با سلسله بحثهایی تحت عنوان خانواده و مهارتهای رفتاری به بررسی رفتارهایی پرداختیم که تاثیر انجام آنها بر بهبود بخشیدن به روابط بین اعضا خانواده ها، به اثبات رسیده است. در ادامه به بررسی یکی دیگر از این مهارتها میپردازم .
هم افزایی، برترین و متعالی ترین ثمرۀ پایبندی به عادات رفتاری ذکر شده قبلی، به شمار می آید. این واژه در مقابل واژه انگلیسی سینرژی ، گذاشته شده است. سینرژی یا هم افزایی را به زبان ساده اینگونه تعریف میکنند که در شرایطی خاص می توان از حاصل جمع یک به علاوه یک به عددی بزرگتر از دو دست یافت.
تأثیر هماهنگی و تفاهم بین اعضا خانواده، تا حدی شگفت انگیز، آن است که حاصل جمع یک به علاوه یک برابر سه، چهار، پنج و یا حتی بیشتر می شود، ارتباط بین اجزاء هر جامعه، یک مقوله معنی دار است و این ارتباط چنان قدرت تسریع کننده و محرکی دارد که بر رفتار متقابل همه اجزاء بر یکدیگر هم تأثیر می گذارد.
این ارتباط از روح متقابل برنده- برنده و درک دو جانبه در ساختن راهی تازه حاصل می شود.
موقعیتی را در نظر بگیرید که دو نفر از اعضا خانواده پیرامون یک موضوع، نظرهای کاملا متفاوتی دارند و هر کدام از آنها اصرار میکنند که نظر آنها بهترین گزینه برای موضوع مربوطه است و میکوشند به هر شیوه ای خواسته خود را عملی کنند.
نهایتاً در چنین وضعیتی نتیجه آن خواهد بود، که یک نفر برنده و یک نفر بازنده خواهد شد. یعنی باید از بین دو نظریه « راه تو » یا « راه من » انتخاب شود. اما زمانی که افراد، یکدیگر را بیشتر درک کنند، با همفکری می توانند از موقعیت مذکور بیرون بیایند، و به یاری هم روش بهتری پیدا کنند، راه حل جدیدی که برای هر دوی آنها برد به حساب آید، هم افزایی یعنی همین. رسیدن به راهی مشترک و جدید که فراتر از هر یک از راه حل های انفرادی اولیه باشد. در این فرآیند که لازم نیست کسی از موضع خود عق بنشینی کرده و یا از سر بی میلی و گذشت نابجا با مسئله کنار بیاید، هر دو طرف به خواسته خود می رسند و نتیجه ای فراتر از خواسته اولیه خود بدست می آورند.
یک راه شگرف درک هم افزایی، مطالعه و شناخت ویژگیهای بدن انسان است. بدن فقط مجموع های از دست، بازو، پا، قلب و… نیست. بلکه تمامیتی معجزه آسا و هم افزا است که می تواند کارهای شگفت آور زیادی انجام دهد و این نتیجه تعامل بخش های انفرادی با یکدیگر است. مثلا دو دست وقتی با هم کار می کنند، از دو دست که جداگانه کار میکنند، ثمربخش تر هستند. و یا دو چشم در کنار یکدیگر واضح تر و با قدرت تشخیص بالاتری م یبینند تا دو چشم جدا از هم.
دو گوش که با هم کار میکنند، میتوانند جهت صدا را تشخیص دهند در صورتی که دو گوش جدا از هم اینطور عمل نمی کنند. کاری که بدن می تواند انجام دهد بسیار بیشتر از کاری است که تمام اجزاء در کنار هم ولی بی ارتباط با هم می توانند انجام دهند. به همین ترتیب هم افزایی اعضا خانواده متقابلاً نیز بر هر یک از اعضاء خانواده اثر جداگانه میگذارد و ارتباط تنگاتنگ و هماهنگی مداوم در خانواده، تنظیم کننده رابطه بین افراد است.
وقتی افرادی در خانواده ای زندگی میکنند که هم افزایی در رابطه آنها نهفته است، خانه آنها مکانی است که ذهن خلاق (یعنی ذهن جدیدی که راه حل جدید و گزینه سومی را پیشنهاد می کند)، در آن فعالیت می کند. حتی ممکن است حاصل این ارتباط را به عنوان شخص سوم تلقی کنیم. همان گونه که احساس ما در ازدواج، چیزی بیش از دو انسان را در بر می گیرد که شخص سومی را خلق میکند. این فرایند در روابط بین فرزندان و والدین و بین سایر اعضا خانواده نیز صدق میکند. این شخص سوم، که از طریق ارتباط سازنده به وجود آمده است، بیانگر ماهیت و فرهنگ خانوادگی است که اهداف عمیق و نظام ارزشی، محوریت اصلی آن است.
در هم افزایی، نه تنها آسیب پذیری دو طرفه تقلیل یافته، یا به طور کلی حذف می شود، بلکه با ایجاد بینش و ارزش های مشترک، به راه حل های جدید و انتخاب های بهتر می رسیم که موجب ایجاد اخلاقیات پسندیده یا مسئولیت های اخلاقی بارز در فرهنگ خانواده می شود.
این کار افراد را تشویق می کند تا به جای گریختن یا نادیده گرفتن خواسته ها و نظرهای یکدیگر، به آنها بپردازند و در ایجاد راه حلی مشترک که نظرهای همه را تأمین می کند، تلاش کنند.
شخص سوم، جزئی از یک قدرت بالاتر می شود، با نیرویی که همه در مقابل آن مسئول هستند. جزئی که وجدان جمعی، بینش و ارزش های مشترک، آداب اجتماعی و هنجارهای فرهنگی خانواده را می سازد و افراد را از غیر اخلاقی بودن یا عطش قدرت طلبی، سوء استفاده از موقعیت، اعتبار، تحصیلات و جنسیت حفظ می کند. تا زمانی که افراد در سایه این قدرت بزرگتر زندگی می کنند، مواردی مانند موقعیت، وجاهت، پول و مقام را به عنوان امانت هایی نزد خود می دانند که به
آنها واگذار شده و در قبال آن مسئول اند و باید پاسخگو باشند.
اما وقتی افراد در توافق با این قدرت بزرگتر زندگی نمیکنند و آن را برای خود به صورت قانون در نمی آورند، اندک اندک شخص سوم رنگ می بازد، افراد با هم بیگانه و در مالکیت و خودمحوری غرق می شوند.
استقرار این فرهنگ باعث از بین رفتن وابستگی افراد خانواده میشود و آنها را از هم جدا و مستقل میکند و اکسیر هم افزایی نیروی خود را از دست میدهد.
نکته مهمی که باید بدان توجه داشت این است که وقتی افکار اعضاء خانواده یا طرفین موضوع، قدم به ناشناخته ها می گذارد، ممکن است روند هم افزایی به هرج و مرج کشیده شود. یعنی به دنبال راهکاری هستیم که تاکنون در ذهن ما وجود نداشته است.
بنابراین ممکن است هدف ذهنی اولیه که با آن شروع می کنیم، با هدف یا راه حل نهایی مورد نظر ما متفاوت باشد. این کار به نوعی حرکت از شناخته ها به ناشناخته ها، و ساختن چیزی کاملا تازه است. بنابراین جلو میرویم و نمیدانیم چه پیش خواهد آمد و احتمال میدهیم به راهکاری بهتر از آنچه ابتدا در نظر داشتیم دست خواهیم یافت.
در اینگونه شرایط، افراد دارای اعتماد به نفس، دست از خودمحوری بر می دارند و در عوض مجرای سنجش و تبادل بینش ها می شوند، همین تبادل نظرهاست که پویایی نیروی خلاق را ایجاد م یکنند.
عادتهای ذکر شده چهارم و پنجم، ابزارهای ذهنی و مهارت های لازم را برای ایجاد هم افزایی به ما می دهند. می دانیم که باید با بینش برنده- برنده در مذاکرات خانوادگی شرکت کنیم. نخست در پی درک دیگران باشیم و سپس بخواهیم ما را درک کنند. به عبارتی دیگر یاد می گیریم با گوش سوم، با احترام و همدلی بشنویم تا ذهن سوم و انتخاب سوم را بسازیم.
قبل از اینکه ذهن سوم (یعنی فضای ذهنی مفروض بین ذهن افراد) بتواند خلاق شود و انتخاب و اختیارهای دیگری را که در ابتدا انتظار نمی رفت، بسازد، باید به نقطه ای برسیم که هر دو طرف آماده برای تأثیرپذیری و درس گرفتن باشند. این سطح از وابستگی متقابل، به دو انسان مستقل نیاز دارد که ماهیت وابستگی متقابل، شرایط، نظرها و نیازها را بشناسند تا بتوانند انتخاب کنند که کدام یک از انتخاب های مشترک حاصله، هم افزایی ایجاد میکند.
کلید هم افزایی: تفاوت ها را جشن بگیریم
کلید برقراری هم افزایی این است که بیاموزیم برای وجود تفاو تها در بین افراد خانواده، ارزش قائل شویم (حتی برای آنها جشن بگیریم). به مثال بدن انسان بر می گردیم، اگر بدن فقط مجموع های از اعضاء یکسان بود، هرگز این طور کار نمیکرد. همین تفاوتها است که بدن را برای انجام همه امور توانا میکند.
همانطور که در عادت پنجم خواندیم، هر انسان به خودی خود موجودی بی همتاست و این منحصر بفرد بودن یعنی وجود تفاوتها، و همین تفاوت است که اساس هم افزایی است. کافی نیست فقط تفاوتهای اندیشه یا رفتار و خصوصیات افراد را در خانواده تحمل کنیم، باید بتوانیم با صمیمیت بگوییم «این حقیقت که ما مسائل را به صورتهای متفاوت می بینیم، در روابط ما یک نوع قدرت است نه ضعف. » اغلب همان خصوصیاتی که افراد را در ابتدای رابطه به یکدیگر جذب می کند،(یعنی ویژگی هایی که در آن، شخص به طرزی دلپذیر و خوشایند، متفاوت است( وقتی آنها به مدتی طولانی تر و پیوسته با هم در ارتباط نزدیک تر قرار می گیرند، ویژگیهای تحسین برانگیز اولیه، کسالت آور شده و به رنجش و ناراحتی تبدیل می شوند. در اغلب موارد نیز ارزش گذاشتن به تفاو تها و تقدیر از خصوصیات منحصربفرد افراد دیگر برای ما دشوار است. معمولا تمایل داریم دیگران را متناسب با شکل تصورات خودمان تغییر دهیم. زمانی که از عقاید خودمان امنیت خاطر لازم را بدست می آوریم، شنیدن نظرهای متفاوت دیگران (بخصوص نظر افراد نزدیک مانند همسر یا فرزند)، این امنیت را تهدید می کند. میخواهیم دیگران نیز با ما موافق باشند و همانطور که ما فکر می کنیم، فکر کنند و با نظرهای ما کنار بیایند. اما «زمانی که همه مانند یکدیگر فکر می کنند، هیچ کس زیاد فکر نمیکند » معروف است که احمد شاملو شاعر نوپرداز معاصر گفته است: غافلان همسازند، تنها طوفان کودکان ناهمگون میزاید همساز سایه سانانند. بدون تفاوت، نه اساس و بنیانی برای هم افزایی و نه انتخابی برای راه حلها و فرصتهای تازه وجود خواهد داشت. باید بیاموزیم بهترین نظریه ها را به گونه ای با هم در آمیزیم که راهی کاملا جدید به دست آوریم.
تمرینی در هم افزایی
اگر تمایل دارید چگونگی روند عادت های چهارم(برنده- برنده)، پنجم ( نخست دیگران را درک کنید سپس بخواهید شما را درک کنند) و ششم (هم افزایی)را ببینید، می توانید در خانواده خود کار کنید و تجرب ههای زیر را امتحان کنید.
به چند مسئله ای که افراد خانواده در مورد آنها نظرهای متفاوتی دارند، توجه کنید و سعی کنید با یکدیگر به سوالات زیر پاسخ دهید:
۱- مسئله از دیدگاه هر کدام از اعضاء خانواده چیست؟
با طرح مسئل های قصد درک کردن و نه پاسخ دادن، به نظرهای یکدیگر گوش کنید. آن قدر روی موضوع کار کنید تا افراد بتوانند نظر دیگری را آنگونه که خودشان را راضی کند، بیان کنند.
۲- مسائل کلیدی مربوط به چه هستند؟
زمانی که نظرهای افراد بیان شد و همه احساس کردند دیگران آنها را درک کرده اند، سپس با هم به مشکل نگاه کنید و مسائلی را که باید حل شوند، مشخص کنید.
۳- چه نکاتی راه حل کاملا قابل قبولی را پی ریزی می کنند؟
نتایجی را که همه روی آن توافق کلی دارند و میتواند برای همه برد تلقی شود مشخص کنید. معیارها را پیش رو بگذارید، آنها را تصحیح کنید و اولویت بدهید تا جایی که همه افراد رضایت دهند.
۴- چه انتخاب های جدیدی این معیارها را تأمین می کنند؟
پیرامون ایجاد راهبردها و راه حل های جدید، همیاری کنید. جریان ایجاد هم افزایی، هم درگیرکننده، هم هیجان انگیز و هم کارساز است. زمانی که وارد این جریان می شوید، از انتخاب های تازه ای که به روی شما گشوده می شوند و نیز هیجان مشترکی که از تمرکز افرادروی مسئله و ایجاد نتایج مطلوب دست میدهد، حیرت میکنید. اما اگر نتوانستید به سرعت درگیری های خود را حل کنید، ناامید نشوید.مدتی زمان نیاز است تا در به کارگیری این مهارت ها توانمند شوید.
هیچ مسئله ای وجود ندارد که با روابط هم افزا و با استفاده از عادات چهارم، پنجم و ششم قابل حل نباشد.
زمانی که به ایجاد الگوی همکاری خلاق (هم افزایی)در خانواده اقدام میکنید، ظرفیت خانواده شما در عبور از بحرانها، حل مسائل و فایق آمدن بر سختیها افزایش مییابد. «سیستم ایمنی » در خانواده و اعضای آن قوی تر و پیوندهای بین اعضاء خانواده عمیق تر میشود و درک تجربه های مثبت، خانواده شما را در جایگاهی تازه قرار میدهد تا آسانتر و با آرامش بیشتر با درگیریها و فرصت های خود مواجه شود.
پاسخی بگذارید