اکسپرسیونیسم (Expressionism)

کلمۀ اکسپرسیون از دو قسمت ex که پیشوند و به معنای خارج است و pression به معنای فشار و فشردگی تشکیل شده است. این کلمه در زبان های اروپایی معانی متعدد دارد: بیان، عبارت، حالت قیافه؛ و نیز به معنای ابراز حالات درون و بالاخره به معنا ی فشردن می باشد، ازآن جهت که میوه ای را بفشارند تا آبش دربیاید.

در ادبیات، اکسپرسیونیسم روشی است که جهان را بیشتر از طریق عواطف و احساسات مینگرد، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن و بیان حقایقی است که بر حسب احساسات و تأثیرات شخصی خود درک کرده است.

اکسپرسیونیسم را می توان عکس العمل و نشانۀ تمایلات رمانتیک هنرمندانی دانست که در جامعه صنعتی رو به رشد اوایل قرن بیستم می زیستند و بی اعتنایی آن جامعه نسبت به ارزش های هنری آنان را به یافتن شیوه های جدید و به کار گیری شکل های متفاوت بیان هنری بر می انگیخت، به خصوص که در آن سال ها عقاید فروید – روانشناس اتریشی – که اعماق ذهن بشر را می کاوید، هنرمندان را به گزارش دقیق زوایای درون انسان وا میداشت.

اکسپرسیونیسم یا تعبیرگرایی مکتبی است در ادبیات، نقاشی، پیکر تراشی و سینما. این مکتب در سال ۱۹۰۵ در نقاشی آلمان به وجود آمد و در طول چهار دهه بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۴۱ ) ادامه یافت .

این نظریه تأثیر قابل توجهی در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی داشته است. ظاهراً اولین بار اصطلاح اکسپرسیونیسم برای نقاشی ژولیان آگوست هروه – نقاش فرانسوی – به کار رفت.

ونسان ونگوگ، (۱۸۹۰-۱۸۵۳) نقاش هلندی و هودلی نقاش سوئیسی را می توان از جمله کسانی دانست که در پیدایش این مکتب مؤثر بوده اند. اکسپرسیونیسم مکتبی است شدیداً ضد واقع گرایی و حالت های هنرمند یا شخصیت های ساخته ذهن او از طریق تعبیری است که هنرمند از آن ها میکند، هنرمند این مکتب به حد افراطی ذهن گراست.

هنرمندان اکسپرسیونیست سعی دارند درون اشیاء را نشان دهند بی آنکه به نشان دادن بیرون آن بپردازند. اکسپرسیونیسم در شعر به صورت توجّه به اصوات و رنگ، و کوشش هایی برای حس آمیزی که گاه به خاطر آنها مفهوم فدا می شود، ظهور میکند. تحریف موضوع های جهان خارج و جا به جا کردن توالی زمان و به کار گیری کوشش دقیق برای نشان دادن دنیا آنگونه که در ذهن نا آرام مشوش می تواند آشکار شود از خصایص شعر اکسپرسیونیستی محسوب می شوند.

دوران نهضت ادبی اکسپرسیونیسم بسیار کوتاه بود و در فاصلۀ بین ۱۹۱۵- ۱۹۲۵ را در بر می گرفت. در آلمان شعر اکسپرسیونیستی از ۱۹۱۰ تا اواسط ۱۹۲۰ که سوررئالیسم جایگزین آن شده، ادامه یافت و در مقوله های ادبی بیشترین تأثیر را در نمایش به جا گذاشته است. از نمایش نامه نویسان اکسپرسیونیست در آلمان می توان ارنست تولرو و برتولد برشت را نام برد. از آنجا که اغلب تأثیرات اولیه از هنرهای تجسمی مایه میگیرد، مثلاً وان گوگ، مونش ورودن و سپس پیکاسو؛ نقاشی در درجۀ اول قرار دارد و پس از آن نوبت شعر می رسد. درجایگاه سوم تئاتر قرار دارد و به دنبال آن است که مسأله صحنه سازی و کورئو گرافی مطرح می شود. پس از اینها رمان، موسیقی و سینما وارد عمل می شود و انتهای صف، معماری و هنر تزئینی قرار میگیرند در این میان هنر تبلیغات را هم نباید فراموش کرد. در واقع در برابر پوسترها و ویترین مغازه ها بود که بعدها قسمت اعظم مردم با روحیه و سبک اکسپرسیونیسم آشنا شدند و به آن گرویدند.

اکسپرسیونیسم قالب های سنتی را نفی میکند و از ادبیاتی دفاع میکند که تنها ادبیات باقی نمیماند. اعتراض بر ضد قرار دادهای موجود قالب هنری، در عین حال انکار چهرۀ جامعه بوژوائی است و قیامی بر ضد نظم موجود. مکتب اکسپرسیونیسم در سال ۱۹۲۱ از میان رفت؛ اما تأثیر این انقلاب ادبی که هنرمندان آن تنها در یک نسل ظهور کرد، و بیش از ۱۰ سال دوام نیافت، هم در آلمان وهم به طور کلی در ادبیات هنر جهان باقی خواهد ماند و امروزه اکسپرسیونیسم بیش تر مجموعه ای از تکنیک ها و گرایش هاست تا نهضتی منسجم و سازمان یافته.

آیین ها و اکسپرسیونیسم

چنان می نماید که نگاه اکسپرسیونیستی در همه ادیان آسمانی وجود دارد. زیرا آیینی که در پس پوسته ظاهری انسان، حقیقتی فرامادی نبیند، نمی تواند از سرای دیگر و جاودانگی سخن بگوید. این بینش حتی در آیین های غیر آسمانی مانند باورهای جوامع بدوی به چشم می خورد و میتوان گفت از نخستین روزهای زندگی بشر پای به عرصه حیات نهاده است.

پرداختن به شواهد این دیدگاه در سده ها و مذاهب مختلف از حوصله این نوشتار بیرون است. ولی شایسته است برای نمونه بخش هایی از عهد جدید ذکر شود . « همچنین به مردم فرمود: شما وقتی می بینید که ابرها از مغرب نمودار می شوند فوراً می گویید میخواهد باران ببارد و باران هم می بارد؛ وقتی باد از جانب جنوب می آید، می گویید گرمای شدیدی خواهد شد و همین طور می شود. ای ریاکاران، »  شما که میتوانید به ظواهر زمین و آسمان نگاه کنید و حالت آن را پیش بینی کنید، چگونه از درک معنی این روزگار عاجزید؟ »

حضرت عیسی(ع) در بخشی دیگر از کتاب مقدس آموزش های خود را آتش میداند؛ آتشی که نور وگرما برای زمینیان به ارمغان میآورد : «من آمده ام تا بر روی زمین آتشی روشن کنم و ای کاش زودتر از این روشن میشد»
او همچنین از چهره واقعی بخشش پرده بر می دارد و آن را، نه از کف دادن مال، بلکه به چنگ آوردن ثروت ابدی می نمایاند ومی گوید:آن چه دارید بفروشید و به فقرا بدهید و برای خود کیسه هایی فراهم کنید که کهنه نمیشود و ثروتی در آن عالم ذخیره نمایید که هیچ کاستی نمیگردد و هیچ دزدی نمیتواند به آن دستبرد بزند و بید آن را تباه نمیکند؛ زیر اموال شما هر کجا باشد، دل شما هم آن جا خواهد بود.

وی مردمان ناآگاه و بی ایمان را مردگان می خواند و بدین ترتیب، پرده از سیمای واقعی آن ها بر می دارد.  عیسی (ع) به شخص دیگری فرمود: « با من بیا »  اما او جواب داد: ای آقا، بگذار اول بروم پدرم را به خاک بسپارم.فرمود: بگذار مردگان مردگان خود را به خاک سپارند.
انجیل لوقا، انجمن کتاب مقدس ایران، ۱۳۶۲ ، ص ۵۵

اکسپرسیونیسم در فلسفه و عرفان

نگاه اکسپرسیونیسم به آن چه گذشت محدود نیست. این دیدگاه در فلسفه، ادبیات و عرفان ملل گوناگون، به ویژه مسلمانان، به چشم میخورد. شهاب الدین سهروردی در این امر چنان پیش میرود که حتی در پس ازدواج نیز تلاش نور اسفهبدی یک طرف را برای پیوستن و اتحاد با نور اسفهبدی طرف دیگر میبیند و لذت نهفته در آن را ناشی از زوال حجاب و نزدیک شدن نورهای اسفهبدی به اتحاد میداند.

این دیدگاه در حکمت متعالیه نیز از رونقی در خور بهره مند است. صدر المتألهین در اشراق هشتم شواهد الربوبیه به وجود حقیقتی در پس چهره آشکار ثابتات تصریح میکند و چنان در این رأی پیش میرود که حتی شریعت را دارای چهره باطنی می داند:« آگاه باش! هر امر ثابتی، حقیقتی دارد و چون شریعت امری ربانی است، از سوی پروردگار آمده و به وسیله فرشتگان و فرستادگان خدا بر انسان نازل شده است، سزاوار است که آن نیز از حقیقتی برخوردار باشد که در لباس شریعت مستور است؛ ماند شخصی از اشخاص انسان که ظاهری مشهور و باطنی ناپیدا دارد. انسان را آغازی محسوس است (جسم) و پایانی نامحسوس (روح)که حقیقت اوست. ظاهر او در سایه برپاست و باطنش در پناه ظاهرش تعیّن می یابد.

عارفان و گروه های گونه گون صوفیه نیز، با همه اختلاف ظاهریشان، در اثبات حقیقت روحانی اشیا و انسان و امکان درک جهان ماورای اشیا به وسیله تهذیب نفس و پاک ساختن دل توافق دارند.

در این وادی، داشتن چشم اکسپرسیونیستی از ویژگی های وارستگان به مقصد رسیده است. شرح این دیدهها و دیدگاه ها در کتاب های عارفان بسیار مشاهده می شود. حکایت حاج مؤمن شیرازی، که به وسیله علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی نقل شده، در شمار زیباترین گویاترین و تردید ناپذیرترین این داستان هاست.

علامه تهرانی می نویسد:
دوستی داشتم از اهل شیراز به نام حاج مؤمن… بسیار مرد روشن دل و با ایمان و تقوا بود و این حقیر با او عقد اخوت بسته بودم و از دعاهای او و استشفاع او امیدها دارم. میگفت خدمت امام زمان عج مکرر رسیده ام و… از جمله میگفت: یکی از ائمه جماعت شیراز روزی به من گفت بیا با هم به زیارت علی بن موسی الرضا(ع)برویم و یک ماشین دربست اجاره کرد و چند نفر از تجار در معیت او بودند….
به طرف تهران و سپس به طرف مشهد مقدس حرکت کردیم. از نیشابور که گذشتیم، دیدیم مردی به صورت عامی در کنار جاده به طرف مشهد میرود و با او یک کوله پشتی بود….
اهل ماشین گفتند این مرد را سوار کنیم، ثواب دارد. ماشین هم جا داشت. ماشین توقف کرد و چند نفر پیاده شدند و از جمله آنان من بودم و آن مرد را به درون ماشین دعوت کردیم. قبول نمیکرد تا بالاخره پس از اصرار زیاد حاضر شد سوار شود. به شرط آن که پهلوی من بنشیند و هر چه بگوید من مخالفت نکنم.
سوار شد و پهلوی من نشست و در تمام راه برای من صحبت میکرد و از وقایع بسیاری خبر می داد و حالات مرا یکایک تا آخر عمر گفت..
.. تا کم کم به قدمگاه و به موضعی که شاگرد شوفرها از مسافرین گنبد نما میگرفتند.
همه پیاده شدیم. موقع غذا بود، من میخواستم بروم و با رفقای خود که از شیراز آمده ایم و تا به حال سر یک سفره بودیم غذا بخورم. گفت: آن جا نرو، بیا با هم غذا بخوریم. من خجالت کشیدم که دست از رفقای شیرازی، که تا به حال مرتبا با آن ها غذا میخوردیم، بردارم و این باره ترک رفاقت نمایم؛ ولی چون ملزم شده بودم که از حرف های او سرپیچی نکنم، لذا به ناچار موافقت نموده، با آن مرد به گوشه ای رفتیم و نشستیم.

از خورجین خود دستمالی بیرون آورد، باز کرد، گویا نان تازه در آن بود با کشمش سبز… شروع به خوردن کردیم و سیر شدیم. بسیار لذت بخش و گوارا بود. در این حال گفت:
حالا اگر می خواهی به رفقای خود سری بزنی و تفقدی بنمایی، عیب ندارد. من برخاستم و به سراغ آن ها رفتم و دیدم در کاسه ای که مشترکا از آن می خورند خون است و کثافات و آن ها لقمه بر می دارند و می خورند و دست و دهان آن ها نیز آلوده شده و خود اصلاً نمی دانند، چه می کنند و با چه مزه ای غذا می خورند. هیچ نگفتم چون مأمور به سکوت در همه احوال بودم. نزد آن مرد بازگشتم.
گفت: بنشین؛ دیدی رفقایت چه می خورند؟
تو هم از شیراز تا این جا غذایت از همین چیزها بود و نمی دانستی غذای حرام و مشتبه چنین است.

شباهت های هنرمند اکسپرسیونیست و عارفان و فیلسوفان

هنرور اکسپرسیونیست، عارف و فیلسوف همگی در این باور که پشت پرچین ظواهر، حقیقتی قابل کشف نهفته است، مشترکند.
زیرا حکیمان کهن در تعریف فلسفه چنین گفته اند : « فلسفه علم به احوال موجودات  است؛ چنان که در واقع و حقیقت تحقق دارند،به اندازه توان انسانی ».

در واقع « تاریخ فلسفه نمایش جستجوی حقیقت اشیا و امور از سوی انسان است. البته این جستجوی حقیقت گاه از طریق استدلال و برهان است؛ چنان که به گفته کاپلستون در تاریخ فلسفه غرب مشاهده میکنیم  و زمانی به یاری کشف و شهود و تابش و اشراق، چنانکه سهروردی حکمت خود را بر این اساس میشمارد و ایرانیان را مؤسس حقیقی این روش میداند.

عرفان در پی حقیقت نخستین بودن است. ابن سینا می نویسد: «  العارف یرید الحق الاول لشئ غیره و لا یؤثر شیئا علی عرفانه » عارف حق  نخستین را میخواهد نه برای چیزی غیر از حق و هیچ چیز را بر شناخت وی مقدم نمی سازد.
هدف عارف تنها خدای بزرگ است و اگر اراده اش به غیر حق تعلّق میگیرد، تنها به خاطر حق است. عرفان نیز مطلوب عارف شمرده نمی شود، بلکه به خاطر حق راه عرفان می پیماید. عارف در اندیشه روبه رو شدن با حقیقت ازلی از طریق مشاهده باطن است. او جهان خارج را میبیند و قابل درک و معرفت میداند، ولی در ماورای مدرکات حواس، حقیقتی برتر از ماده محسوس میبیند.

عارف در پرتو تابش نور حق بینا میشود و سیمای پنهان اشیا را مشاهده می کند، چنانکه فیلسوف به یاری برهان در پی آشکار نمودن چهره حقیقی اشیاست و هنرمند اکسپرسیونیست به وسیله ذهن و ذوق هنری.
کازیمیرادشمید، نظریه پرداز مشهور این سبک، مدعی دیکتاتوری ذهن بود و شکل بخشیدن به ماده را وظیفه ذهن میدانست. این دیکتاتوری در فلسفه و عرفان نیز به نوعی مشاهده می شود.

وجود نظام ها و مکاتب فلسفی گوناگون به گونه ای که می توان ادعا کرد در برابر هر فیلسوف و متفکر ژرف اندیش یک نظام فلسفی ویژه وجود دارد و شگفت آن که گاه دو فیلسوف بزرگ در مسئله ای اختلاف دارند و هر دو مدعی شهود حقیقتند.

عرفان نیز از این دیکتاتوری تهی نیست و چنان مینماید که اندوخته های ذهنی و باورهای شخص در نوع مکاشفه هایش مؤثر است. البته این سخن را بسیاری در همه مراحل سیر و سلوک درست نمیشمارند و نگارنده نیر در پی اثبات تحقق آن در همه مراحل سیر عرفانی نیست ولی شواهد موجود نشان میدهد که این مسیر نیز در بسیاری از مراحلش با خطر دیکتاتوری ذهن روبه روست.

بر این اساس هر عارفی در مکاشفه های خود درستی مذهب خویش را مشاهده میکند و حتی گاه مخالفان فکری اش را موجوداتی زننده و پست مییابد. داستان مکاشفه مرحوم آقا جمال گلپایگانی بر درستی این سخن (دیکتاتوری ذهن در مکاشفه) گواهی میدهد.
این عارف بزرگ میگوید: « روزی نشسته بودم. ناگاه وارد باغی شدم که  بسیار مجلل و باشکوه بود و مناظر دلفریبی داشت. ریگ های زمین آن بسیار دلربا بود و درخت ها بسیار با طراوت و خرم و نسیم های جان فزا از لابه لای آن ها جاری بود. من وارد شدم و یکسره به وسط باغ رفتم، دیدم حوضی است بسیار بزرگ و مملو از آب صاف و درخشان، به طوری که ریگ های کف آن دیده می شد. این حوض لبه ای داشت و دختران زیبایی که چشم، آن ها را ندیده با بدن های عریان دور تا دور این حوض نشسته و به لبه و حاشیه می ریزند و آن ها یک رئیس دارند که از آن ها مجلل تر و زیباتر و بزرگ تر بود و او شعر میخواند و این دختران همه با هم ردّ او را میگفتند و جواب میدادند.
او با آواز بلند یک قصیده طولانی را بندبند میخواند و هر بندش خطاب به خدا بود که به چه جهت قوم عاد را هلاک کردی و قوم ثمود را هلاک کردی و فرعونیان را غرق دریا کردی و و… و…. و چون هر بند که راجع به قوم خاصی بود، تمام میشد؛ این دختران همه با هم میگفتند:
به چه حسابی، به چه کتابی؟و همین طور آن دختر رئیس اعتراضات خود را بیان میکرد و این ها همه تأیید میکردند.من وارد شدم؛ ولی دیدم این ها همه با من نامحرمند؛ لذا یک دور استخر که حرکت کردم، از همان راهی که آمده بودم، به  بیرون باغ رهسپار شدم.

علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی درباره این مکاشفه مینویسد:مرحوم آقا سید جمال یک شاگرد مؤمن از شاگردان قرآن کریم بود… ولی چون این مکاشفه قبل از وصول به مقام کمال روحی برای ایشان رخ داده است و در سرّ وجود ایشان مسأله هلاکت قوم عاد و ثمود و نوح… کاملا حل نشده بوده است؛ لذا در عالم معنا به صورت اعتراض حوری های بهشتی تجلی نموده است وگرنه در عالم معنا و تجرد اعتراضی نیست و تمام اهل ملأ اعلی در تسبیح و تقدیس وجودو صفات و افعال حضرت احدیت هستند..

تفاوت فلسفه، عرفان و هنر اکسپرسیونیستی

فلسفه، عرفان و هنر اکسپرسیونیستی افزون بر شباهت ها از تفاوت هایی نیز برخوردارند.
نخستین اختلاف این سه مسیر، در شیوه کشف واقعیت است. چنان که میدانیم عارف با پای کشف و شهود به دیدار حقایق می شتابد و از طریق تهذیب نفس در پی رسیدن بدین مرحله است. فیلسوف با عصای استدلال اندیشه درک حقایق اشیاء را در سر میپروراند و هنرمند اکسپرسیونیست با بهره گیری از اندوخته های « معنای ازلی و جاودان » ذهنی و ذوق هنری حقایق را می جوید.
اختلاف دیگر این سه راه، در نتیجه نهفته است. عارف خود را زائر حقیقت میداند و در درستی یافته های شهودی اش هرگز تردید نمیکند و فیلسوف نتیجه برهان هایش را حقیقت علم و تردیدناپذیر می داند؛ به عبارت دیگر، فیلسوف و عارف در پایان فرایند کشف و استدلال خویش خود را واصل به حقایق می یابند، به آن چه یافته اند معتقد میشوند و جز آن را نادرست می شمارند ولی هنرمند اکسپرسیونیست میداند و اعلام می کند که آن چه به عنوان حقیقت در اختیار علاقه مندان می نهد تنها یک برداشت ذهنی است و نمی توان به چشم باور بدان نگریست و تردیدناپذیر دانست، هنرمنداکسپرسیونیست اثر هنری خویش را «حقیقت ادعایی» می داند و نه حقیقت محض.
اکسپرسیونیسم زبانی برای بیان افکار، احساسات درونی، غرایز انسانی و زبانی تند برای برخورد با قوانین و اصول موجود در قالب های هنری است و اکسپرسیونیست ها با طغیان اندیشه، قدرت کلمات و نیروی هنر که همراه با سرکشی و نافرمانی از اصول سنتی است اثر خود را ارائه میدهند.

چکیده عقاید اکسپرسیونیست ها:

نفی جامعه سرمایه داری و مدرنیته:
اکسپرسیونیستها می خواهند جامعه سرمایه داری و زندگی های پرتجمل، منظم و حساب شده بورژوازی را از بین ببرند و کلاً با زندگی مدرنیته، از خودبیگانگی و اختلاف طبقاتی در جامعه مخالف هستند.

نفی قالب های سنتی:
این مکتب، سنت، نظم، قوانین و قراردادهای موجود در قالب های هنری گذشته را نفی می کند. در واقع اکسپرسیونیست ها به دنبال از بین بردن ارزش های پیشین و به وجود آوردن ارزش های جدید هستند و در این امر گاهی نیز زیاده روی و افراط می کنند.

تغییر وضعیت موجود:
اکسپرسیونیستها نگاهی نو به زندگی دارند که با نوعی عصیان و طغیان همراه است. آنان خود را از یک طرف تحت فشار زندگی در حال پیشرفت و مدرن شهری می بینند و از طرف دیگر تحت فشار نوعی احساس خطر پیش از وقوع حادثه هستند و همین احساس خطر و اضطراب درونی، آنان را به فکر تغییر وضعیت موجود می اندازد.

هنر انتزاعی:
اکسپرسیونیسم زایشگاه هنر آبستره است. پیروان این مکتب، تقلید و پیروی از طبیعت را در ادبیات و هنر اکسپرسیونیست جایز نمی دانند. چون به عقیده آنان تقلید مستقیم از طبیعت به دلیل اینکه مانع خلاقیت هنرمند می شود، دیگر جایی در هنر مدرن ندارد. بلکه هنر در دنیای جدید بیشتر با انتزاع (Abstration)  خلق می شود و به این وسیله هنرمند، فریادهای درونی، اسرار، دلتنگی ها، رنج ها، فشارهای ناشی از این دنیای مدرن را در هنر خود بیان می کند.

قالبهای ادبی و هنری اکسپرسیونیسم:

۱ – نقاشی: اکسپرسیونیست ها در وهله اول افکار و عقاید خود را در قالب نقاشی به تصویر میکشند. نقاش سبک اکسپرسیونیسم با الهام و تأثیری که از طبیعت می گیرد، انگیزه و احساسی درونی در او برانگیخته می شود که آن را بطور غیر مستقیم در اثر خود منتقل می کند. بر خلاف امپرسیونیست ها که بطور مستقیم از طبیعت الهام می گیرند.

۲- شعر: اشعار اکسپرسیونیستها « بیان واقعیت » و  « تصویرسازی » است و هدف آنان از ایجاد این تصویر در ذهن خواننده این است که می خواهند از واقعیت برای خواننده دنیای رؤیایی بسازند. آنان در این زمینه از ترجمه اشعار رمبو و بودلر فرانسوی نیز بسیار بهره برده اند.

۳-  تئاتر: بعد از نقاشی و شعر، اکسپرسیونیست ها قالب تئاتر را برای ارائه کارها و تفکرات خود ترجیح می دهند. در واقع تئاتر اکسپرسیونیستی پایانی برای تئاتر روانشناختی و طبیعت گرا یا ناتورالیستی است. نمایشنامه نویسان این سبک به مسائل روز جامعه مانند جنگ، خشونت، انقلاب و مشکلات نسل جدید می پردازند. آنان می خواهند تماشاگر را با دیدی که از دنیا و جامعه خود دارند آشنا کنند. اغلب این نمایشنامه نویسان تحت تأثیر کارهای اوگوست استریندبرگ (August Strindberg) هستند.  این نویسنده سوئدی اولین نمایشنامه های سبک اکسپرسیونیستی را ارائه داده است.

رمان، موسیقی، سینما، معماری، هنرهای تزیینی و تبلیغاتی از دیگر قالب هایی است که هنرمند اکسپرسیونیسم از طریق آنها، مخاطبان را با تفکر، عقاید و احساسات خود آشنا می کند.

موضوع و مضمون آثار اکسپرسیونیستی:
مرگ و پایان زندگی، بی هدفی و پوچی دنیا، بروز احساسات درونی، بیان عقاید مذهبی و اخلاقی از جمله مضامین اشعار اکسپرسیونیست ها است. تغییر وضعیت، بازگشت، شورش و انقلاب از اصطلاح های رایج در آثار نویسندگان و شعرای این مکتب است. که طرح این موضوع ها اغلب با شدت بیان، صحنه پردازی های خیالی و بازگوکردن واقعیتهای ذهنی نویسنده همراه و با کمی افراط بیان می شود.
اکسپرسیونیست ها معمولاً صحنه های دلخراش و حوادث تلخ زندگی را به تصویر می کشند و در آثار خود عذاب، دلزدگی و بحران زندگی و تمدن مدرن را بیان می کنند.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *