نیایش چیست ؟

آن حالت روحی که میان انسان و معبودش رابطۀ انس ایجاد نموده و او را در جاذبۀ ربوبی قرار می‏دهد، نیایش نامیده می‏شود. در آن هنگام که انسان موقعیت واقعی خود را در جهان با عظمت هستی درک می‏کند، در حال نیایش به‏ سر می‏برد زیرا فقط در این حال است که تمامیت خود را مانند تابلویی بی‏ اختیار در زیر دست نقاش ازل وا می‏نهد.

گاهی یأس و نومیدی و اندوه‏ های ما به آخرین درجۀ شدت می‏رسند ولی ناگهان پس از لحظه‏ ای به امید و شادی شگفت‏ انگیزی مبدل می‏گردند و یا در طوفان سهمناک یأس و نومیدی ها بارقۀ خیره کننده‏ ای از گوشۀ مبهم روح، درخشیدن گرفته، سراسر وجود ما را روشن نموده و آهسته در گوش دل ما زمزمه می‏کند:

هان  مشو  نومید  چون  واقف  نئی  از سر غیب

باشــد انـدر پــرده بازیهـای پنهـان غــم مخــور

این زمزمۀ روح‏ نواز است که از شکستن کالبد بدن و تسلیم در برابر آن ناملایمات جلوگیری نموده و ما را به چنین نیایش حیات‏ بخشی وادار می‏کند که خداوندا، احساس میزبانی تو برای وجود بی‌نهایت کوچک ما در اقلیم هستی است که این قفس تنگ را برای ما قابل تحمل ساخته است.

روز و شــب  از  دیـدن صیــاد مستـم در قفس

بس که مستم نیست معلومم که هستم در قفس

درآن هنگام که شادیها و اطمینان و کرنش ما به‏ غیر از خدا، از حد می‏گذرد، باز پس از لحظه‏ ای خود را در سراشیبی نوعی از اندوه و یأس و ابهام که برای آن نیز علت روشنی نمی‏بینیم، می‏یابیم.

این لحظه ‏ای است که روح، بدون اینکه ما را آگاه سازد، فراسوی این جهان، پناهنده گشته و نیایش اسرارآمیزی سر داده و می‏گوید: خدایا باز این انسان ضعیف، «خود» را در بادپای هیجان شادیها و اطمینان به ‏غیر از تو، از دست داده و نشانی جان خود را گم کرده است. عنایتی فرما و او را بار دیگر به خودش بازگردان.

« پروردگارا، بارالها، خداوندا، آفریدگارا » بارقه‏ های فروزانی هستند که از اعماق جان ما برمی‏آیند و در اعماق هستی فرو می‏روند و آنچنان درخشندگی به جهان هستی می‏دهند که جهان را برای مورد توجه قرارگرفتن خداوندی، برازنده می‏سازند.

درک ما، مشاعر ما، تخیل ما، تفکر ما، وجدان با عظمت‏ تر از هستی ما، همه و همه، در حال نیایش در هم می‏آمیزند و اقیانوس جان را می‏شورانند.

این هیجان و شورش، آنچنان هماهنگ و با عظمت و جدی انجام می‏گیرد که نه تنها درون ما را از آلودگیها و کثافات پاک می‏کند، بلکه در این حال احساس می‏کنیم که روح ما با گسترش هستی، روزگار هجرانش به سرآمده و با ورود به جاذبیت کمال الهی، به آرامش نهایی رسیده است.

آدمی  در  عالم  خاکی نمی‏آید به دست              عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

در هنگام نیایش، آنجا که به زوال و فنای حتمی خود آگاه می‏شویم، نغمه ‏هایی جانفزا، با محتوایی رازدار از اعماق درون ما سر می‏کشد و نسیمی از ابدیت برای ما می‏نماید و ما را از وحشت فنا و نابودی نجات می‏دهد.

ای دل  ار  سیـــل  فنــا بنیــاد هستــی بـرکنـــد

چون تـرا نوح است کشـتیبان ز طوفـان غم مخور

در حال نیایش، مرغ روح آدمی از تنگنای قفس تن رها گشته، پر و بالی در بی‌نهایت می‏گشاید. شاید روح انسانی، در خاموشی مطلق، راز دیگری را درمی‏ یابد، به همین دلیل است که نیایش شبانگاهی لذت وصف ناپذیری دارد.

گاهی هیجان روحی ما هرگونه احساس لذت را زیر پا گذاشته و به مافوق لذت می‏رسد و به مقام ابتهاج که در ذرّات روح ما نهفته است نایل می‏گردیم.

دریانوردان و کشتی شکستگانی که در لحظات آخر، سر از آب بیرون آورده و خدا را به کمک می‏خوانند، با چنین نیایشی مسافت زمین و آسمان را در یک لحظه می‏پیمایند.

بیماران در شکنجه‏ های دردهای جانکاه، ناله ‏ها سر داده و به همه چیز پناه می‏برند تا آنکه نور خدا بر دلهای آنان درخشیدن می‏گیرد.

گروه دیگری هستند که، نه برای برآوردن نیازهای مادی، بلکه برای اینکه موقعیت وجودی خود را کاملاً تشخیص داده و از آن بهره‏ مند گردند، رو به سوی او آورده و به درگاه با عظمتش نیایش می‏کنند.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقـم بر همـه عالـم که همه عالم از اوست

 

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *