بودا پیام آور صلح، آرامش و رستگاری (۱)

یک قصه بیش نیست غم عشق واین عجب          کز هر زبان که میشنوم نامکرر است

این مقاله تلاشی دارد برای معرفی مکتب بودا همزمان با بررسی هایی از دین اسلام. مکتب بودا که بی گمان یکی از بزرگترین و پرتئوری ترین ادیان شرقی، پس از قرنها و همچنین پس از ظهور ادیان غربی نیرومند یهود و مسیح و اسلام، و نیز در بین معرکه مذاهب و ایدئولوژی های متعدد انسان محور، همچنان درمانگری حاذق توجه افراد بی شماری از ابناء بشر را بخود جلب نموده است. جاذبه های دین بودا بقدری است که توانسته علیرغم تمامی رنگ و لعاب های مدرنیته، و شعارهای پر همهمه مکاتب انقلابی، جایگاه خود را در بین صدها میلیون آحاد انسانی حفظ نموده، و همچنان آتش آرمانگرائی آنان را شعله ور دارد. آشنائی با بودا، آشنایی با مکنوناتی است که بخودی خود نمایان نمی شوند. حکایت تجربیاتی است که بدست آوردن آنان برای فرد فرد آدمیان، دشوار خواهد بود. نویسنده مقاله که خود سالها در یررسی متون ادیان غربی و شرقی مطالعه داشته، و ذهن پرسشگر خود را بدون واهمه های تعصب آمیز، در کوچه های تنگ و گشاد اعتقادات و قبولداشت های ادیان رها نموده است، اکنون با نگاهی متفاوت و کاملا مبتنی بر بینش مکتب وحدت، مکتب بودا را چه در حوزه بینش و چه در حوزه روش، آشکارسازی کرده و تعلیمات آن را در کنار تعالیم دینی مسلمانان معرفی نموده است.

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآن که این کار ندانست در انکار بماند
اگر ازپرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
حافظ

مقدمه:
نام بودا و تاریخچه زندگانی وی برای اکثر پژوهندگان علم و معرفت، نامی آشناست و پیروان این مرد بزرگ در قاره آسیا که او را همچون پیامبری عظیم الشان، عزیز و گرامی میدارند حدودا ششصد میلیون نفر برآورد شده است که در این آمارگیری، جمعیت بودائیان چین کمونیست لحاظ نگردیده و اگر آمار دقیق آنان نیز محاسبه شود جمعیت کل بودائیان جهان قریب به یک میلیارد و نیم خواهد بود. مضافاً به اینکه در غرب عالم نیز آموزه های این شخصیت بی نظیر روز به روز در حال گسترش است و هواخواهان زیادی بدست آورده است. گرچه تعالیم بودا بعنوان یکی از ادیان بزرگ شرق معرفی شده و شخص او نیز در ردیف پیامبران قرار گرفته است، ولی آنچه مسلم است اینکه بودا هیچ گاه خود را به نام پیامبر معرفی نکرده و چنین ادعایی را مطرح ننموده است. و لذا شاید بتوانیم وی را بعنوان یک فیلسوف و یا متفکر بخوانیم.(۱)بنابراین صحبت از «دین یا مذهب بودائی » یک غلط مصطلح است و میبایستی تعالیم بودا را تحت عنوان «آئین بودایی » مورد بررسی قرار داد.

البته واژه «آیین » نیز در این مورد مسامحتاً بکار گرفته شده است، چون نمی بایستی مفهوم «تشریفات » و «مراسم » ویژه مذهبی را از آن استنباط نمود. زیرا در « آیین بودائی » هیچ گونه تشریفات مذهبی خاص مقرر نگردیده و پیروان آن به هیچ وجه اعمال خاصی را که حاکی از انجام مراسم مذهبی باشد بجا نمی آورند. مضافا به اینکه «آئین بودایی » از سادگی بسیار برخوردار است و رمز و رازی در ساختار آن وجود ندارد، و پیش از دو هزار و پانصد سال است که میلیون ها نفر افراد ساده و عادی اجتماع توانسته اند با بکارگیری تعالیم بودا زندگانی خود را به نظم کشیده و در سایه افکار بلند او در آرامش کامل به زندگی خود ادامه دهند.

«آئین بودایی » در دوران کنونی دارای سه شاخه مهم است.

شاخه اصلی بنام تراوادا (Theravada) یا مکتب هینایانا( Hinayana ) است که در کشورهای سریلانکا، تایلند، کامبوج و برمه رایج است. و مکتب ماهایانا ( Mahayana ) در چین و ژاپن و کره رواج دارد. و مکتب تانتاریزم  (Tantarism)  که در تبت آیین اصلی مردمان را تشکیل میدهد.

در شرق دور نوع چهارمی از آیین بودائی رواج دارد که به «سه مذهب » مشهور می باشد و آن تلفیقی است از تعالیم «بودا، کنفوسیوس و تائو ».

برخی از پژوهشگران، آئین بودائی را فلسفه ورشکسته بدبینی و نا امیدی تلقی کرده اند و آنرا نوعی ابتدائی از فلسفه اگزیستانسیالیزم به شمار می آورند که صد البته در این راه به خطا رفته اند و در این مورد بعدا به تفصیل سخن خواهیم گفت.

یکی از برجسته ترین و با شکوه ترین جلوه « آئین بودایی » به ظهور رسانیدن رو « تساهل و تسامح  » (۲)است.
به عقیده بودا مَثَل کسانیکه بصورت غیر منصفانه ای دیگر مذاهب را محکوم می نمایند مَثَلِ کسی است که با حرکتی توهین آمیز آب دهان خود را به سوی آسمان پرتاب می کند. (۳)مُسلّم آنست که آب دهان او آسمان را آلوده نخواهد ساخت، بلکه مستقیما بسوی شخص فاعل بازگشت می نماید. و ما در زبان فارسی ضرب المثل مشابهی داریم که می گوییم: «این عمل مانند یک تُفِ سر بالاست ». بودا هیچ گاه خود را بعنوان فردی که برتر از دیگران است معرفی نمیکند و در پاسخ به سئوالاتی که از قدرت درک انسان خارج است، با سکوت میگذرد. وی هیچگونه توضیحی درباره اسرار کائنات و یا «حقیقت مطلق » نمیدهد. وی می گوید «زندگانی معنوی » انسان اصولا ارتباطی با مسائل ماورائی ندارد. اینکه بگوئیم جهان ابدی است یا ابدی نیست و درباره آن بحث کنیم هیچ مشکلی را حل نمیکند. هر یک از این دو باور را اثبات کنیم باز هم تولد، پیری، مرگ، غم و اندوه، ناامیدی و غیره باقی خواهند ماند.
بنابراین می بایستی اصولی را تبیین نمائیم تا بر این وضعیت های ناگوار فائق گردیم. (۴) اصول عقاید بودا به ما می گوید هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند قانون « علت و معلول » و « عمل و عکس العمل » را از بین ببرد.
لذا اعمال شرّ و مجرمانه را میبایستی مسئولانه پاسخگو باشیم. هیچ درخواست و استغاثه ای از آسمانها، هیچ اشک ندامتی، هیچ رشوه ای و انجام هیچگونه مراسم ندبه و قربانی نمی تواند ما را از مکافات اعمالمان مصون بدارند. (۵)
در یکی از کتب مقدس بودائیان آمده است: «نه در آسمان، و نه در دریا، و نه در هیچ نقطه ای در زمین نمی توانید مکانی را پیدا کنید که شما را از نتایج اعمال ناپسندتان مصون بدارد. » بودائیان هیچگاه برای پیشبرد آئین خود به زور متوسل نشده اند و هیچ گاه تفتیش عقاید، یا تعقیب و آزار کسانی که همکیش آنان نبوده اند را در پیش نگرفته اند.

در «آئین بودایی » اِعمال فشار برای تغییر دین و مذهب جایگاهی نداشته است. حکم قطعی در این باب در «آئین بودایی » چنین است که میبایستی هر انسانی را صرفنظر از اعتقادات او مورد احترام قرار داد. و در واقع میتوان گفت حکم الهی مبنی بر « لا اِکراهَ فِی الدّین قَد تَبَیّن الرُشد مِنَ الغَیّ » سر مشق هر بودائی است. به عقیده بودا: «افکار محبت آمیز بهترین وجه قصاص و انتقامجوئی است. زیرا هیچ گاه نمیتوان تنفّر را با اِعمال تنفّر زایل ساخت، بلکه مهر و محبت است که تنفّر را از بین میبرد. » و چنانچه دقت کنیم توصیه اسلام در این مورد نیز بر همین منوال است زیرا در آیه قصاص مسئله بخشودگی مجرم بهترین وجه قضیه است و اگر شخصی بجای قصاص، طرف مقابل خود را ببخشد عمل وی کفاره گناهان او به حساب خواهد آمد، ضمن اینکه چنین عملی تنفر حاصله فی مابین را به محبت تبدیل خواهد کرد. بیاد بیاوریم بیان شیوای مولانا را که فرمود:  «از محبت خار ها گل می شود .»

جان والترز John Walters نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی که تحقیقات وسیعی درباره «آئین بودایی » دارد، معتقد است:
«چنانچه ابر سیاه خرافات را از چهره مسیحیت بزدائیم و تعلیمات واقعی عیسی مسیح(ع) را عیان سازیم، آنگاه خواهیم دید که از لحاظ اخلاق دینی، آئین بودائی و مسیحیت وجوه مشترک بسیار دارند. البته این دو از نظر بیان عقاید مذهبی بطور کامل متفاوتند، ولی هر دو صلح طلب هستند و عشق و عدم تنفّر را تبلیغ می کنند. محبت، شفقت، از خودگذشتگی، تواضع، و پاکی پایه و مایه اصلی این دو مذهب است.» (۶)

رومن رولان Romain Roland نویسنده فرانسوی می گوید: « تنها نقطه ای در جهان که تمام رویاهای بشری در آن تحقّق یافته است هندوستان است و بودا فرزند هندوستان می باشد. بودا کسی است که رویای دیرین هندیان را مبنی بر داشتن یک زندگی سراسر شاد برایشان به ارمغان آورد. »
بودا در حدود پانصد و شصت سال قبل از میلاد مسیح (ع) پای به این کره خاکی نهاد، یعنی در همان تاریخی که هراکلیتوس  Heraclitus تعلیمات فلسفی خود را در یونان عرضه میداشت. در آن زمان گرچه هندوستان در عصر تاریکی نبود ولی تعلیمات رسمی مذهب هند و بویژه برقراری سیستم طبقاتی کاست( Caste) بسختی به اجرا در می آمد. بودا با استفاده از شخصیت برجسته و نورانی خویش و ارائه پیامی آزادی بخش، انقلابی پیروزمندانه و صلح آمیز در مقابل رسوم سخت و غیر قابل انعطاف مذهب هندو به راه انداخت و بدین علت است که در دین هندو او را «دگراندیش و بدعت گذار » لقب داده اند. ولی بیشتر پیروان مذهب هندو هم اکنون خود را وامدار تعلیمات و افکار بودا می دانند و معتقدند که ظهور بودا موجبات پالایش و پیشرفت دین هندو را فراهم آورده است، بطوریکه مهاتما گاندی می گوید:
« بعقیده من بخش اعظم تعلیمات و اصول و عقاید بودا هم اکنون جزء جدایی ناپذیر مذهب هندوست. بودا هیچ گاه هندوئیسم را رد نکرد بلکه بر وسعت آن افزود و از طریق تفسیری نو جان تازه ای در کالبد آن دمید. » از این لحاظ نیز تشابه عجیبی بین حرکت انقلابی بودا و حضرت مسیح (ع) مشاهده می کنیم. عیسی (ع) نیز در جامعه ای یهودی پا به عرصه وجود نهاد و در خانواده ای یهودی و تحت تعالیم قوانین یهود پرورش یافت و در اولین گامی که جهت هدایت مردم برداشت بالصراحه اعلام نمود: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات و نوشته های پیامبران را نسخ کنم. نیامده ام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمده ام تا تحققشان بخشم، به شما میگویم تا آسمان و زمین از بین نرود، نقطه ای یا همزه ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه به انجام رسد»
(متی ۵- ۱۷ و ۱۸ ) و چنانچه ملاحظهمی شود عیسی(ع) بدون اینکه تغییری در تعالیم و آموزه های واقعی دین یهود بدهد، صرفا با خرافه زدایی و تفسیری نو از قوانین یهود آنچنان تحولی در آن ایجاد کرد که منجر به ظهور دینی جدید یعنی مسیحیت گردید. و حرکت انقلابی بودا نیز چیزی جز خرافه زدایی از مذهب هندو و نشان دادن حقایق این جهان به عامه مردم نبود که از درون آن «آیین بودایی » به جهانیان عرضه گردید.

تاریخچه مختصر زندگانی بودا:

به منظور روشن ساختن چگونگی انقلاب روحی و روانی جناب بودا و رسیدن وی به مرحله وارستگی و روشن ضمیری، بررسی تاریخچه مختصر زندگانی بودا امری ضروریست. محل تولد بودا در یکصد مایلی شمال شرق شهر بنارس Benares است. پدرش سوذهودانا گوتاما SuddhodanaGotama  مهاراجه قبیله ساکیاس Sakyas از قبایل آریائی، و سرزمین تحت تسلط وی هم مرز کشور نپال کنونی بوده است. گرچه مردم ساکیاس از طریق کشاورزی روزگار می گذرانیدند ولی مردمان این مهاراجه نشین در رفاه نسبی بسر می بردند. نام اصلی بودا در بدو تولد سیذارتا  Siddhartha  بود و چون تنها فرزند خانواده و جانشین پدر محسوب میشد لذا همه گونه وسایل زندگانی برای وی فراهم شده و این شاهزاده جوان در رفاه کامل و اندرون قصرهای متعددی که برایش ساخته بودند فارغ از هیاهوی دنیای خارج به زندگی خود ادامه می داد. تا اینکه یک روز هنگامی که سن بیست و نه سالگی را پشت سر نهاده بود با ارابه مخصوص سلطنتی و ارابه ران شخصی از قصر خارج میگردد و برای اولین بار دنیای خارج از قصر و زندگانی عادی مردمان را از نزدیک به چشم میبیند. این دیدار چندروز متوالی انجام گرفته و اتفاقاتی که در این روزها رخ میدهد، تغییرات عظیمی در احوالات سیذارتا به وجود میآورد. (۷)
بشرحی که در احوالات وی نگاشته اند روز اول پیرمردی نحیف و ناتوان را میبیند که با حالتی زار و نزار سعی دارد خود را از میان جمعیتی انبوه که در اطراف او بودند کشانکشان بیرون ببرد. با مشاهده این مرد سیذارتا از ارابه ران خود میپرسد این دیگر چگونه انسانی است؟ و ارابه ران پاسخ میدهد:
«او یک انسان پیر است و این وضعیت برای همه انسانها رخ می دهد. » روز دوم سیذارتا با یک بیمار روبرو میگردد که از شدت ضعف و درد، توانایی حرکت از او سلب شده است. بنابراین از ارابه ران میپرسد این شخص دیگر چگونه موجودی است؟ ارابه ران ضمن توضیح عارضه بیماری برای سیذارتا تشریح میکند که هر انسانی در طول زندگانی خود بارها به این وضعیت دچار میشود و می بایستی درد و رنج حاصله از بیماری را تحمل نماید. روز سوم شاهزاده سیذارتا مشاهده میکند که مردم جسم بیجان یک انسان را بر تخته پاره ای نهاده اند و حمل میکنند. لذا از ارابه ران میپرسد چرا این شخص به چنین حالتی دچار شده است؟ و ارابه ران پاسخ میدهد این شخص مرده است و دیگر به دنیای زندگان تعلق ندارد. این وضعیت برای همگان پیش خواهد آمد و همگی روزی خواهیم مرد. این سه رخداد تاثیر عمیقی بر سیذارتا میگذارد و ذهن او را مشغول میکند تا اینکه روز چهارم سیذارتا مانند چند روز قبل لباس شاهزادگی در بر و تاج همایونی بر سر بر ارابه باشکوه سلطانی سوار از قصر خارج شده و به داخل جمعیت میرود. البته مردمان عادی اجتماع با دیدن شکوه و جلال شاهزاده همگی به تعظیم و تکریم میپردازند ولی در این میان مردی لاغر اندام با سری تراشیده و جامه ای نارنجی رنگ که از چند تکه پارچه ساده تشکیل شده بود، بدون توجه به دبدبه و کبکبه سلطانی از کنار وی میگذرد و به او اعتنایی نمی کند. سیذارتا با تعجب از ارابه ران میپرسد این شخص کیست؟ پاسخ مبسوط و روشنگرانه ای که ارابه ران در این مورد میدهد بطور موجز و مختصر ولی پرمغز و پر معنی در یکی از ابیات حافظ درج گردیده است.
گویی حافظ در آن لحظه تاریخ ساز حاضر و ناظر چنین صحنه ای بوده است که به زیبایی هر چه تمامتر جزئیات این صحنه را به تصویر می کشد و می فرماید:

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است

و ما بخوبی میدانیم هنگامی که حافظ از «هنر » سخن میگوید چه منظوری دارد، چون در غزلی دیگر می فرماید:
عاشق و رند و نظر بازم ومیگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام

در هر صورت ارابه ران پاسخ میدهد. «این شخص قلندری است وارسته و آزاده که جهان و هر چه در او هست را به یکسو نهاده و برای کشف حقیقت، رنج آوارگی و خانه بدوشی را بجان خریده است. » سیذارتای جوان و برومند که شاهزاده ای عالیمقام است و از نظر ثروت و قدرت و سلامتی بهره کافی دارد و میتوان گفت چیزی در زندگی وجود ندارد که وی بدان دسترسی نداشته باشد با دیدن این مرد دلش میلرزد ضمن اینکه در می یابد علیرغم این همه ثروت و نعمتی که نصیب وی گردیده است عده کثیری از مردم ازاین نعمات بی بهره اند. علاوه بر این در این چند روزه به اندازه کافی مسئله بیماری، فقر، پیری و مرگ را درک کرده و می فهمد آنچه که در دنیا بعنوان مال و ثروت و قدرت و حیات نامیده میشود فانی است و حتی یک شاهزاده هم نمیتواند از بروز آن جلوگیری به عمل آورد. سیذارتا درمی یابد که آن قلندر خانه بدوش ثروتش بسیار بیشتر است زیرا اصولا چیزی ندارد که از دست بدهد. آن وارسته از دنیارسته فارغ از هرگونه دلبستگی مادی و وابستگی خانوادگی می تواند بدون وقفه، و بدون سعی و تلاش برای ارضاء خواهشهای انسانی، به مراقبه پرداخته و بر روی اسرار حیات تمرکز کند. و لذا چنانچه قرار بر این باشد که راه حلّی برای رهایی از اینهمه ناملایمات پیدا کرد فقط یکچنین انسانی توانایی دسترسی به آن را خواهد داشت.
دیدن چهار منظره «مرد پیر… فرد بیمار… جسد بیجان یک انسان و قلندر وارسته خانه به دوش » همچنان ذهن سیذارتا را در تصرف خود داشت تا اینکه بالاخره آن شب بزرگ رهایی و وانهادن دنیای مادی فرا رسید. او میخواست با وانهادن همه چیز و همه کس در جستجوی یافتن راهی برای حل معمای درد و رنج و غُصه نوع انسان باشد. ولی می بایستی قبل از هر چیزی با درد عظیم جدائی از آنچه که دوست میداشت و آن کسانی که دوستش میداشتند، روبرو شده و با بریدن بندهای عاطفی میان خود و جهان مادی، سلوک معنوی خویش را آغاز نماید.
بالاخره سیذارتا تصمیم نهایی را گرفت و به اتفاق ارابه ران از قصر خارج شد. آنگاه لباس سلطانی از تن بدر کرد و کلیه وسایل و لوازم بزرگی و بزرگزادگی را به ارابه ران بخشید و همچون آن قلندر وارسته سر خود را بتراشید و یک پوشش نارنجی رنگ به تن کرد و بدون داشتن هیچ گونه وسیله معاش رو به راه نهاد.
وی برای دریافت غذایی مختصر که فقط او را زنده نگاه می داشت به گدائی میپرداخت و در محضر استادانی که مدعی بودند میتوانند راه رهایی انسان را به او نشان دهند متواضعانه حاضر می شد ولی نتوانست پاسخ صحیحی برای سئوالاتی که ذهن او را مشغول داشته بود بیابد. تا اینکه پس از سالها تلمّذ و تفکر تصمیم گرفت برای مقابله با هواهای نفسانی به کشتن نفس امّاره اقدام کند. لذا با گرفتن روزه های سخت و عدم استفاده از غذای مناسب خود را تحت فشار بی امان قرارداد، ولی این کار جز تباهی جسم و جان نتیجه ای در بر نداشت. ضمن اینکه مغز او را نیز از کار انداخته بود و نمی توانست بخوبی بیندیشد.
نتیجتاً جز اسکلتی ناتوان و عاجز از هر کار از او باقی نماند بطوریکه اطرافیانش تصور میکردند او جان بجان آفرین تسلیم کرده است. در این وضعیت بود که سیذارتا دریافت «نفس کشی » خود یکی از اشتباهات بزرگ بشری است. به همین علت سیذارتا دست از روزه داری برداشت و با خوردن غذایی بسیار مختصر جانی تازه گرفت. نتیجه اینکه او متوجه می شود همانطوریکه برخورداری بیش از حد از نعمات دنیایی بیراهه بوده و به درد و رنج در این دنیا منتهی میشود. همانطور هم «نفس کشی » عمل بی فایده ایست و هیچگونه نفعی برای انسان ندارد. یعنی در هر کار افراط و تفریط بزرگترین اشتباه است. او راه میانه را که در آیین بودایی به ذمّه معروف است بر می گزیند. این دوره از زندگانی سیذارتا مدت شش سال طول کشید تا اینکه وی در کنار رودخانه نارانجارا Naranjara نقطه زیبایی را انتخاب نمود و پس از شستشو در آب رودخانه زیر درخت انجیر معبد نشست و با خود چنین پیمان بست:
«بگذار رگ و پوست و استخوانم از هم بگسلند. بگذار گوشت و خونم بخشکند. من از این مکان و از زیر این درخت انجیر معبد حرکت نخواهم کرد مگر اینکه شناخت و بصیرت کامل نصیبم گردد. »
چنین بود که این مرد نحیف و لاغر با جامه ای زردرنگ و فرسوده، بزرگترین مبارزه تاریخ را آغاز کرد. هنگامیکه سیذارتا در مراقبه بسر میبرد مارا Mara یعنی وسوسه کننده بزرگ (ابلیس و یا نفس اماره) در آسمان ظاهر شده سلطنت و عزت جهان را به او عرضه کرد تا از عزم خود برگردد ولی او به دام وسوسه ابلیس گرفتار نشده و نتیجتا با پیروزی در این مبارزه زندگانی میلیونها نفر را دگرگون ساخت. چنانچه سیذارتا در این مبارزه پیروز نشده و به بصیرت کامل نرسیده بود، امروز قاره آسیا چهره دیگری می داشت. بالاخره شاهزاده سیذارتا با آن پیروزی معنوی که در زیر درخت انجیر معبد بدست آورد، بودا شد.
به قول سهراب سپهری:
آنی بود، در ها وا شده بود برگی نه، شاخی نه، باغ فنا شده بود
هر رودی دریا، هر بودی، بودا شده بود

تمام صحنه عظیم حیات و فلسفه نهفته در آن همچون معمائی که جزئیات آنرا کنار هم قرار میدهند در نظر سیذارتا مجسّم شد و بادرک حق و حقیقت به ماهیت آن پی برد و دارما یعنی قانون حیات را که موجب رهایی بشریت است بدست آورد.

اینک جای آن دارد که قبل از بررسی آثار زندگی بودا بر فرهنگ سایر ملل و نحل و توضیح و تبیین تعالیم بودا مقایسه ای کوتاه فی ما بین زندگانی حضرت عیسی (ع) و جناب بودا بعمل آوریم:

الف – بنا بروایت انجیل مَرقَس ( ۹-۱) « در آن روزها عیسی از ناصره جلیل آمد و در رود اردن از دست یحیی تعمید گرفت. » یعنی عیسی (ع) قبل از آغاز تبلیغ آئین الهی بدواً وارد رودخانه اردن می شود و بشستشو میپردازد و همانطوریکه قبلا گفته شد سیذارتا قبل از انجام مراقبه در زیر درخت انجیر معبد در رودخانه نارانجارا به شستشو میپردازد و این عمل سمبلیک دارای معانی عمیقی است که توضیح جداگانه ای لازم دارد. و چنانچه بخواهیم از زبان حافظ، توضیح کوتاهی در باب این قضیه ارائه دهیم، بیت زیبای زیر کافی بمقصود است که فرمود:
شستشوئی کن و وانگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

ب – طبق روایت انجیل متی ( ۱۱ – ۱- ۴ ) پس از گرفتن غسل تعمید، عیسی تحت وساوس شیطانی قرار میگیرد و از طرف شیطان همه گونه مواهب مادی به او عرضه می شود که مورد پذیرش عیسی قرار نگرفته و شیطان را طرد می کند. و همین اتفاق برای سیذارتا رخ می دهد و هنگامیکه در مراقبه بوده است زندگی پر شکوه گذشته و مواهب مادی دنیا به او عرضه می گردد ولی او شیطان درونی را از خود دور می سازد و از این امتحان نهایی نیز پیروز و سرفراز بیرون میآید.

ج – سیذارتا پس از رسیدن به روش نضمیری برای تبلیغ آموزه های خود، شاگردانی را انتخاب می کند که بدوا پنج نفر می باشند و اسامی آنان در کتب مقدس بودائیان درج گردیده است. و حضرت عیسی (ع)نیز بلافاصله پس از غسل تعمید و غلبه بر وساوس شیطانی برای تبلیغ آموزه های خویش بدوا چهار نفر را بعنوان شاگردان خود انتخاب میکند (انجیل متی ۱۲-۴ ) که بعدها به دوازده نفر رسیده و این شاگردان بعدا به نام حواریون خوانده می شوند.

د – حضرت عیسی(ع)  در قدم بعدی خطبه معروف «بر فراز کوه » را ایراد میکند ( متی۱۱-۱-۵ ) که در واقع چکیده تعلیمات آن حضرت می باشد و بودا نیز در اولین اقدام خطبه سرنات Sarnath را ایراد میکند که برجسته ترین نکات اصول اعتقادی وی را در بر دارد.

بطوریکه ملاحظه می شود تشابه عجیبی در این دو رویداد به چشم میخورد و حتی اگر اتفاقی نیز باشد باز هم قابل تعمق است.
داستان زندگانی بودا و تعلیمات رهایی بخش آن فقط در محدوده مردمان شمال هندوستان باقی نمی ماند بلکه بعنوان یک نماد «حقیقت جوئی » و بن مایه «طریقت » در سایر فرهنگ های ملل مختلف اثرات زیبای خود را بر جای می گذارد، که نمونه بارز آنرا می توان در عرفان ایرانی – اسلامی ملاحظه کرد. نگاهی گذرا به سرگذشت بزرگان عرفا در کتاب تذکره الاولیاء عطار نیشابوری به ویژه داستان ابراهیم ادهم می تواند این موضوع را برای ما روشن تر سازد. در سرگذشت ابراهیم ادهم که عطار با ذکر خصوصیات آن جناب آغاز کرده است چنین آمده: «آن سلطان دنیا و دین، آن سیمرغ قاف یقین، ان گنج عالم عزلت، آن گنجینه اسرار دولت، آن شاه اقلیم اعظم، آن پرورده لطف و کرم، شیخ عالم ابراهیم ادهم ». بطوریکه ملاحظه می شود صفاتی را که عطار بر می شمرد خاص جناب بوداست.
ضمن اینکه بنا به گفته عطار، ابراهیم ادهم پادشاه بلخ بوده است. یعنی سرزمینی که از نظر جغرافیایی نزدیکترین مکان به محل تولد بوداست. ابراهیم ادهم نیز مانند بودا سلطنت را رها میکند ولی چگونگی جدائی او از مال و مکنت و قدرت، رنگ و بوی اسلامی بخود میگیرد و شخصیت های موثر در رهایی وی که خالی از اغراق و اتفاقات عجیب و غریب نیست، خاص عرفای اسلامی است که بدان وسیله می خواسته اند اهداف خود را که صرفا تعلیم و تربیت سالکان راه حق بوده است تحقق بخشند. در این داستان که نمونه تاریخی آنرا نمی توان بدست داد شباهتهای بسیاری در عملکرد ابراهیم ادهم و جناب بودا می توان یافت ولی فرق عمده این دو شخصیت را می توان در این بخش از سخنان عطار تشخیص داد که نوشته است: نقل است که یک روز شقیق و ابراهیم به هم بودند. شقیق گفت: چرا از خلق میگریزی؟ گفت: «دین خویش در کنار گرفته ام و از این شهر بدان شهر و از این سر کوه بدان سر کوه می گریزم تا هر که مرا بیند پندارد که حمالی ام یا وسواس دارم. تا مگر از دست شیطان به سلامت ایمان را به دروازه مرگ بیرون برم. » بطوریکه ملاحظه میشود ابراهیم ادهم همانند سایر سالکان طریق بدنبال رهایی و رستگاری خویش است و حال آنکه جناب بودا تمام آن رنجها و مرارتها را تحمل نمود تا بتواند دیگران را به رستگاری برساند و نقل است هنگامیکه جناب بودا میخواست پادشاهی را رها کند و از زن و فرزند خویش جدا گردد گفت: «اکنون من فقط شوهر و پدر شما به حساب می آیم. امیدوارم هنگامیکه برمیگردم بعنوان معلم شما در خدمتتان باشم. » و این آرزو محقق گردید و در نقش یک معلم توانست میلیون ها نفر را ارشاد نماید.

در اواخر کتاب «اکمال الدین و اتما مالنعمه » از شیخ صدوق سرگذشت «بوذاسف و بلوهر » به تفصیل ذکر گردیده است و تمام این قضیه نیز در اواخر جلد هفدهم بحار الانوار مرحوم مجلسی درج گردیده است که نمونه دیگری از داستانهائی است که برگرفته از زندگانی جناب بودا می باشد. البته سرگذشت جناب بودا از طریق ایران به غرب رفته و در آن دیار نیز مسیحیان و یهودیان هر یک جداگانه داستانهایی از این دست نقل کرده و قهرمانانی خودساخته به پیروان خود معرفی کردند.
در هر صورت بودا یعنی شخصی که به راز خوشبختی دست یافته بود مدتها در تردید بسر میبرد که آیا می بایستی این راز را برای خود نگاه دارد و یا آنرا به دیگران هدیه کند. و بالاخره پس از غلبه بر این تردید حالتی به او دست میدهد که بگفته حافظ:

من که ره بردم به گنج حُسن بی پایان دوست
صد گدائی همچو خود را بعد از این قارون کنم

او که با سعی و کوشش فراوان و ره سپردن در راه حق و حقیقت نهایتا به حُسن بی پایان دوست که برترین گنج عالم است و منبع سرور و شادی است دست یافته و چگونگی رهایی از درد و رنج را دریافته بود تصمیم میگیرد مردمان را در این شادی و شادکامی سهیم گرداند و این گنج بی پایان را با همه کسانی که خواهان رهایی می باشند تقسیم نماید. گر چه فرمول بندی افکار جناب بودا بسیار ساده ولی تئوری پشتیبان این فرمول بندی سخت پیچیده مینماید. نظر او برای انسانهایی که
شیفته خرافات و دلبسته هیجانات زود گذر هستند جذابیت چندانی ندارد. در این نظریه از خداوند صحبتی به میان نمی آید. هیچگونه تشریفات برای انجام مراسم مذهبی و انجام قربانی و غیره ارائه نمیشود. در نظریه او هیچ گاه ادعا نشده است که انسان خداگونه است و یا خداوند شبیه انسان می باشد. زیرا بودا صرفا درد و رنج انسان ها را در طول زندگانی مدِّ نظر داشته و تلاش میکرده تا از درد و رنج آنان کاسته و سرور و شادمانی را جانشین آن سازد.

بودا پس از کسب بصیرت و دانائی به سمت بنارس Benares حرکت و خطبه بنارس را ایراد می نماید. وی در خصوص چگونه زیستن راه میانه و اعتدال را پیشنهاد میکند و می گوید: « آدمی چونان زه ساز است که اگر پُر کشیده شود پاره گردد و اگر سست باشد قابل نواختن نیست. پس نه ریاضت زاهدانه کارساز است و نه تنعم و تن آسایی غافلانه، چون هر دو به بیراهه می روند.»آنگاه چهار حقیقت جلیل (ناب) را که برگرفته از کشف و شهود است برای آنان بازگو میکند.

ادامه دارد …

پانویس ها  :

(۱) – از نظر عارفانی چون مولوی، هرکسی که اصولا دغدغه وجود را دارد، فلسفی و یا فیلسوف است و این کلمه اختصاص به فیلسوفان حرف های ندارد:

هر که را در دل شک و پیچانیست        در جهان او فلسفی پنهانیست

(۲) – اسلام به تعبیر رسول اکرم (ص)شریعت سمحه سهله است. در این شریعت به حکم این که سهله است، تکالیف دست و پاگیر و شاقّ و حَرَج آمیز وضع نشده است وقتى وضو برایت خطر دارد، باید تیمم کنى. اگر وضو بگیرى، اصلاً نمازت باطل است. اگر اطبا گفته باشند، روزه برایت ضرر دارد یا خوف ضرر داشته باشى، نمیتوانى بگویی مگر چطور میشود که من در ایام احیاء روزه نگیرم؟ به وضوح روشن است که دین صعب و پر احتیاط، جاذبه که ندارد هیچ بلکه سرتاسر دافعه خواهد بود و امکان تطبیق یک نظام بر آن غیرممکن.

(۳) – برای فهم بیشتر به این مطلب توجه کنید. از منظر روش شناسی، سه مکتب دینی وجود دارد:

۱-انحصارگرا : قائلین به انحصارگرایی، معتقدند که حقیقت فقط و فقط در آئینی است که ما از آن پیروی میکنیم و لذا پیروان بقیه ادیان و مذاهب، همگی بر گمراهی قرار دارند.

۲-شمول گرا : پیروان این مکتب دینی بر این عقیده اند که اگرچه همه ادیان غیر ازما، از حقیقت بهره ای برده اند، ولی با حقیقت موجود در آئین ما از همه بیشتر و رساتر است و لذا با گرویدن به این آئین، دیگر نیازی به سایر ادیان وجود ندارد.

   ۳-کثرت گرا: این مکتب که به پلورالیسم نیز شهرت دارد، معتقد است که همه ادیان و مذاهب، قطعا حظی از حقیقت داشته و مطابق مکانیزم وجودی طرفدارانشان گفتگو کرده اند. لذا ما کسی را به دلیل نوع نگاهش به عالم، سرزنش نکرده و برای دیدن آفتاب لازم نیست که همه به خانه ما درآیند. بلکه می بایستی که در همان خانه خود به دیدن آفتاب موفق شوند. مهم دیدن آفتاب است و نه تغییر منزل.

(۴) – از منظر بودا، هستی را همچون قیفی میدانیم که سر پهن آن زندگی است، و سر دیگر آن، مسایل ماورائی. لذا هستی از همین سر پهن خود با ما در گفتگوست. در واقع شبیه آنچه که فیلسوفان اگزیستانسیالیسم در باب تقدم وجود بر ماهیت انسان گفته اند.

(۵) – در تفکر قرآنی نیز ما با دو نوع تاوان بنام مجازات و مکافات مواجه هستیم. آیات عقوبتی قرآن هم این هر دو را تأیید می کند. مجازات آن نوعی از عقوبت است که جُرمی بین انسان و خداوند صورت گرفته است. در واقع گناهی اگر بوده از نوع لازم بوده و نه متعدی. بخشش آن هم به دست خداوند است و راه مغفرت آن هم پشیمانی و توبه. ولی مکافات آن نوعی دیگر از عقوبت است که جزای آن حذف شدنی و بخشش پذیر نبوده و حتما میبایستی که اتفاق بیفتد. این نوع جزا مربوط است به جُرمی که بین انسان و جامعه اتفاق افتاده است. بخشش آن نه در دست خداوند بلکه معادل اثر وضعی از گناهی است که از انسان سرزده است. شفاعت و توسل و انابت و استغفار، بدون پس دادن تاوان آن عمل، امور مفیدی نیستند. مولوی معتقد است که مکافات عمل، ممکن است از جنس عمل باشد و ممکن هم هست که از جنس عمل نباشد.

(۶)- ادیان دو صورت دارند: صورت درونی، که صورت معنوی دین بوده و عرفان نام دارد. و صورت بیرونی که شریعت نام دارد. لذا همه ادیان الهی در صورت درونی خود با هم شبیه بوده ولی در صورتهای بیرونی خود که بنا بر اقتضای مکان و زمان و نیز ظرفیت مخاطبین شان شکل گرفته است، با هم تفاوت و گاهی نیز اختلاف دارند.

(۷)-نحوه رویکرد به سلوک بودا و نیز ابراهیم ادهم، این تصور را فراهم آورده است که هردو یک نفر بوده و در روایت های جداگانه ای قرار گرفته اند.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *