حکمت هنر و زیبایی شناسی از دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا (صدرالدین محمد شیرازی ملقب به صدرالمتالهین) بزرگ فیلسوف مکتب فلسفی اصفهان و بنیان گذارحکمت متعالیه، شاید تنها فیلسوف درعالم اسلام باشد که هنر را به عنوان صنعت شناخته و در عین حال با دیدی زیبایی شناسانه، آن را به صنایع لطیفه تعبیر کرده است. ملاصدرا معتقد است قومی که این صنایع در بین آنها رواج داشته باشد زمینه های بیشتری برای توجه به خداوند وزیبایی های او دارند و عشق های پاک انسانی در چنین جوامعی ظهور بیشتری دارد.


هنر فرآیندی از نگاه تصویر آنچه زیبایی شناسی هنری را پی ریزی می کند نگاه و تصویر است تاکنون هیچ اثر هنری بدون نگاه و تصویر بوجود نیامده است و هنرمند کسی است که می تواند نگاه داشته باشد و به نقل از لئوناردو داوینچی «مقصود از نقاشی و مجسمه سازی دانستن چگونگی دیدن است » همین گونه خاص دیدن است که به هنرمند انگیزه لازم و الهام می بخشد، تا صورتگری داشته باشد. یکی ازرموز بیان ناپذیری این نحوه نگاه ها و تجربه ها نیز همین گستره ارتباطی بین انسان و موضوعی است که با آن مواجه شده است. انسان واجد شرایط چنین تجربه هایی را به کاربرد زبان تصویری سوق می دهد و اینجاست که هنر پدیدار میشود و اثر هنری خلق می شود.

ملاصدرا و ساحت ربوبی نگاه و تصویر در حکمت متعالیه خدا واجد نگاه و فاعل تصویری است. نگاه خداوند همان علم اوست و این همه نقوش و تصاویر که عالم را رقم زده است تجلی علم اوست او در حقیقت با خلق همه عالم که الی الابد ادامه دارد نگاه خود را که همان علم اوست به تصویردرآورده است.

ملاصدرا بسیار دقیق و زیبا در مرحله اول عالم رابطه عالم را با علم حق تبیین می کند. و می گوید: همه این حقایق در همه عالم که به نحو اکمل و ابسط مستتر در علم ذاتی حق است، به واسطه قلم قدرت حق به نگارش در می آید و به ظهور میرسد و بنابراین همه عالم امکان از غیب تا شهادت، مرتبه مرتبه، متحقق می شود.

ملاصدرا سپس در مقام تمثیل جریان خلقت را ازنگاه تا تصویر به آنچه در عالم انسانی رخ می دهد تشبیه می کند و می نویسد « و هذا کما ان المتکلم یتفکر اولا و یخطی بباله و یحضر و فی خیاله صوره….»
جریان خلقت الهی در نگاه ملاصدرا مانند کلام انسانی است که ابتدا فکر میکند و چیزی در ذهن حاضر می شود و سپس در خیالش صورتی پیدا میکند و آنگاه از ضمیر او خارج می شود و تحقق عینی می یابد، یعنی صورت گفتاری پیدا می کند.

همه چشم اندازهای ملاصدرا دراین عبارت کوتاه جمع بندی شده است:

«فسبحان من مصور فاعل للنقوش و التصاویر لا یری فی تصویر آله و لا اصبع » یعنی خداوند آن یگانه فاعل نقش و تصویر است که در نگار گری وصورت پردازی هایش نه به انگشتان دست محتاج است ونه ابزار و آلات نقاشی لازم دارد.

ابن عربی در فتوحیات مکیه تحلیل عمیقی در آیات مبارک قرآنی ۲۲ الی ۲۴ سوره حشر دارد:حضرت تصویر (صورتگری) آخرین حضرت آفرینش با علم است و نهایت آن با تصویر. از این رو خداوند در آیات۲۲ الی ۲۴ سوره مبارکه حشر وقتی اسماء خود را بر می شمرد با علوم به غیب و شهادت آغاز می کند و با مصور به پایان می برد. و پس ازآن اسم معینی را نمی آورد. (ابن عربی فتوحیات مکیه ج ۷ ص ۳۱۴ -نصراله حکمت- حکمت و هنر در عرفان ابن عربی ۱۳۸۴ ص ۲۲۳ )

ملاصدرا در ابتدای جلد هفتم کتاب اسفار همین نگاه را مفصلا پرورانده است. (الاسفارالاربعه ج ۷ صص ۱۷ – ۱۰ ) :او این عالم را از یک جهت صورت وتصویر و از جهت دیگر کلام و کتاب می داند و در
حقیقت گفتارو نوشتار خداوندی به شمار می آورد. این نگاهی کاملا هنری و زیبایی شناسانه به عالم خلقت است.

در نگرش صدرایی انسان از آن جهت هنرمند است و می تواند نگاه هنری داشته باشد و مرگ و زندگی و عالم و آدم را زیبایی شناسانه بنگرد و آنگاه، نگاه خود را به تصویر در آورد و چیزی بنام اثر هنری خلق کند که مظهر اسماءحسنای خداوند است. به بیان دیگر انسان مظهر اسم جمیل ویحب الجمال، مزین خالق مبدع، مصور، عالم و خالق، قادرو…است. از نگاه ملاصدرا همه ظهور یک اثرهنری درعالم منوط به ظهور اسماء خداوند، در انسان است (علَّم آدم الاسماءکلّها) آن هنگام که خداوند اراده نمود تا انسان تجلی گاه همه اسماءحسنای او باشد. و همه حقایق کمالیۀ او که همگی عین حسن و زیبایی هستند در موجودی به نام انسان امکان پذیر شد.

ملاصدرا در فلسفه خود قاعده ای در باب انسان شناسی دارد که با آن حکمت متعالیه را به حکمت هنر پیوند داده است. «ان الله سبحانه قدخلق النفس الانسانیه و ابدعا مثالاً له ذاتاً و صفه و فعلاً »

(صدرالمتألهین تفسیر قران کریم ص ۳۳ -الاسفار الاربعه ج ۱ صص ۲۶۵ – ۲۶۴ )یعنی خداوند انسان را چه ازنظر ذات و چه از نظرصفات و اسماء و چه از نظر فعل و رفتار، مثال خودش قرار داده است. آری انسان مثال خداوند است اما مثل او نیست. مثل هر چیز در عرض ان است اما مثال هر چیز، ظهور و تجلی سایه آن است. و در حقیقت مرتبه نازله او به شمار می آید.

هنر صنعت و صنعت هنر ملاصدرا یکی از معدود فیلسوفان عالم است که  اولا هم صنعت را هنرو هم هنر را صنعت دانسته است. و برای هنر ارزشی به عنوان یک صنعت نقش اجتماعی فرهنگی و حتی عرفانی قائل شده. او هنر را نه به معنای متعارف اسلامی– به معنای کمالات انسانی و فضایل اخلاقی –که به معنای خاص آن، یعنی به معنای ساخت و سازهای زیباشناسانه نیز مورد توجه قرار داده است.

به هر حال از عبارات ملاصدرا واضح است که او موشکافانه به ظرافت و حقایق موجود در فعالیتهای معطوف به تولیدآثار زیبایی شناسانه و یا همان آثارصنعتی-هنری نظر کرده است.
ملاصدرا و تاثیر هنر وصنایع لطیفه بر فرد و جامعه ملاصدرا از آنچه به عنوان هنرمی شناسیم به صنایع لطیفه تعبیر کرده است و در عنوان، آن را از ریاضیات، آداب حمیده علوم ادبی و فنون و صنایع دقیقه متمایز کرده است. آنگاه وی کارکرد های روانی و اجتماعی برای آنها ذکر میکند. و بسیار عمیق، بدیع و متهورانه و بسیار فراتر از زمان و مقتضیات عصر خود وارد این گونه بحث ها شده است.

از نظر او درجامعه ای که علوم و فنون مذکور و صنایع لطیفه وجود داشته باشد و تعلیم و تعلم این فنون رواج داشته باشد زمینه تعالی و رشد معنویات و احساسات پاک انسانی فراهم می شود و عشق های انسانها نسبت به هم پاک و انسانی می شود.

در چشم انداز ملاصدرا دستاورد هنر، در جامعه این است که سطح زیبایی شناسی جامعه را ارتقاء می دهد و عشق آفرینی می کند. که همان، عشق های پاک و انسانی خود پل هایی هستند برای رسیدن به عشق حقیقی و زمینه ایست مناسب تا نظر انسان را به معشوق حقیقی معطوف کند. از همین روملاصدرا قبل از پرداختن به صنایع لطیفه یه همان کارکرد هنر بر فرد وجامعه، عشق عفیف ولطیف را تعریف می کند و آن را از عشق آلوده شهوانی تفکیک می نماید. ملاصدرا عشق را محل ابرازعلاقه مفرط به چیزی که واجد شمایل لطیف، صورت زیبا و دارای تناسب اعضاء و حسن ترکیب است می داند.

«العشق، اعنی الاتذاذ الشدید بحسن الصوره الجمیله و المحبت المفرط لمن وجد فیه الشمایل اللطیفه و تناسب الاعضاء وجوه الترکیب »(همان ص ۱۷۲ )

آنچه مهم است این که ملاصدرا عشق را نحوه وجوه آدمی میداند و آن را یک حالت تصنعی و عرضی که برای انسان حادث میشود واو راگرفتار می کند نمیداند، او عشق را حاصل وضع و جعل الهی میداند که دارای حکمت ها و مصلحت هاست.

بنابراین عشق دارای مبادی عالیه و غایات متعالیه است. ملاصدرا از شعر و آواز، موسیقی، داستان و اموری مانند اینها که با «غیر ذلک » مورد اشاره قرار داده است با عنوان لطیفه یاد کرده است. «العشق اللطیف الذی منشا استحسان شمایل المحبوب .»

به بیان دیگر انسانها در مواجهه با هم تلاش میکنند زیبایی های نهفته در یگدیگر را برای خود کشف کنند و نهایت تلاش انسان برای انکشاف زیبایی های نهفته در فردیست که با او مواجه شده است.
ملاصدرا یک نظریه پیرامون عشق مطرح میکند. «ان العشق هو افراط الشوق الی التحاد » یعنی عشق همانا افراط در شوق به اتحاد است وآنگاه خود در باب تحلیل از این موضوع، مطرح می کند که مراد از این اتحاد چیست؟ آیا این اتحاد در نفوس است؟ یعنی اتحاد بین نفوس عاشق و معشوق صورت می گیرد ؟ و خود جواب میدهد این اتحاد بین نفوس نزد یکدیگر است؟ او خود چنین پاسخ میدهد،چنین رخدادی بین نفوس قابل تحقق و بلکه قابل تصور نیست «و لیس ذلک یتصور فی حق النفوس » پاسخ نهایی ملاصدرا این است ک مراد حاصل از اتحاد عاشق و ومعشوق، اتحاد نفس عاشق است با صورت معشوق که راسخ و نافذ در ذات عاشق میباشد این همان حضور دائمی معشوق نزد عاشق است.

صدرالمتالهین مراحل شکلگیری صورت معشوق نزد عاشق را دقیقا مطرح کرده است «و ذلک بعد تکرار المشاهدات و توارد الانظار و شده الفکر و الذکر فی اشکاله وشما ئله حتی یصیر متمثلا صورته حاضره متدرعه فی ذات العاشق » و در این عبارت یکی از عمیق ترین نظریه ها ی عشق شناسی و زیبایی شناسی را ارائه می دهد و صورت معشوق به مثابه اثری هنری، مراحلی بس طولانی را طی می کند تاشکل نهایی خود را پیدا کند و عاشق را که همان آفریننده این صورت است در بند خود سازد و با ظهور همین اثر است که عشق شکل می گیرد و انسانی عاشق وانسانی دیگر معشوق می شود و مسیری را که انسان طی می کند تا به عشق برسد را ملزم این نکات میداند
«ذلک بعد تکرر المشاهدات و توارد الانظار و شده الفکر و الذکر فی اشکاله و شمائله حتی یصیر متمثلاصورته حاضره متدرعه فی ذات العاشق » (همان ص ۱۷۷ )

و به معنی این است که :
۱.دیدار و مشاهدات بین دو، که یکی زیبا و دیگری زیبا شناس است مکررا صورت پذیرد (تکرار المشاهدات)
۲.نگاه های مو شکافانه بین آن دو یا حد اقل یکی نسبت به دیگری متوارد و پی در پی باشد (تواردالنظار)
۳.این مشاهدات سبب شود انسان شاهد، چنان در فکر انسان مشهود قرار گیرد که از فکر و یاد او غافل نشود، دراین مرحله است که به فکر زیبایی های معنوی و روحی که در آن دیدارها برقرار شده می افتد.

به عقیده وی همه این زیبایی ها که در محبوب کشف شده است در یک فرایند ترکیبی، یکپارچه میشوند و در یک صورت واحد، تمثل پیدا میکنند. این تصویر تمثیلی است که عاشق در قلب و خیال خود، خلق میکند و همه نگاه عاشق به معشوق از خلال همین تصویر تمثیلی صورت می گیرد. در مقام جمع بندی این مطلب که چگونه و چرا ملاصدرا هنر و علوم و صنایع دقیقه و لطیفه را از مبادی عشق مجازی در یک قوم و جامعه دانسته است. باید گفت که زیبایی شناسی اگر چه مبدا طبیعی دارد و مربوط به ویژگی های زیبایی شناسانه در صورت و سیرت انسانی است که به نحو طبیعی و خدادادی در یک انسان خلق شده اند اما انکشاف آنها با مشاهدات مکرر و با اعمال دقت نظر های متوالی صورت می گیرد و آنگاه از طریق فکر شدید و ذکر دائم به خلق تمثال آن زیباروی زیبا سیرت درلوح نفس عاشق می انجامد.

میدانیم که قوام هنر، به خیال و صور تگری های خیال است، اما خیال در هنر صرفا منفعل از قوه حس نیست. خیال در عالم هنر ساخت و ساز، خلق و ابداع و نگارگری ها دارد. این عشق از دیدگاه ملاصدرا از تصویر آغاز وبه تصویر ختم می شود.

اما تصویر آغاز و پایان با هم متفاوت است. تصویر آغازین، تصویر طبیعی از معشوق و ناشی از مشاهده است و تصویر پایانی هنری وناشی از استحسان و تمثل است.
و همین تفکیک باعث جدایی تصویر طبیعی معشوق و تصویر تمثیلی آن می شود. ملاصدرا ارتباطات بین هنر و صنایع لطیفه و عشق را بررسی کرده و بین حس هنری و زیبایی شناسی در هنر، از یک سو، و عشق عفیف یا لطیف از سوی دیگر پیوند برقرار کرده است.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *