بشر از ابتداى شکل گیرى تمدن ها تمایل داشته حرفهایش را در قالب نمادها و نشانه ها به زبان آورد و اشیاى پیرامونش را تجسم مفاهیمى عمیق تر از آنچه به چشم مى آید، نشان دهد. همان طور که مصریان باستان گل هاى اسیریس را نماد مرگ مى دانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مى نامیدند، بابلى ها مار را نماد جاودانگى به حساب مى آوردند و خورشید را نشانه بخشندگی و زندگی.
در اواخر قرن نوزدهم شاعران فرانسوى که از زبان خشک نویسندگان رئالیسم (واقع گرایی)به ستوه آمده بودند، مکتب سمبولیسم را بنیان نهادند، آنها عقیده داشتند، آثار هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فاصله گرفته و به نمادها و نشان هها متوسل شود زیرا نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به تحرک در مى آورد.
سمبولیسم ادبی در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد و شارل بودلر پایه گذار آن بود.
در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با آثار خود زمینه را برای پیدایش سمبولیسم آماده ساختند، پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند که هرکدام از آنها سبک مخصوص خود را داشتند.
در این میان نویسندگانی مانند جوزف کنراد و جیمزجویس به دلیل نمادپردازى درآثارشان شهرت خاصى دارند. مثلاً جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانى » پسرکى عینکى را به تصویر مى کشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایى و معلمان مدرسه اش است. او به خاطر عینکى که به چشم مى زند با بچه ها فوتبال بازى نمى کند. اما یک روز این عینک به طور اتفاقى مى شکند و پسرک با کمال تعجب متوجه مى شود که بینایى اش هیچ نقصى ندارد و بدون عینک هم مى تواند دنیاى اطرافش را ببیند.
منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته یا باورهاى کورى مى دانند که چشم عقل ما را پوشانده اند.
رمز گرایى موجود در سمبولیسم، نمود عصیان هنرمندان در برابر مکاتب واقع گرایى و وصف گرایى بود. رمزگرایان بر فلسفه بدبینانه شوپنهاور و اید ه آلیست هاى معنى گرا تکیه داشتند. آنان گر چه دیگر بار شعر را بر اریکه قدرت و افتخار نشاندند اما در انتخاب لغات و رعایت قواعد ترکیب، هیچ قیدی برای شاعر در نظر نمی گرفتند تا جاییکه بسیاری از مصرعهای بلند اشعار سمبولیک به کلی با نثر اشتباه می شوند.
بودلر، پایه گذار این مکتب، معتقد بود: «دنیا جنگلى است سرشار از اشارات. حقیقت از چشم مردم عادى پنهان است و فقط شاعر مى تواند به رمز و راز این اشارات پى ببرد. »
برخى از شاعران این مکتب، در این رمزآلودگى غرق شدند و گاه اندیشه هاى مبهم و غیر اخلاقى را رواج دادند. این جریان همچنین بر آثار هنرى ایران در قرن حاضر تأثیری به سزا داشت.
شارل بودلر، موریس مترلینگ، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند. سفر و شعر رویای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینگ،نمونه هایی از آثار سمبولیسم می باشند.
در روانشناسى، زیگموند فروید از سمبولیسم بیشترین استفاده را کرد. فروید معتقد بود همه خوابهایى که ما مى بینیم، با نمادشناسى قابل تفسیرند و با شناسایى نمادهاى خواب مى توان به ذهنیت آدمها پى برد. در روانشناسى فروید، خوابها زبان تصویرى روحها هستند.
در هنر سینما هم آلفرد هیچکاک در فیلم «طلسم شده » خود مسأله نمادگرایى فروید را به طرز جالبى به تصویر مى کشد. در این فیلم گرى گورى پک نقش یک بیمار روانى را بازى مى کند که خود را قاتل مى انگارد، اما در نهایت دکتر او با تفسیر کابوسهایش ماجراى قتل را حل مى کند.
در نقاشى سمبولیک مى توان به آثار گوگن اشاره کرد. نقاشان سمبولیسم معتقد بودند نقاش نباید صرفاً آنچه را که با چشم مى بیند، روى بوم پیاده کند، بلکه باید با تجزیه تحلیل جهان در ذهن خود، برداشتهاى شخصى اش را به تصویر بکشد.
در موسیقی هم واگنر به عنوان شاخص تمام عیار سمبولیسم ظاهر شده است. سمبولیسم اساساً در غرب با دنیاى شاعرانى نظیر مالارمه و آرتور رمبو آغاز شد ولی در اشعار شاعران فارسی زبان از قرنها قبل رواج داشته است نمونه بارز آن عطار نیشابوری در منطق الطیر و صائب تبریزی و … در ادبیات کهن ایران نیز نمونه های بسیار قابل ذکر است.
در شعر سمبولیک نمادها عاطفى تر هستند و عبارات با موسیقى و تصویر در هم مى آمیزند. از این جهت شاعران سمبولیست جاده را براى موسیقى سمبولیک هموارتر کرده اند.
خلاصه اصول سمبولیست به شرح زیر است: بیشتر حالات اندوهبار و آنچه را که از طبیعت موجد یأس و نومیدی و ترس است بیان می کنند.به سمبل ها و اشکال و آهنگ هایی که احساسها، نه عقل و منطق آنرا پذیرفته است توجه دارند.
تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی می پردازند. معتقدند انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت او را تعیین می کند از این رو حالت وحشت آور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان می کنند.
پاسخی بگذارید