درد خیزد زین چنیـن دیدن درون
درد او را از حجـاب آرد بــرون
تا نگیـرد مـادران را درد زه
طفــل در زادن نیـابـد هیـچ ره
این امانت در دل و دل حامله ست
این نصیحتـها مثــال قابلـه سـت
قـابلـه گویـد که زن را درد نیست
درد بایـد، درد کـودک را رهیست
در لفظ شاعران و نثر ادیبان، درد و درمان موضوعی است که حجم زیادی از ادبیّات شعری و نثری را به خود اختصاص داده است. حضور این دو واژه در ادبیّات عرفانی هم، آشکار است. عارفان ما با مسئلۀ درد و درمان، درمانجویی و درمانگری، برخوردهایی داشته اند که به حقّ از زیبائی و شایستگی خاصّی برخوردار است. قومی از آدمیان، درد را سرکوب کرده، و قومی درمان را، قومی از درد گریخته و جویای درمان شدند و قومی نیز درد را پاس داشتند و درمان نطلبیدند:
از درد منالید که مردان ره عشق
با درد بسازند و نخواهند دوا را
(وحدت کرمانشاهی)
عامیان، جویای درمان شدند و عارفان، جویای درد. عارفان ما بر این اعتقاد بودند که وقتی خداوند میخواهد با بشر تکلّم کند، زبانهای مختلفی را به کار میگیرد. گاهی مطالب خود را به صورت وحی به پیغمبر نازل میکند و گاهی به صورت نجواهای خصوصی بین خود و پیامبرش مطرح مینماید، که ما آنها را حدیث قدسی مینامیم. زمانی در لسان شعرا و به صورت کلمات شعری با انسان گفتگو میکند و زمانی به زبان نت، توسط هنرمند نوازنده، گاهی نیز به زبان تکوینی، با سلولهای بدن گفتگو میکند.
یعنی بجای اینکه از طریق گوش و چشم با پیام خداوند مواجه شویم، از طریق اعضاء و سلولهای بدن خود آگاهی پیام او را دریافت میکنیم.
مولی علی(ع) اسم او را دوا و ذکرش را نیز شفا میداند
«یا مَن اِسمُهُ دَواء وَ ذِکرُهُ شَفاء».
درعرفان اسلامی و براساس قرآن و حدیث، برای خداوند هفت اسم اصلی وجود دارد:
“حیّ، عالم، مرید، قادر، متکلّم، سمیع و بصیر”
که هرکدام از آنها، مبیّن چیزی از حقیقت وجودند و بقیۀ اسماء خداوند نیز از همین هفت اسم مشتق و متأثّر میشوند.
تمام اسماء خداوند، مظاهری در روی زمین خاکی دارند. مثلاً طبیب (دکتر)، مظهر اسم شافی خداوند است.
این اسامی، هرکدام تبلور نیروی خاصّی است که در باطن عالم هستی وجود دارد. اسم شافی که تحت تأثیر اسم حیّ است، به صورت درمانگر و درمانگری در جهان ظهور دارد. پس به گفتۀ مولی علی، اسم او که میآید، دردها تسکین می یابد و ذکر او و معاشقۀ با او، پایانبخش دردهای آدمی است. این کدام خدا است؟
ما آدمیان دوگونه نگاه به خداوند داریم:
“تنزیهی و تشبیهی”
اغلب ادیان، از خدای منزّه با ما صحبت کرده اند، خدای دور، خدای تنزیهی، خدائی که شبیه به هیچ چیزی نیست، ما آن خدا را از طریق صفات سالبه اش میشناسیم و نه صفات موجبه.
یعنی فقط میتوانیم بگوئیم که چه چیزهایی نیست. بو ندارد، رنگ ندارد، بُعد ندارد، چهره ندارد، آغوش ندارد… خدای دیگری نیز هست که در لفظ عرفا خدای مشبّه است، او را “خدای تشبیهی” میشناسیم، قابل اشاره و قابل هم آغوشی است، با او میتوانیم همنشینی کنیم. خدای متشخّص، خدای فردی.
اگر چنین خدایی را یافتید، در عبودیّت نسبت به او نباید تردید کنید. در عرفان، این نماد همان بت است:
مسلمـان گـر بـدانستـی که بت چیست
بدانستی که دین در بت پرستی است
وگـر مشـرک ز بـت آگــاه گشتی
کجـا در دیـن خـود گمـراه گشتی
ما، در توجّه به این خدای تشبیهی متشخّص نیز، درمان میشویم.
ممکن است این سؤال مطرح گردد که این اسامی در عرفان اسلامی مطرح است، در طرف دیگر دنیا چه؟
کسیکه با این فرهنگ و ادبیّات، آشنایی و سنخیّتی ندارد چطور میتواند با این اسامی ارتباط برقرار کند؟
پاسخ این است که: او هم به مظهری مراجعه میکند که تحت تأثیر همین اسماء است. مثلاً به جادوگر قبیله مراجعه میکند که خود او تحت اسم قادر خداوند است.
کدام جادوگری از جیب خودش خرج میکند؟ درهر جای عالم، هرکس که از نیروئی بهره مند است، تحت تأثیر اسم قادر خداوند میباشد. در عرفان به این نیرو، ولایت میگویند.
سخن از درد است و درمان. برخی از بزرگان ما، به درد اعتراضی نمیکردند و آن را پیامی از جانب حقّ میدانستند.
ز اولیـاء ، اهل دعا خود دیگـرند
که همی دوزند و گاهی میدرند
قوم دیگر میشنـاسم ز اولیاء
که دهانشان بسته باشد از دعـا
درد، عامل وحدت است
“آنکه او بی درد باشد رهزن است…”
چون درد، یک معنی مشخّص و قابل فهم برای همۀ جانداران دارد، لذا عامل وحدت است.
همۀ انسانها از هر دین و آئینی، هنگامی که با دردی مواجه میشوند، خواه ناخواه قدری لطیف میگردند و به عمق وجود خود راه پیدا میکنند و به واسطۀ درد، با مفهوم کلّی تری ارتباط برقرار مینمایند. خواه این انسان، خداجو باشد و خواه منکر خدا، فرقی ندارد. همچنین است درمانجویی و درمانگری.
یعنی هنگامیکه ما درد را درک کردیم، به دنبال درمان آن میرویم و تازمانیکه متوجّۀ درد نشویم، در پی درمان هم نیستیم. به قول مولانا:
آن زمان که میشوی بیمار تو
میکنـی از جـرم استغفـار تـو
بسته در زنجیر چون شادی کند
کـی اسیــر حبس آزادی کنـد
درد عامل وحدت است. مثلاً اگر در یک جمع ۷۰ نفری، ۳ نفر دل درد داشته باشند، میبینید که این ۳ نفر یکدیگر را پیدا میکنند و بیشتر از بقیه همدیگر را درک مینمایند. چون خود این درد عامل وحدت آنها شده است، لذا یک اتّحاد سه نفره برقرار میشود. اگر۷ نفر بشوند، این اتّحاد جامع ترمیگردد و اگر همۀ ۷۰ نفر مبتلا شوند .. مشاهده میکنید که همه دل درد دارند و دردکشیده هم طبیب است. همه با هم، همیاری، هم حسی و همدلی دارند، چون همه دل درد دارند.
پس درد عامل وحدت بوده و آدمهای دردمند را به هم نزدیک مینماید، دست در دست هم قرار میدهند و به دنبال درمان حرکت میکنند.
این حس درمانجویی نیز از همان حس درد برآمده است. به همین دلیل بزرگان، همان نگاهی را که ما به درد داریم، نداشتند و از درد فرار نمیکردند.
«البلاءُ لِل وَلاء»
«بلا و درد، ازسرمحبت است»
تمام این دردها و درمان ها نیز، از
«لَاحَولِ وَلاقُوَهِ اِلاّ بِالله»
نشأت گرفته است.
به تعبیری میتوان گفت که خداوند، چه در درد و چه در درمان، پیامهایی را برایمان ارسال میکند. اگر کسی دردی را دید، به پیامش نیز باید توجّه کند، تا خداوند درمانش را هم به او هدیه نماید. هیچ درمانگری هم قدرت تغییر سرنوشت را ندارد مگراینکه، درمان در سرنوشت درمانجو گذاشته شده باشد. این درد، در وجود انسان لازم بوده و باید ایجادمی شده تا تعادلی در وجود او و در اجتماع برقرار کرده باشد.
“درمانگر، ظهور اسم شافی خداوند است”
شفا جز از طریق اسم شافی خداوند در وجود شخص درمانگر، امکان ندارد.
دردم آن نیست که داروی طبیبان طلبم
درد عشق است که لعل لب جانان طلبم
بگذاریـد بنـالم ز غـم ســوز نهــان
که چنین سوختنی را زدل و جان طلبم
پاسخی بگذارید