دراندیشه های مکتب وحدت، اخلاق دارای سه رکن اساسی و مبتنی برسه دیدگاه است :
۱) نگاه غاصبانه (اخلاق غاصبانه )
۲) دیدگاه کاسبکارانه(اخلاق کاسبکارانه)
۳) بینش کریمانه(اخلاق کریمانه )
در نگاه یکسویه غاصبانه ، انسان برمدار دستیابی به منافع بیشتر و مصلحت فردی خویش حرکت می کند و درست وغلط بودن امور مورد نظرش نیست ودر کسب آورده های مادی به دنبال توفیق بیشتر است، با دیگران مسابقه می دهد و بی توجه به منافع کلان جامعه دراندیشه است که از مسابقات مختلف توزیع امکانات درجامعه سربلند بیرون آید و با تمسک به امور درست یا نادرست به اهداف دلخواهش برسد.
مثلا : اگر متصدی شغلی کلیدی است، سازوکارامور را به گونه ای سامان میدهد که امکان ورود استعدادهای جدید فراهم نشود و دیگر اشخاص نتوانند از مهارت های کاری وتجربیات او آگاه شوند یا اگر در مالکیت و منافع مغازه، رستوران، محل یا کارخانه ای با کسانی مشارکت دارد به شیوه ای عمل میکند که بستگان و خویشاوندان دیگر شرکاء امکان ورود به حیطه کاری او را نداشته باشند وبا اعمال نوعی انحصار فردی و خانوادگی عرصه را برحضور آنان میبندد و اندک اندک باتسلط برامور زمینه های حذف سایرین را فراهم می سازد، یاانجام کارهای فنی وتکنیکی ومدیریتی را سخت تر از آنچه که هست جلوه می دهد تاجایی که خودرا به عنوان تنها کسی که قادر به حل مشکلات است معرفی میکند تا با تحمیل خواسته های مادی وسود جویانه خود بر دیگران، به منافع بیشتر دسترسی یابد متاسفانه عاملان به اندیشه های غاصبانه اخلاقی که در پائین ترین لایه هرم اخلاقی جامعه قرار دارند درفضای کسب وکار جامعه کم نیستند.
در دیدگاه تعاملی ومشروط دوم، طرفداران اخلاق کاسبکارنه به نوعی به تعامل یا تهاتر باطرف مقابل خود دست میزنند وانجام یا عدم انجام امور را موکول به تأمین خواسته های صحیح یا نادرست خود یا مشروط به انجام اموری خاص ازطرف مقابل میدانند در کلام این گروه عباراتی از این دست بسیار شنیده می شود :
بامن همکاری کنید درخدمت شما هستم.تا وقتی رفتار مناسب داشته باشی من هم با تو بد رفتاری نخواهم کرد.چنانچه خواسته بنده انجام شود من نیز متقابلاً طلب شما را ادا خواهم کرد.
بدیهی است که در این روش اخلاقی فرد کاسب، همواره قادراست به بهانه ای از پیمانهای خویش عدول کند، خوبی عملکرد وی مشروط به قبول و باب میل بودن رفتار طرف مقابل است وچنانچه رفتاری منطبق بر امیالش نبود خود را مبرا از مسئولیت می داند وبه اقدامات تلافی جویانه دست می زند.
دربینش سوم، متخلقین به اخلاق کریمانه که در بالاترین لایه های هرم اخلاقی جوامع قرار میگیرند نه به مصلحت ومنافع فردی توجه دارند ونه چگونگی عملکرد طرف مقابل بر کیفیت رفتار شان تأثیر گذار است، بلکه آنچه درضمیرشان خیر تلقی می شود را انجام میدهند ولو اینکه به زیانشان باشد و کسی هم قدر نداند وسپاسگذاری نکند،اینگونه آدم ها به منافع دیگران بیش وپیش از منافع خود اهمیت میدهند حتی اگررفتار دیگران برایشان نفعی نداشته باشد وبر سرعهدو پیمان خویش نباشند.
عملکرد عاملین به اخلاق کریمانه نیز مانند دسته اوّل یک سویه ولی درجهت عکس آن ودهشی است.
حق و خیر
باعنایت به مطالب فوق نگاهی اجمالی خواهیم داشت به مسئله حق وخیر و اینکه کدام بر دیگری مقدم است؟
چنانچه هرم اخلاق بشری را از این منظر رسم کنیم به ترتیب در پائین ترین سطح مصلحت جویی، سپس، حق در لایه میانی و نهایتا ، در راس، خیر قرار می گیرد. باز هم در پائین ترین سطح، انسان نه به دنبال حق است ونه درجستجوی خیر بلکه درپی رسیدن به منافع ومصلحت خویش است ولی نه ازطریق باطل بلکه در محدوده دایره مأذونات ومقدورات، یعنی آدمی قدرت انجام اموری را دارد ولی ممکن است اختیار، اجازه واذن شرعی یااخلاقی لازم را نداشته باشد در این هرم مسئله باطل وجود ندارد وانسان مجاز است از مصلحت ومنافع خویش دفاع کند وفرض بر انجام امور محقانه است او حق دارد مصلحت خود را دنبال کندوتنها نکته ای که ملزم به رعایت آن است، اینکه به حقوق دیگران تعدی وتجاوز نداشته باشد، درواقع انسان دراین مرحله انتخابگر نیست ویک موضع خنثی وانفعالی یا passive دارد.
در لایه بالا تر وقاعدتاً مرتبه ی برتر او از حالت انفعالی خود خارج می شود و میخواهد در حیطه حقانیت خود حرکت کند وبه اصطلاح active شود دراین حالت او از حقوق مسلم خود پیروی وتبعیت می کند واز آنچه حق خود میداند دفاع میکند گرچه این دفاع و پیشروی به سوی حق ممکن است منجر به حذف حقوق شرکاء، رقبا، همسایه و… سایرین شود.
درمرتبه سوم ودرنقطه اوج خصائل اخلاقی، آدمی از حقوق خویش هم عبور می کند ومراتب پایین تر یعنی مصلحت وحق را پشت سرمی گذارد وبه سمت خیر حرکت میکند حتی اگر منجر شود به این که حقوق مسلم خویش را نادیده بگیرد. کاری که پیامبران وطبیبان الهی و مربیان واولیای خدا کرده اند و به حق خویش توجه نکرده، خیری را که ممکن بود متضمن منافع خودشان نباشد، برهمه چیز ترجیح دادند.
می توان نتیجه گرفت که درطرفی که حق هست، عدالت است،و حق آن است که ماعدالت طلب باشیم یعنی تفاوت هارا بپذیریم، تفاضلها رابپذیریم واز آن ها بهره بگیریم.
هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون( سوره ۳۹ ایه ۹ ) آیا ممکن است کسی که مثلاً زحمت بیشتری کشیده یا آن که تلاش کمتری کرده است از حقوق مساوی برخوردارباشند؟
عدالت یعنی پذیرفتن تفاضل وبرتری کسی بردیگری وقرارداشتن هرچیز سرجای خودش، یکی فراتر و دیگری فروتر،عدالت آن است که حقوق درجای خودش نسبت ها را نشان بدهدنه مساوات را.
اما درنظام مبنی برخیر، عدالت پیش پای جود وسخاوت قربانی می شود، آنجا ساحت بخشش یک سویه است درعدالت شایستگی ونعمت مطرح است ولی درخیر بخشش ورحمت. میدانید که نعمت از جمله مواهب الهی است که حساب وکتاب دارد، مسئولیت می آورد، وباز خواست دارد ولی رحمت واسعه ی خداوندی از موهباتی است که بی حد و حساب است ویک سویه وحساب و کتابی ندارد پس درستون حق تعادل وتعامل برقراراست ونعمت وعدالت است ودرستون خیر جود وکرم وبخشش،به تفسیر عرفا نظام عالم براساس خیر اداره می شود نه برپایه عدالت وبه بیان انسانی، نگاه خداوند برعالم نگاهی مبتنی برحکمت است وبه همین جهت درجایی خیر را بر عدالت ارجح میدارد و درجایی مواخذه میکند و می فرماید: یعمل مثقال ذره خیراً یرَه ومن یعمل مثقال ذره شراً یره (سوره ۹۹ آیات ۷ و ۶)
درنظام عذاب خداوندی درقرآن مجید فراوان به عذاب الیم وعذاب ادنی اشاره شده است که نظام مکافات است، نظام عمل وعکس العمل است، مجازات الیم یا مجازات اکبر که درحد حساب کتاب ما نیست و بین انسان وخداونداست.
انسان سالک از سطح مصلحت به سطح حق واز آنجا به درجه خیر درحرکت است،لذا اگر دربین حق وخیر تضاد ببینیم دفاع ازحق کاملاً انسانی است وهیچکس کسی رامنع نمی کند که از آنچه که حق اوست دفاع کند مگر کسی که ازاین ساحت عبور کرده باشد ودر درون خویش توفقی ازخیر برحق ایجاد کرده باشد والبته این امر آموزشی وتقلیدی واکتسابی نیست، درواقع علم حضوریست وحصولی نیست، گرایش قلبی وحجت درونی است واحتیاج به تائید وتکذیب وتائیدوقضاوت دیگران هم ندارد و قاعدتاًمورد تائید عدالت خواهان نیست، فطرت انسان هم گرایش حق گرایانه وعدالت محور دارد ولی از منظر اخلاق عرفا، نظام اخلاقی، نظامی است خیر مدار که برحق غلبه میکند نه برباطل.
تاثیر گناه برشناخت
شناخت چیست؟ – گناه کدام است؟ – تاثیرچگونه اتفاق می افتد؟
دردیدگاه مرحوم علامه طباطبایی پیرامون تاثیر گناه برشناخت ذکر شده است:آیات وروایات فراوان برتاثیر تقوا برشناخت وقوه تمییز انسان دلالت دارد و م یتوان تاثیر اعمال و ملکات را در متون دینی، درچار چوب تاثیر تقوا به مثابه خود نگهداری دراعمال وداشتن ملکات فضیلت مند دانست. وی در رابطه بین تقوای الهی وتوان عقل درادراک نظری گفته اند که : نه تنها عقل درمیزان رعایت تقوای الهی دخالت دارد بلکه پای بندی به تقوا درمقام علم نیز موثراست شاید بتوان بحث حاضر را موضوع مشترک ادیان ابراهیمی دانست که پیشینه آن دریهودیت ومسیحت درباره تاثیر گناه منسوب به حضرت آدم(ع) بر ابعاد مختلف وجود انسانی از جمله شناخت، مربوط می شود مثل آیه ۲۹ سوره انفال، آیاتی بسیاراز قرآن مجید برتاثیر مثبت تقوای الهی برقوه شناخت تصریح دارند، علاوه برآن آیاتی برتاثیر منفی گناه بر شناخت دلالت میکنند.
شناخت درمعنای لغوی یعنی مطلق آگاهی وبه دوحوزه تقسیم میشود:
علم حضوری و علم حصولی که علم حضوری شناخت بی واسطه وعلم حصولی دارای واسطه است و گناه یا شرور درتقسیم بندی ها به اخلاقی وطبیعی تقسیم شده اند.
شر اخلاقی نتیجه سوء اختیار انسان است وشر طبیعی خارج از محدوه اختیار بشری است و وجود وعدم آن به طور مستقیم به اراده انسان بستگی ندارد. واژه گناه معادل کلمه عربی معصیت به معنای سرپیچی وخلاف اطاعت است، گناه مانند هر عمل دیگر، داری دو جهت است یکی وجود فعلی ودیگری انتساب به فاعل ونیت او. همه افعال از حیث وجود یکسانند اما به لحاظ نسبت با فاعل متفاوت اند، در واقع منشاء انتزاع صفات افعال، نظیر اطاعت وحسن یا معصیت وقبح، به نیت وچرایی اراده فاعل باز می گردد.
دربسیاری از کتب اخلاق قوای افعال ارادی را به سه دسته تقسیم کرده اند :
قوه شهویه- قوه غضبیه – قوه فکریه (اخلاق ناصری – تهذیب الاخلاق )
از نظر علمای اخلاق هریک از قوای فوق درافعال خویشتن داری جنبه اعتدال است که ازدو جنبه افراط و تفریط متمایز می شود واعتدال دریک قوه، فضیلت آن به حساب می آید.
تاثیر گناه برشناخت حضوری: شدت و ضعف در علم حضوری به حالات روانی وتاحدودی زیاد به توجه نفس وابسته است برای مثال :شدت درد که یکی ازحالتهای نفس وروان است دراثر انصراف توجه کاهش می یابد، گاهی هرچه نفس از مرتبه وجودی کا ملتری بر خوردار باشد، علم حضوری آن آگاهانه تر وشدیدترخواهد بود، همچنین انصراف توجه از مادیات وهوس های زود گذرکه عامل خودفراموشی است برشناخت انسان تاثیر گذار است این گونه انصراف ازدو راه حاصل می شود:
اوّل راه بیرونی : یعنی اینکه درخلال ایام زندگی گاهی حوادث تکان دهنده نفس را از غیر خود به خویشتن خویش متوجه می سازند.
دوم راه درونی : وآن مختص کسانی است که از روی اراده در طریق ریاضت ومجاهده وامرنفس مشغول سلوک اند. از نگاه مرحوم علامه در طریق اخیر معرفت نفس به طور کامل وتمام برای همگان حاصل نمی شود.
تاثیر گناه برعقل عملی: انسان درطریق سعادت وتقرب به خداوند، با کمک عقل عملی راه می پیماید. کارکردعقل درحوزه عمل به آن معنی است که نوع انسان، آنچه از تقوای عملی راکه درراه رسیدن به ملکه تقوا واعتدال نفس به او کمک می کند درمی یابد وخود عقل عملی به طور استقلالی، حسن وقبح افعال راکه منشاءحکم باید ونباید است می فهمد چنانکه متون دینی نیز به حکم مستقل عقل گواهی میدهد و آنرا الهام از جانب خداوند واز ویژگی خلقت آدمی معرفی می نماید: ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها(سوره شمس – آیات ۸ و ۷)
شخص با ایمان باغلبه بر غضب وشهوت دارای فضیلتی اخلاقی میشود که بوسیله آن راه هدایت را ازضلالت تشخیص میدهد، ولی درمقابل گناه کار دارای سفاهت است که رذیلتی عقلی است: فلعن الله السفهاء لرکوب المعاصی (نهج البلاقه – خطبه ۱۹۲).
نحوه و چگونگی تاثیر:
تاثیر فضائل اخلاقی در شناخت به سه لحاظ مورد توجه قرارمی گیرد:
اولاً : آراستگی یا فقدان چنین فضایلی به طور عادی با ارتکاب گناه تلازم دارد ومعمولاً افراد گناه کار، فاقد صلاحیت های اخلاقی هستند ودرواقع بسیاری از رذایل اخلاقی زمینه ساز گناه می شوند، البته نسبت همه گناهان بافقدان فضایل اخلاقی یکسان نیست.
ثانیاً : اگرچه برخی رذایل اخلاقی که در شناخت موثرند هیچ گاه فراهم کننده زمینه دیگر گناهان نیستند ولی باملکه تقوا که جامع تمام چیزهاست نیز جمع نمیشود لذا بحث ازنقش رذایل یا فضایل
اخلاقی درشناخت به تاثیر تقوا به شناخت باز گشت می کند.
ثالثا »ً: به نظر علامه طباطبائی گناه داری مراتب طولی است که رذایل اخلاقی درمرتبه دوم آن قرار دارد که اگر گناه شرعی محسوب نمی شود اما به لحاظ عقلی گناه است وچون مقدمه ارتکاب آن تحت اراده است به آن نهی تعلق میگیرد.
در برخی روایات بعضی ویژگی های خلقی مانع شناخت و مایه فساد وعقل معرفی شده اند، از جمله: عجُب – لجاجت – عدم حلم – تکبر – غضب و…. وبرخی دیگر کنش های خلقی موجب رشد وبالندگی شناخت بیان شده اند مانند: ایمان – ورع و….
گفته شده است که تقوا سه منشاءدارد:
عزت نفس فردی – عرف اجتماعی – قوانین الهی
عزت نفس وعرف اجتماعی منشاء تقوای اخلاقی هستند و تا وقتی این دومرحله دروجود آدمی ملکه نشود، رسیدن به سومی میسر نخواهد بود، لذا غفلت نسبت به ساحت خویشتن وغفلت نسبت به عرف جامه وساحت قوانین الهی خلاف تقو است وآنچه خلاف تقوا ست گناه است وگناه مانع شناخت.
به تعبیر قرآن کریم که در انتهای آیه ۲۸۲ از سوره ۲، می فرماید : اتقوالله ویعلمکم الله و... تقوا پیشه کنید تاخداوند تعلیماتی را نصیبتان کند..
این چگونه تعلماتی است که لازمه اش داشتن تقواست؟ . تعلمات معمولی که کارمعلمان است وبه همه هم منتقل میکنند ونیازی به تقوا هم ندارد، قطعاً تعلیمات خاصی است که رسیدن به آن لازمه اش طهارت وتقواست. در جایی دیگر درآیه ۱۱۳ از سوره ۴ می فرماید : وانزل الله علیک الکتاب والحکمه وعلمک مالم تکن تعلم وکان فَضل الله علیک عظیما... علمی را به تو آموزش میدهیم که امکان نداشت خودت بتوانی بفهمی، با این اعتبار که گفته است تقوا بورز تا آموزشهای خاص نصیبت شود، میتوان فهمید که چرا نبوت باید قرین عصمت باشد و واضح است که مربیان باطنی باید تقوای خاص داشته باشند به گفته گاندی: نیایش به درجه اجابت نمی رسد مگر
اینکه با روزه داری توام باشد. در واقع وقتی یک مجاهدت وخویشتنداری میتواند سد نفس ایجاد کند و آنچنان نیرویی ایجاد می شود که نیایش تبدیل به اجابت می شود، پس تقوا در درک پیامهای وحیانی وسروش باطنی تاثیر گذار است.
پاسخی بگذارید