مادر ترزا

یکی از شخصیت‏های معاصر عرفان جهان که سیطره آوازه او فراگیر شده ‏است مادر ترزاست. مادر ترزا کسی بود که خود و هویتش را در خدمت به جامعه انسانی یافت و با گذشتن از خود به او رسید. وی همواره مراقب حالات خود بود و در تمام طول زندگی‏ اش مشحون از مجاهدت‏ها و تصویر زیبایی از مبارزه با نفس و ارتقاء روحی بود.

این بانوی قدرتمند و اسطوره‏ ای در ۲۷ آگوست ۱۹۱۰ مطابق با ۵ شهریور ۱۲۸۹ در اگنس یوگسلاوی متولد شد. پدرش نیکلا و مادرش دروندا و نام خود او گونژا بود. او کوچکترین دختر خانواده بود و از پنج فرزندی که خداوند به این خانواده عطا کرده‏بود فقط سه تن زنده مانده‏بودند و نام خواهر بزرگترش آگا و برادرش لازار بود. رفاه خانوادگی آنان نسبتاً بالا و دارای دو خانه مسکونی بودند.
پدرش نیکلا به امور ساختمانی و ساخت و ساز اشتغال داشت و به اتفاق شریکش یکی از موفقترین ساختمان‏ سازان ناحیه زندگیشان بود، وی به امور سیاسی هم به شدت علاقه داشت. لازار مرگ پدر را ناگهانی و تکان‏دهنده توصیف میکند چرا که به دلیل درگیری‏های سیاسی روز ظاهراً وی را با خوراندن سم به قتل می‏رسانند. بعد از این حادثه زندگی آنان به سختی گرایید و تمام مسئولیت زندگی بر دوش مادر افتاد در حالی که آگا چهارده ساله و لازار نه ساله بود و گونژا فقط هفت سال داشت. دوران نوجوانی مادر ترزا در کلیسا و محیطی مذهبی گذشت اما هرگز فکر نمی‏کرد که بتواند راهبه باشد. در سن ۱۸سالگی با فضای زندگی میسیونرهای مذهبی آشنا شد و بسیار تحت‏ تأثیر قرار گرفت تا آنجا که اسم همه گروه‏های میسیونری و خدماتی را که در اقصی‏ن قاط زمین به جامعه بشری می‏دادند حفظ بود و روی نقشه محل آنها را نشان می‏داد.

در سن ۱۸سالگی گونژا متوجه شد راهی پیش روی او پدیدار شده است که به هیچ وجه نمی‏تواند از آن روی برگرداند. گروه میسیونری خواهر لورتو واقع در دوبلین ایرلند که سابقه‏ کار آن به قرن ۱۷ باز می‏گشت و هدف آن آموزش دختران جوان بود از وی برای پیوستن به این گروه مذهبی دعوت کرد.

گونژا ۱۸ساله که در آینده مادر ترزا می‏شد دور از وطن و خانواده زندگی مذهبی خود را با این گروه در ایرلند شروع کرد.از این زمان او دیگر مادرش را ندید و با سرزمین و مردمی خوگرفت که زبان و آداب و رسوم آنها برایش غریبه بود.

خواهر نوویس در بیان خاطره‏ای از این روزهای گونژا، او را دختری ریزنقش ساکت و خجالتی توصیف می‏کند. دیگر اعضای گروه او را معمولی توصیف کرده ‏اند.
گونژا که بعداً گروه میسیونری خود را ایجاد کرد، در ابتدا با گروه خواهران لورتو در تحکیم ایمان و زیربناهای فکری خود کوشید. ایمان راسخ و ثبات قدم دو رکن اساسی زندگی او بود که در زمان همراهی با گروه خواهران لورتو آن را به دست آورد و در تمام مراحل زندگی حفظ کرد.

یک سال بعد در ۱۹۲۹ گونژا به اتفاق سایر اعضای میسیون برای انجام‏ وظیفه به ناحیه دارجلینگ هندوستان اعزام شدند. در سال۱۹۳۱ گونژا به یقین رسید و برای تبرک، لقب سلوکی ترزا را برای خود انتخاب کرد.
خداوند که او را برای خدمت به خلق برگزیده بود، برای خواهر ترزای جوان راهی برگشود که به منظور کمک به دختران جوان و آموزش آنها به دبیرستان ماری مقدس در کلکته اعزام شود.
وی پانزده سال با عشق و علاقه در این محل به تدریس تاریخ و جغرافیا پرداخت و از محیط حفاظت‏ شده آن که برای آموزش دختران افراد متمول ایجاد شده ‏بود بهره جست و به خودسازی و عبادت پرداخت و مأموریت اصلی وی در اینجا شکل گرفت.

پیام خداوند روشن و آشکار بود. این پیام در یکی از روزهای سال۱۹۴۶ به دل مادر ترزا رسید. این دومین ندایی بود که به او داده‏ می‏شد و مادر ترزا از آن به طور کامل تبعیت کرد.

وی دو سال در خیابان‏های کلکته در پی تحقق یافتن پیام ذهنی خود بود. پیام روشن بود، “در خیابان‏های کلکته دنبال من بگرد”. در تحقق این جستجو ناگزیر از قطع همکاری با گروه خواهران لورتو شد. اما همواره این ندا در گوش او شنیده می‏شد که می‏گفت “همه ‏چیز را رها کن و در خرابه‏ ها دنبال من بگرد و با خدمت به فقیرترین فقرا به من خدمت کن”.

او از همه علوم و فنون و روش‏هایش دست برداشت و به ‏دنبال حقیقت این ندا بود. از محل استقرار خواهران لورتو به عنوان منزل استفاده می‏کرد و از همه روش‏های رسمی دست‏ کشید. وی با کلیسا که مخالف حرکات او بود به مقابله برخاست و سرانجام به کمک اسقف اعظم کلکته توانست مجوز خدمت به افراد فقیر و بی‏خانمان را کسب کند.

او هم باید می‏آموخت چگونه در خیابان‏ها زندگی و کار کند و دست از زندگی راحت و همیشگی خود بردارد. دیگر لباس راهبگی را هم که زائد به نظر می‏رسید کنار گذاشت و به سادگی ساری سفید هندی دربر کرد و با یک جفت صندل ساده در میان فقرا به جستجوی خدا پرداخت. مادر ترزا چند ماهی به پانتا رفت و یک دوره آموزش پرستاری دید تا برای مأموریت آینده ‏اش آماده شود.


در سال۱۹۸۴ مادر ترزا از پاپ پیوس دوازدهم مجوز خروج از میسیونری و ارائه خدمت به صورت راهبه مستقل را دریافت‏ کرد. وی به کلکته برگشت و آلونک کوچکی اجاره کرد تا در آن به ادای وظیفه که برایش مقدر شده‏ بود بپردازد.

از آنجا که سال‏ها معلمی کرده‏ب ود کارش را با تدریس به کودکان فقیر زاغه ‏نشین آغاز کرد. هیچ آداب و تربیتی نمی‏ جست و به ساده ‏ترین وجه و با استفاده از کمترین وسیله در هر محیط کثیفی به آموزش می‏پرداخت. همت او وقف آن بود که کودکان فقیر را باسواد کند و بهداشت اولیه را به آنان بیاموزد.
کم ‏کم مردم او را شناختند. او به خانه‏ های ویرانه آنان که گروهی در آنها زندگی می‏کردند سرمی‏زد و از بیماران عیادت و سعی می‏کرد به طریقی مایحتاج آنها را فراهم کند. در اینجا بود که او در دیدار با فقرا جریان بدون توقف نیازهای بشری را درک کرد. او هرگز خسته نمی‏شد و برای برآوردن این نیازها تلاش می‏کرد. علی‏رغم اشتغالات فراوانش هرگز از عبادت و دعا دست برنمی‏داشت و آن را تنها منبع تجدیدکننده قوای روحی خود می‏دانست.

قوت روحی او و امواجی که ایجاد می‏کرد باعث حرکتی شد که او تنها نماند. طی یک سال آنقدر همفکر و همیار پیدا کرد که تصور آن برایش دشوار بود. مردم که سردمداری او را دیدند به او گرویدند و درهای بخشش و مهربانی شان به خلق را از طریق همکاری با او گشودند. زنان و دختران جوان برای کمک به او گردش جمع شدند و این جماعت داوطلب هسته گروه میسیونری مهر را تشکیل دادند. با این حرکت سایرین هم با دادن غذا، مسکن، لباس، دارو و پول سهم خود را ایفا می‏کردند.

حمایت‏ها و مساعدت‏ها بالا گرفت و کیفیت ارائه خدمات به مردم درمانده روز به روز بهتر و بهتر می‏شد.
پیدایش این گروه در کلکته با مساعدت سرنوشت و همت و پشتکار مادر ترزا رشد فراوانی کرد و اینک بعد از هند نوبت مردم سراسر جهان بود که در این امر انسان‏ دوستانه مشارکت کنند. سیل کمک‏ها سرازیر شد. اکنون بنیاد مهر می‏بایست در سایر نقاط جهان هم شعباتی دایر و به تمام افراد بشر رسیدگی می‏کرد.

حال شعار گروه مهر این بود که باید به نیازمندان از هر نژاد و قومیت و در هر جای دنیا کمک کرد. مسکن برای نیازمندان و پناه‏جویان، آموزش و تعلیم و تربیت برای یتیمان و کودکان بی‏ سرپرست، ایجاد مرکز بازپروری و نگهداری جزامیان، مرکز ترک اعتیاد به الکل، ایجاد سر پناه برای افراد بی‏خانمان و فهرستی بلند بالا در دستور کار گروه مهر قرار گرفت و خدمات آن در همه جای دنیا ارائه شد.

مادر ترزا به خاطر خدمات انسان‏دوستانه ‏اش جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد. مادر ترزا تا لحظه مرگ در سال۱۹۹۷ به خدمت در بین فقیرترین افراد جامعه بشری ادامه داد و همواره توکلش به خدا و هدفش رضایت او بود. احترام و افتخارات بی‏ حد و حصری که از این راه نصیب مادر ترزا شد عطیه‏ ای بود که از طرف خداوند به‏ خاطر کارهایش به او عطا شد.

او همواره خود را قلم کوچک و بی ‏ارزشی در دست خداوند می‏دانست که بدون اعمال اراده خود هرآنچه را که او می‏خواست می‏نوشت. علی‏رغم کهولت سن و ناتوانی جسمی مادر ترزا هرروز با عشق و علاقه بیشتری به سراغ درماندگان می‏رفت و به نظر می‏رسید که هیچ‏ چیز نمی‏تواند در این راه مانع او شود. او مدت پنجاه سال این کار طاقت ‏فرسا را عاشقانه انجام داد و هرروز با روحیه‏ ای بهتر از قبل به مردم خدمت کرد. فقط یک‏ماه قبل از مرگش ضعف او را فرا گرفت و نتوانست مانند گذشته به امور اجرائی و انسان‏دوستانه ‏اش بپردازد. بنابراین سرپرستی گروه مهر را واگذار کرد اما یقین داشت که کارها به بهترین شکل تداوم خواهدداشت.
سرانجام در پنجم سپتامبر۱۹۹۷ مطابق با چهاردهم شهریور۱۳۷۶ مادر ترزا پس از صرف شام و اتمام عبادت در پی ایست قلبی، سیر نهایی خود به سوی خداوند را آغاز کرد. سیری که در تمام مراحل زندگی مرکز توجه و هدف حیاتش بود.
از مادر ترزا گفته‏ ها و عبارات حکمت‏ آمیزی به ‏جا مانده ‏است که التیام بخش قلب‏های جویای حقیقت است و حیات او سر مشق عبرت‏ آموزی برای کسانیست که زندگی عارفانه را در گوشه‏ نشینی و مردم‏ گریزی می‏دانند. او ثابت کرد که می‏توان خدا را در دل مردم فقیر و کنج خرابه‏ ها پیدا کرد. پیرامون زندگی این بانوی عاشق، داستان‏ها و روایت‏های بسیاری وجوددارد که هر یک برای دل‏های آگاه راه به جایی دارد.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *