خلاصه شده از کتاب مکانیزم آفرینش مرحوم حشمت الله دولتشاهی
اگرانسان هر یک از حواس و قوای خود را پرورش دهد آن محل، آن قوه یا آن حس مخصوص قوی می گردد. فی المثل اگر کسی تنها بازویش را ورزش دهد پس از مدتی نیرومند می شود، هرگاه فقط پنجه را به ورزش اندازد قوی خواهد شد. چنانکه دیده اید پهلوانان هر کجای بدن خود را تربیت کرده اند همانجا ستبر و بزرگ شده است واشخاصی که شغلشان ایجاب می نماید که شکل پنجه یا بازویشان بیشتر از مردم عادی قوی است،یا اینکه شخصی حس شنوایی پرورش یافته ای دارند و با آن می تواند انواع آواها را از هم تمیز دهد و صداهای زاید و پارازیت ساز را تشخیص دهد که این کار برای مردم عادی میسر نیست. چرا؟
چون بیشتر به آن حس توجه کرده و بیشترآن را ورزش داده است. یک نفر سخنران قوه حرف زدن یا ناطقه اش را با تمرین تقویت می نماید. فرد هیپنوتیزور قوه چشم خود را قوی می کند و یک نفر شکارچی قوه دیدش تیز می شود به همین ترتیب سایر حواس.
درواقع حواس انسان مانند ماشینی است که هرگاه در گوشه ای بی کار و بی مصرف شود بالاخره زنگ خواهد زد و از بین می رود، لیکن اگر مشغول کار شود و درست به او توجه و مواظبت شود همیشه پاک و درخشان می ماند.
مورد دیگر اخلاق دنبال کردن کار های خوب و بد و مسئولیتی که ازآن ناشی می شود از همین راه پدید می آید. مثلا چنانکه زیاد به دنبال شهوت رفتند پیچ و مهره و ماشین حس شهوی قوی می شود و انسان به کارهایی که موجب زیان و خسران او و جامعه است دست می زند. بر عکس اگر در پی حس محبت به همنوع و عاطفه برود این قوه نیرومند و ورزیده می شود و کارهای زیادی دراین رابطه انجام می دهد، روی این اصل است که مربیان بزرگ اخلاق بشریت همیشه گفته اند که عمل زشت را تعقیب نکنید که شما را به سوی گمراهی و فساد می کشاند.
اگر شخصی عمل نا صوابی را پیروی نماید، در اثر این پیروی عضو مربوط به آن حس ورزیده شده و آدمی را به کار زشت می کشاند، لذا گفته اند که انجام عمل زشت مسئولیت دارد. در واقع موضوع مسئولیت ارتکاب عمل ناشایسته و نظایر آن را دنبال کردن است که نتیجه آن همان پرورش حواس مربوطه می باشد چنانکه هرگاه کسی زیاد در پی اعمال جنسی برود در این مورد ورزیده میشود و در کارهای شهوانی افراط میکند.
این است که ازدست دادن تعادل حواس و پیروی کردن از کارهایی که قسمتی از حواس را بیش از حد پرورش دهد و نتیجه نامتناسب داشته باشد مسئولیت دارد و تولید عواقب بد برای انسان میکند. این همان مطلبی است که در زبان اخلاق اعمال حسنه و در زبان دین به ثواب موسوم گردیده است.
پس به طور خلاصه می توان گفت اختلافاتی که دربین مردم وجود دارد اینکه هر کسی دارای یک عقیده و یک رای خاصی می باشد، از تفاوت عضو حواس سرچشمه می گیرد یعنی تفاوتی که در ماشینهای مختلف کالبد افراد هست باعث ایجاد این همه رنگهای گوناگون است که در رفتارو عقاید مردم یافت میشود والا روح در اصل یکسان است. بنابراین با درک این مطالب به مسیر اختلافات بشر پی میبریم.
قاعده کلی: پس هرگاه بشر هر یک ازاین حواس بیست و یک گانه را تقویت نماید همان حس بخصوص قوی مdگردد و قابلیت ظرف آن برای عملکرد روح بشر بیشتر می شود یعنی آن ماشینی که در گوشه ای بلا مصرف و معطل مانده بود، اکنون به کار افتاده، گرد و غباروزنگهای آن زدوده شده، صیقل یافته و با قدرت و درخشندگی مشغول تجلی و عمل گردیده است.
بدیهی است با شرح جداگانه حواس خواهیم دید که ورزش و تمرین تاثیرات بزرگی در زندگی انسان و آماده کردن بشر برای یک حیات روحی عالی تر خواهد داشت که اورا ازاین زندگی که تا این تاریخ در دنیا داشته ارتقا می دهد وبالا میبرد.
حواس مختلف:
حواس مختلف بشرهر کدام در مغز او ابزار و محلهای بخصوصی دارند که اگرآن محل خراب و فاسد شود انجام عمل حس مزبور مختل می گردد. تعداد این حواس زیاد است که به عقیده ما فعلا دانستن ۲۱ حس آن برای اطلاع کافی است و آنهم با اختصار بیان می شود.
همه حس ها با یکدیگر مربوطند. محل تمام آنها در مغز است و برخی از آنها با بعضی از نقاط بدن مربوط و هر کدام به قسمت بخصوصی از بدن بیشتر تسلط دارند.
سابقا” برخی از این حواس ۲۱ گانه را جزء حس و برخی دیگررا جزء حس مختصات روح و بعضی را از علایم و آثار نفس و این قبیل نام گذاریها به شمار می آورند و از وجود برخی دیگر اطلاع نداشتند.
ذیلا” حواس بشر را به ترتیب بیان کرده و خصوصیات و شعب و فروع هریک را بطور اختصار تا آنجا که مقدوراست میگوییم:
حواس ۲۱ گانه عبارتند از:
۱) حس عشق ومحبت وجذبه
۲)حس شناسایی عالم لایتناهی
۳ ) حس ذائقه
۴) حس تفکر
۵) حس شامه
۶)حس ناطقه
۷) حس اختیارو اراده
۸)حس قدرت و توانایی و اجرا
۹) حس تخیل
۱۰) حس وجدان و مسئولیت
۱۱) حس حافظه
۱۲)حس شنوایی
۱۳)حس الهام
۱۴)حس روشن بینی
۱۵ )حس بینایی
۱۶)حس تعادل
۱۷) حس عکس العمل و دفاع
۱۸)حس شهوت
۱۹ ) حس لامسه
۲۰ )حس خستگی و خواب ورویا
۲۱)حس مغناطیس
تقسیم بندی کلی حس ها:
برای فهم بیشتر حس ها را به دو قسمت نسبی و قراردادی بشر قسمت ۱ و قسمت ۲ تقسیم میکنیم.
دسته اول هفت حس است که آنها را حواس آشکار می نامیم و دسته دوم چهارده حس است و آنها را حواس پنهان می خوانیم حواس آشکار آن است که عضو مربوط به آن ظاهراست و با چشم می توان دید، البته مشاهده مراکزمربوط به حواس پنهان نیز میسر است که اخیرا بوسیله پزشکان و جراحان و محققان پزشکی مشخص شده است.
تقسیم بندی حواس به آشکار و پنهان دلیل بر این نیست که حواس آشکار قسمت پنهان و حواس پنهان قسمت آشکار نداشته باشند.
حواس آشکار چنانکه بیان شد علاوه برآن که اعضاء ظاهری آن دیده می شود، در مغز، بلکه در تمام اعصاب نیز محل و عضو بخصوص دارند که بوسیله آنها انسان حس را درک می کند، به عکس حواس پنهان قسمت آشکار ندارند ولی اعمال ظاهری از آن حواس به ظهور می رسد.
دسته اول – حواس آشکار (حس ذائقه، حس شامه، حس ناطقه، حس شنوایی، حس بینایی، حس لامسه و حس شهوت )
اول حس ذائقه: که خاصیت آن چشیدن و محل ظهور آن روی زبان و داخل دهان است. از آثار آن تحریک انسان به طلب غذاهایی است که برای بدن لازم است، راهنمایی صادق در نیازمندیهای بدنی است که اگر چیزی مطلوب او بود دلیل بر آنستکه به میزان معینی برای بدن نیز مفید است و همچنین بر عکس. حس ذائقه غربالی است که چیزهای مفید را به بدن م یدهد و از چیزهای بد جلوگیری میکند و اگر نبود چه بسا بدن آلوده به سموم و مواد مضر می گردید.
دوم حس شامه: خاصیت آن بوییدن و عضو خارجی آن مخاط داخل بینی است. حس شامه ارتباط زیادی با فکر دارد و علت آنست که ابزار آنها به هم نزدیک است و موید آن اصطلاحی است که از قدیم در مانده که می گوید (فلان کس شامه اش قوی است) یعنی هوش و فکر او قدرت دارد. شباهت لفظ دماغ به معنی بینی و دماغ به معنی مغز به همین مناسبت بوده است.
این حس نیز مانند ذائقه راهنمای انسان در قبول مواد مفید برای بدن است که از چیزهای بدبو اجتناب میکند و در نتیجه از خوردن مواد گندیده و فاسد که تغییر بو داده مصون می ماند.
سوم حس ناطقه: خاصیت این حس حرف زدن و عضو خارجی آن زبان، لبها و گلو است. این حس در حیوانات نیز کم و بیش وجود دارد، مانند گربه که اگر نوع صدایش را با میکروفون ضبط کنیم و بعدا
مقایسه نماییم خواهیم دید که صوتهای مختلف از خود بروز میدهند و به وسیله این صداها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، بچه های خود را صدا میزنند و آنها را به دور خود جمع میکنند.
چهارم حس شنوایی: اثر آن شنیدن و عضو خارجی آن گوش است. در اثر فساد و ضایع شدن محل این حس در مغز قوه شنیدن مختل می شود و انسان از دریافت صداها محروم می ماند. چنانکه علما دریافت کرده اند گوش فقط صوتهای معینی را میشنود و صداهای خیلی ضعیف و بسیار قوی را نمیتواند درک کند.(ارتعاش کمتر از۳۰ و بیش از ۲۰ هزار بار در ثانیه).
پنجم حس بینایی: اثر آن دیدن و محل آن چشم است. چون بینایی از دسته حواس آشکار است و علما درباره آن بحث کافی کرده اند.
ششم حس لامسه: اثر آن احساس نرمی، خشونت و حرارت و سردی است و محل آن تمام سطح پوست خصوصا نوک انگشتان دست است.
هفتم حس شهوت: اثر آن تحریک انسان به انجام کارهای اساسی زندگی است مثل تولید نسل، خوردن و آشامیدن و غیره.
لذت فرعی از این حس است. نشاط و شادابی نیز از تجلیات آن است. لذت همان نیرویی است که انسان را تحریک میکند که به دنبال چیزهایی که در حدود معین و مشخص برای بدن و بقاء آن لازم است برود. لذت کنترل طبیعی هم دارد که اگر افراط شود چون برای بدن مضر است خود به خود خاموش می شود چنانکه هر لذتی وقتی ادامه پیدا کند اثر فرحبخش آن از بین میرود به علت اینکه فایده آن نیز از بین رفته است. نشاط نیز چنان اثری دارد، محل تظاهر این حس قسمتهای مختلف بدن است مانند: دهان، چشم، گوش، لب، آلت تناسلی و غیره. تفریح از شقوق حس شهوت و برای رفع خستگی است.
ادامه دارد ….
پاسخی بگذارید