در قلمرو شکیبایی

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت

شکیبایی، در ادبیات اخلاقی جهان، جایگاه ویژه ای دارد. تا جائیکه انسان شکیبا را عموما فردی مقبول، دارای آرامش، و ملایمت رفتاری میدانند.

اگر صبر را صفت بدانیم، می توان آن را بر دو حالت تعریف نمود: یا حالتی است که بصورت ناچار در انسان ایجاد می شود. مثلا اینکه آدمی وقتی دچار مصیبتی میگردد و راهی هم برای جبران آن ندارد، ناگزیر صبوری پیشه می کند. حالت دیگر آنکه آدمی در برابر اتفاقی که افتاده است، توان عکس العمل های متفاوت دارد. می تواند انتقام بگیرد، به مراجع قانونی شکایت ببرد، یا حداقل اینکه به داد و فریاد، شکوه و شکایت، و جزع و فزع بپردازد، ولی از بین همه آنها بردباری را بر میگزیند، یعنی صبر بصورت مقامی و ملکه درونی در وجود او مستقر میشود و در وجودش تحولی ژرف، پدید آورده، و او را ناخودآگاه به طمانینه می رساند.

ریشه صبر و مشتقات آن، قریب ۱۰۳ بار در قرآن مجید به کار رفته است، آیه ۱۴۶ سوره مبارکه آل عمران نیز صابران را کسانی بر می شمارد که در برابر مصیبت ها، بلایا و سختی و فشاری که بر آنان وارد می شود، تحمل نشان داده و ناتوان و عاجز نشوند.
صبر و شکیبایی در آیات قرآنی، به معنای تحمل سختیها و مشکلات است، به گونه ای که مهار امور از دست نرود و آدمی با عقلانیت و تدبیر، استقامت و پایداری کند تا به مقصد برسد و آنچه را میخواهد به دست آورد.
شکیبایی، کیفیتی است که از قلب ما سرازیرگشته و همه وجودمان را دربرگرفته و تحمل ما را دست کم در سه گونه مواجهه وجودی، بالا می برد. این سه گونه مواجهه عبارتند از:
۱. مواجهه با ناپسندها: شامل اتفاقاتی که برای ما ناگوارند، حوادثی تلخ که بر جسم و یا جان ما وارد شده و روح آزارند و به آنها مصیبت می گویند.
۲. مواجهه با سخت پسندها: شامل چیزهایی که از منظر عقلی مفیدند و به لحاظ احساسی دوستشان داریم ولی بدلیل سخت بودن شرایط کسب، و برخورداری از آنها، و نیز کم توانی خود، از روبرو شدن با آنها هراس داریم، و به طور کلی قیدشان را میزنیم، مثل کسب مدارج علمی، آموختن مهارتها، کسب معاش و اشتغال در مشاغل صعب، مطالعه در شرایط سخت و یا عبادت های پر زحمت مانند روزه های طولانی در روزهای گرم و طولانی، سحرخیزی، تمرکز در آیات بیرونی و درونی شناخت خدا.
۳. مواجهه با زودپسندها: شامل همه آن چیزهایی که به دلیل جاذبه های ظاهری، یا نتایج اغواکننده، و دستاوردهای سهل الوصول، خیلی سریع به طرفشان جذب می شویم چه بسا که دستیابی یا انجام آنها مغایر ارزش های اخلاقی آدمی باشد.

مولی علی(ع) در نهج البلاغه حکمت ۵۵ ، صبر را با دو نوع تقسیم بندی، معرفی نموده است: الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى مَا تَکرَْهُ وَ صَبْر عَمَّا تُحبُِّ. شکیبایى دو گونه است: شکیبایى بر آنچه خوش نمیدارى(ناپسندها)، و شکیبایى در آنچه دوست میداری(زودپسندها)

می توان دریافت که صبر ازمقوله تواناییهای آدمی است. ابزاری است کارآمد که دارنده خود را به قدرت می رساند. لذا بیجهت نیست که قرآن استفاده از این ابزار را رازگونه، به آدمی توصیه میکند که: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ… انه الله مع الصابرین…و وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِو…
بدین ترتیب انسان ناتوان، که رنج همین ناتوانی را بنا به تعبیر قرآن، باید یکی از نمایه های وجودی او دانست(لقد خلقنا الانسان فی کبد) که بخودی خود، نه تحمل خوشی را دارد، و نه ناخوشی، نه طاعت و نه معصیت، یکباره با صفت حسنه صبوری، قدرت می یابد، و از رنج و سختی راه، شکایتی بر لب نمی آورد، تاجائیکه خداوند او را در ردیف پیامبران اولوالعزم خود دانسته (فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ)و به او مباهات می ورزد. از آنجائیکه همین قدرت، ممکن است انسان را غره نموده و به واسطه لطفی که از طرف خداوند درحق او شده،به ساحت قدرت خداوندی نیز گردن فرازی نماید، لازم است در برابر عظمتش سر، خم نموده، و اگرچه در پیش خلق راست قامت، همچون پرچم قدرت خداوندی، در احتزاز و افراشته ابراز وجود کرده است، در پیشگاه آفریدگار به ادب، پشت خم نموده و به تضرع، اعتراف به ضعف نماید. در غیر این صورت، از صابرین نیست.

صبر از نظر ابن عربی: ابن عربی می گوید: صبر، نگهداری نفس از شکوه و شکایت به خدا، در رفع بلا و یا دفع آن نیست، بلکه صبر، نگهداری نفس از شکوه و شکایت، به غیر خداست. خداوند دوست دارد بنده اش، رفع اذیت و آزاری که بدو رسیده را در دعا و نیایش خود درخواست نماید، با اینکه حق تعالی میتوانست اذیت و آزار را نیافریند، لابد خیری در این اذیت و آزار نهفته است. صبری که در آن شکایت به حق تعالی نباشد، نمی توان به آن تکیه کرد، میبینیم وقتی ایوب پیامبر، از آسیب و ظلمی که به او شده به خداوند، شکایت می نماید، در قرآن وصف حالش: وَجَدْنَاهُ صَابِرًا او را شکیبا یافتیم (ص/ ۴۴ ) ذکر می شود. ابن عربی، کسی را که بلایی بدو رسیده و تحمل می کند، و از خداوند رفع بلا را نمی خواهد، و زبان حال و قال را فرو بسته، صابر نمی داند. صابر باید شاکی باشد، اما نه به خلق، بلکه به خداوند. چون خداوند مقصودش از بلا و رنج، پختگی و انابه مخلوق است و نه زجر و تحمل او. آشکار است که در اینجا ابن عربی صبر را فقط در مواجهه با ناپسندها، مورد دقت قرار داده، و در دو مواجهه دیگر سکوت کرده است.

اقسام صبر نزد علمای اخلاق: علماى علم اخلاق نیز بر اساس حدیثی، صبر را به سه دسته تقسیم میکنند:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَهٌ، صَبْرٌ عَلَى الْمصُیبَهِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَهِوَ صَبْرٌ عَلَى الْمعَصِیَهِ

۱: صبر بر اطاعت (سخت پسندها): شکیبایى در برابر سختیها ومشکلاتی که در راه اطاعت وجود دارد: الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا ا ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزلَُّ عَلَیْهِمُ الْم ئََالِکَهُ کسانى که گفتند پروردگار ما الله است سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند.

و این کاری گران است و از همه کس برنمی آید، مگر آنانی که گردن فرازی را از خود دورکرده و فروتنی، پیشه کنند: وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلا عَلَى الْخاَشِعِینَ و به راستى این(کار)گران است مگر بر فروتنان. و جوابشان درود اختصاصی خداوند است: سَلامٌَ عَلیَکْمُ بِماَ صَبرَتُْم درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید. و آنان همان کسانی اند که چون خود، طعم شیرین ایستادگی وشکیبایی را دریافته اند، به دیگران هم توصیه دارند که خود را قوی سازند: تَواصَوْا بِالَْحقِّ وَ تَوَاصَواْ بِالصَّبْرِ(سوره عصر، آیه ۳)… آنها که یکدیگر را به حق، سفارش کردند، به شکیبایى و استقامت توصیه نمودند.

نقش می بستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود

شهد و شیرینی ملاقات با خداوند، در سختی عبادت است. عبادت نه فقط به معنای به کارگرفتن الفاظ و اذکار، بلکه انجام اموری عملی که آمیخته شدن آنها با گفتار لفظی، در آدمی بهجت بیافریند، چنانکه سعدی گفته است:

طریقت به جزخدمت خلق نیست        به تسبیح وسجاده ودلق نیست
قدم باید اندر عبادت، نه دَم       که لطفی ندارد دَمِ بی قدم
بزرگان که نقد صفا داشتند        چنین خرقه، زیر قبا داشتند

کار اخلاقی، نه تنها کار خوب انجام دادن است، که کارخوب را، آسان انجام دادن است. و این، مسئله سختی است. ولی کارشناسان سلوک گفته اند که: افضل الاعمال اَحمَزُها بهترین اعمال، سخت ترین آنهاست، و یا افض الاعمال،مااکرهت علیه نفسک بهترین اعمال، آن چیزی است که انجامش برایت ناگوار باشد. بعبارتی عبادت می بایست به شکستن مرز و یا مرزهایی در وجود آدمی، منجرگردد. تغییری در عادات و روزمرگی انسان پدید آورد، و اگر چنین خاصیتی را از عبادت، جدا کنیم، آنگاه است که عبادت نیز، همان عادت خواهد شد.

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود       و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب      رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
 مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر      عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق      هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
ای معبر مژده ای فرما که دوشم آفتاب     در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش میبستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست
طاقت و صبر از خخم ابروش طاق افتاده بود
گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود

۲: صبر بر گناه: یعنى ایستادگى در برابر انگیزه هاى نیرومند و محرک گناه. سَلامٌ عَلَیْکُم بِماَ صَبَرْتُم فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ فرشتگان در قیامت به آنان میگویند: سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه نیکوست عاقبت آن سرا(ى جاویدان).

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد       صبر و آرام تواند به من مسکین داد

در این عالم فراوانند چیزهایی که قصد دلربابی از انسان را دارند. از قضا دلربایی آنان نیز، با طبع آدمی موافقت دارد، و انسان مطابق غریزه خود به سمت آنان کشیده می شود. این سنت خداوند و قانون هستی است که محبت آن فریبندگیها، در دل آدمی قرارگرفته باشد:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمقَُنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخیَْلِ الْمسَُوَّمَهِ وَالأنَْعَامِ وَالَْحرْثِ… دوستى خواستنیها[ى گوناگون] از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب هاى نشاندار و دامها و کشتزار[ها] براى مردم آراسته شده… اما آنها دام اند.و قصد دارند که آدمی را بدنبال خود کشیده، و او را مفتون خودکنند. همچنانکه در سیاق آیه فوق نیز آمده است، این امور فراوانند، و در رأسشان هم، خواسته های شهوانی، قرار گرفته و در ادامه نیز، محبتهای دیگر، سرازیراند. لذا در جای دیگری خداوند، فرمان روی نیاوردن و چشم گرداندن و ندیدن را فرمان خود قرار داده است: قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ویَحَْفَظُوا فُروُجَهُمْ ذلَکَِ أزَکْىَ لَهُم..ْ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه تراست..
و وقَلُ لِّلْمُؤمِْنَاتِ یغَْضُضْنَ مِنْ أبَصَْارِهِن ویَحَْفَظْنَ فُروُجَهُنّ..َ به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند..
بدون شک دراین عالم، اموری هستندکه پرده درعصمت اند و آدمی بخودی خود طاقت پایداری درمقابل آنان را ندارد، که حتی اگر یوسف هم باشد باید مستظهر به یاری خداوند باشد: وَلَقَدْ هَمَّتْ بهِِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رأََّى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الُخْملَْصِینَ در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] آهنگ او میکرد اگر برهان پروردگارش را ندیده بود چنین[کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود.
و در این مورد، خواجه ما شاید بهتر از کثیری دیگر، در جای جای سخنش حق مطلب را خوب ادا کرده است:

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد       صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت       هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم         که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زرگر نبود کنج قناعت باقیست       آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن      هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی      خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد      از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

۳ – صبر بر مشکلات: یعنى پایدارى در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالى، و ترک جزع و فزع و در صبر ثابت قدم بودن و یقین براینکه خداوند برای تحمل مشکلات، دارویی بنام صبر را نیز درکنارش فرستاده است: صبر با اندازه مصیبت فرود آید، و آن که در مصیبت بی تاب بر رانَش زند، اجرش نابود مى گردد حکمت۱۴۴
اینگونه صبرکردن را ممکن است بتوان نردبان عصمت و سلوک انبیا نیز دانست: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَماَّ صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما[مردم را] هدایت میکردند.

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد         که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

آدمی در برابر بروز اتفاقات و مشکلات، ضعیف بالفعل است و نه بالقوه. یعنی نمی داند که چقدر قوت ایستادگی و مقاومت و از پای در نیفتادن درون وی قرار داده شده است. ولی کلام نیرومند علی(ع)می گوید: تَزُولُ الْجبَِالُ وَ لاَ تَزُلْ، عَضَّ عَلى نَاجِذِکَ، اءَعِرِ ا جُمْجُمَتَکَ، تِدْ فِی ا ءْالَرْضِ قَدَمَکَ، ارْمِ بِبَصَرِک اءَقْصَى الْقَوْمِ، وَ غُضَّ بَصَرَکَ، و اعْلَمْ اءَنَّ النصَّْر مِنْ عِندِْ ا سُبْحَانَهُ اگر کوهها متزلزل شوند، تو پایدار بمان. دندانها را به هم بفشر و سرت را به عاریت به خداوند بسپار و پایها، چونان میخ در زمین استوار کن و تا دورترین کرانه هاى میدان نبرد را زیر نظر گیر و صحنه هاى وحشت خیز را نادیده بگیر و بدان که پیروزى وعده خداوند سبحان است.

این نوع شکیبایی، شاید مهم ترین آن هم باشد، و درعین حال بافضیلت ترین. چرا که در آن نوعی مبارزه با خواهش های نفسانی وجود دارد که پشت کردن به آنها، بدون تردید مشکل نیز، هست. خودداری کردن در عین دیدن. پرهیز کردن در عین خوانده شدن. پشت کردن بقیمت پاره شدن پیراهن و… لذا خویشتنداران اینچنینی، مورد خطابه مستقیم خداوند قرار گرفته، و مورد اهمیت، واقع می شوند که:
اِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوَّاب ما او (ایوب) را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده(به سوى خدا) بود
ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ(سوره آل عمران،آیه ۲۰۰ ) اى کسانى که ایمان آورد ه اید!(در برابر مشکلات و مصائب و هوسهاى سرکش) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز) پایدار باشید.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند        واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند          باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی       آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال          که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب          مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد            که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد            اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود       که ز بند غم ایام نجاتم دادند

۴- صبر بر رازدانی: قَالَ اِنکََّ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْراً (سوره کهف،آیه ۶۷ ) (خضر) گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى! (ولى موسى قول داد که شکیبا خواهم بود).

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش        بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

این نوع شکیبایی، البته مخصوص یاران خداوند بوده، و شاید هم مهم ترین تفاوتها با دیگر مردمان. چون خاصیت راز این است که دارنده خود را، بی تاب و بی قرار می کند. این بی قراری، همه وجود آدمی را تحت تاثیر خود گرفته، و از رنگ رخساره گرفته، جنس نگاه و وزن کلام و غیره را بفرمان خود درمی آورد. تعریف راز دقیقا بنا به وسعت ظرفیت آدمی، قابل ارائه کردن است، و ظرفیت انسانها نیز در مقابل رازها، گوناگون است. چیزی که برای کسی راز باشد، برای دیگری ممکن است که بدیهی بنظر آید. ولی میزان برخورداری از رازها، میزان تعالی آدمی را حکایت میکند:

جان نباشد جز خبر در آزمون       هر که را افزون خبر جانش فزون
     جان ما از جان حیوان بیشتر       از چه زان رو که فزون دارد خبر

پس فزون از جان ما جان ملک     کو منزه شد ز حس مشترک

وز ملک جان خداوندان دل       باشد افزون تو تحیر را بهل

ان سبب آدم بود مسجودشان       جان او افزونترست از بودشان

از طرفی هم رازدان بایستی از راز بودن راز نزد خود، آگاهی داشته باشد. و چه بسیار، که از داشتن آن راز در نزد خود، دچار رنج هم باشد. اما چون ناچار به حمل آن است، که تا به اهل و یا مکان مناسبش برساند، این رنج را با شکیبایی و متانت، تحمل می کند. و نیز ممکن است که مشعوف به حمل آن هم باشد، که این شعف حاصل ماموریت خاصی است که آدم رازدان درمی یابد، که خداوند اختصاصا برای او رقم زده است:

لذت تخصیص تووقت خطاب        آن کند که ناید ازصدخم شراب

کدام حادثه ای دلرباتر از آن است که آدمی بفهمد که خداوند، یک امر پنهانی از عالم را اختصاصا و یا حتی نادرا، برای او آشکار نموده است؟
اما و هزار اما که برخورداری از رازهای عالم، چندان موسع نیست که همگان را در برگیرد و آنچه که نصیب همگان است، همانا غفلت است که پایه زندگانی عمومی بر آن گذاشته شده است:

استن این عالم ای جان غفلتست        هوشیاری این جهان را آفتست
هوشیاری زان جهانست و چو آن         غالب آید پست گردد این جهان
هوشیاری آفتاب و حرص یخ        هوشیاری آب و این عالم وسخ
زان جهان اندک ترشح می رسد        تا نغرد در جهان حرص و حسد
گر ترشح بیشتر گردد ز غیب          نه هنر ماند درین عالم نه عیب

ترشح آن عالم، همان رازهایی است که دانستن شان آدمی را هشیار می سازد، و لذا ممکن است نظم عالم را هم، برهم بریزد:

لیک پاسخ دادنم فرمان نبود        بی اشارت لب نیارستم گشود
ما چو واقف گشته ایم از چون و چند      مهر با لبهای ما بنهاده اند
تا نگردد رازهای غیب فاش       تا نگردد منهدم عیش و معاش
تا ندرد پرد ه ی غفلت تمام       تا نماند دیگ محنت نیم خام
ما همه گوشیم کر شد نقش گوش       ما همه نطقیم لیکن لب خموش

لذا راز را بایستی همچون عجایب دانست، و وظیفه رازدان را نیز، خاموشی و تحمل، معرفی نمود، و مطلب را با غزلی از خواجه در همین زمینه به پایان می بریم. اگرچه همه آنچه که در این باب گفته شد، کمی بود از زیاد، و امید است که حداقل در حد طرح مسئله کفایت کرده باشد.

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش        بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال        مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار         کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست         راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام        هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید       این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند       دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود         عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *