب سفر کرد، و در حلب با دختر یکی از روسای حلب ازدواج کرد، بعد از آن هم سفرهای زیادی رفت. سعدی پس از حدود سی سال جهانگردی در حدود چهل و هشت یا پنجاه سالگی به شیراز بازگشت و گلستان و بوستان را تصنیف کرد. همه آثار وی از نظم و نثر در مجموعه معروف به کلیات سعدی گرد آمده است.
شیخ شهاب الدین ابو حفض سهروردی مرشد و پیر سعدی در تصوف و عرفان بود. آثار تربیت صوفیانه سهروردی در اکثر نوشته ها و گفته های سعدی نمایان است. وی در ابواب بوستان از تربیت و اخلاق عرفانی و رفتار و کردار پیران و پاکان و حکایات صوفیان معروف سخن به میان آورده است. سعدی به تصوف مثبت و مفید و تربیت و اخلاق عارفانه نظر داد و خدمت خلق و معاشرت و صمیمیت با مردم و دانش اندوزی را توصیه میکند و تمتع از دنیا را در حد اعتدال جایز می داند.

جای دارد در پایان قرن هفتم به معرفی چند تن صوفی و عارف مشهور که نام و نشانی و آثاری دارند بپردازیم.
نجم الدین رازی، معروف به دایه از صوفیه مشهور که کتاب مرصاد العباد، رساله عشق و عقل و مرموزات اسدی از اوست.

سیف الدین باخرزی: که خلیفه شیخ نجم الدین کبری بود و آثار او شرح السماء الحسنی، وقایع الخوه، وصیه السفر، رساله در عشق به فارسی و رباعیات می باشند.
نوه سیف الدین باخرزی به نام ابوالفاخر یحیی باخرزی که کتابی به نام اوراد الالباب و فصوص الآداب در آداب تصوف و عقاید و حالات صوفیه دارد.

عزیزالدین نسفی مولف کشف الحقایق و الانسان الکامل می باشد. در برگی از یک نوشته همین شماره با جزئیات بیشتری از زندگی وی آشنا گردیدید.

افضل الدین مرقی کاشانی معروف به بابا افضل که حکیم و دانشمند و صوفی و شاعر بود و مصنفات او درحکمت و فلسفه و اخلاق است و رباعیات عارفانه او شهرت بیشتری دارد. و دو صوفی نامدار قرن هفتم در خارج از ایران یکی بهاء الدین زکریا مولتانی که در هندوستان اقامت داشت و طریقه سهروردیه را ترویج میکرد و دیگری ابوالحسن مغربی الشاذلی که در شمال آفریقا مخصوصا الجزایر و مراکش می زیست و شاذیه شمال آفریقا از پیروان او هستند.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *