مرغ ســـحر نالـــه سر کــــن داغ مــرا تــــازه تــــر کــن
بلبــل پر بسـته زکنـج قفـس درآ نغـمـه آزادی نـوع بشر سرا
سالهای متمادی است که این ترانه با لحنی گیرا و شورانگیز، توسط مردم این آب و خاک نجواگونه، زمزمه میشود و هنگامیکه در مجالس و محافل مختلف، با صدای خوش خواننده ای، به سمع حضّار میرسد، همگان بی اختیار با او همصدا شده و به همسرائی با او میپردازند. راز و رمز این همه شور و حال برآمده از این ترانه در چیست؟ این راز، در واژۀ سحرآمیز «آزادی» نهفته است که استماع آهنگین آن، قلب دوستداران حق و حقیقت را مالامال از شور و شعف و شادی میکند.
گوئی این واژه همزاد بیبدیل عشق است و یا بهتر بگوئیم همان عشق است که از هر زبان که میشنوی نامکرر است:
« نغمه آزادی نوع بشر سرا »
این نغمۀ آسمانی، از فرامین لا یتغیر الهی است
« … اِنِ الحُکمُ الا ِلله … »[۱]
«حکم و فرمان، فقط و فقط، از آنِ خداست»
و حافظ این شاعر آسمانی فرمود:
گـر تیـغ بارد در کـوی آن مـاه گـــردن نهـادیـم الحـکــم وللّـــه
و در دنبالۀ همین آیه است که میفرماید:
« … اَمَرَ اَلاَّ تَعْبُدوُا اِلاَّ اِیَّاهُ … »[۲]
« دستور این است که جز او هیچ کس و هیچ چیز را نپرستید»
یعنی ای فرزند آدم، تو آزاد آفریده شده ای، پس بنده و برده و عبید و عبد هیچکس و هیچ چیز جز من مباش، بند گشا باش ای پسر.
شیخ ابو سعید ابوالخیر این نکته را چه زیبا بیان کرده است:
«روزی یکی از مریدان که ظاهراً از درک مفهوم واقعی آیۀ فوق عاجز بود پرسید: یا شیخ بندگی در چیست؟
شیخ پاسخ داد: آزاد باش!
مرید پرسید: یا شیخ، سخن از بندگی است؟
شیخ گفت: مگر ندانی، تا آزاد نباشی بنده نگردی! »
دایره مدار سخن ما «آزادی» است. در مباحث گذشته دربارۀ واژۀ «حق» گفتگو کردیم اینک بحث ما به دنبال گفتگوی قبلی و مکمل آن است، زیرا واژۀ آزادی که در لسان حقوقی، گاهی اوقات به صورت «حق آزادی»، مورد استفاده قرار میگیرد، در واقع یکی از انواع مختلف «حق» است. در یکی از تعاریف حق گفتیم: «حق، عبارت از امتیازی است که وجدان جمعی اجتماع، برای فردی از افراد به رسمیت میشناسد تا در مقابل اشخاص دیگر و یا برخی اشیاء، از اختیارات حاصله از این امتیاز برخوردار باشد».
درمقابل حق، تکلیف وجود دارد، یعنی دیگران مکلفند متناسب با حق مورد بحث، اعمالی انجام داده و یا حداقل آن حق را محترم داشته و رعایت کنند و اما «آزادی» عبارت از مزیت و توانایی خاصّی است که انسان به طور طبیعی از آن برخوردار است و ریشه در «حقوق طبیعی» یا به عبارت دیگر «حقوق فطری» یا «حقوق الهی» دارد. البته در مقابل آزادی، دیگر تکلیفی وجود ندارد بلکه فقط باید به آزادی دیگران احترام گذاشت. بطور مثال، هنگامیکه از «آزادی عقیده» صحبت میکنیم، منظور ما توانائی و مزیت خاصی است که مردم دارا میباشند. ضمن اینکه دیگران تکلیفی جز احترام به آنرا ندارند.
اینک به منظور جهت بخشیدن به بحث و گفتگوی خود، موضوع «آزادی» را با توجه به مفاد « اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» مورد بررسی قرار میدهیم.
در حقیقت آزادی مقولۀ بحث انگیزی است که در سالهای اخیر، بسیار بر سر زبانها بوده و در سطح بین المللی، جهت استقرار قواعد مندرج در آن تلاش و کوشش بسیار به عمل میآید. اصولا مسئلۀ آزادیهای فردی، بیشتر در قالب موضوعات مندرج در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، مورد توجه قرار گرفته است که داشتن اطلاعاتی دربارۀ چگونگی شکل گیری این اعلامیه میتواند ما را در درک مواد مختلف آن یاری کند.
در پایان جنگ دوم جهانی، منشور سازمان ملل متحد، توسط قدرتهای بزرگ آن زمان به تصویب رسید که سایر کشورها نیز به تدریج بدان پیوستند و درنتیجه سازمان ملل متحد تأسیس گردید. دو مادۀ قانون در آن منشور پیش بینی شده بود که مقرر میداشت کلیۀ اعضاء، منفرداً و مشترکاً، در اجرای هدفهایی نظیر احترام و رعایت جهانی حقوق بشر و آزادیهای اساسی، برای همه (بدون هیچگونه تبعیض از حیث نژاد و جنسیت و زبان و مذهب) کوشا باشند.
[منشور سازمان ملل متحد، در۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ میلادی تنظیم گردید و در شهریورماه ۱۳۲۴ خورشیدی به تصویب مجلس ایران رسید].
براساس تکلیف فوق، تلاش برای تنظیم یک سلسله قواعد حاکم بر موضوع یاد شده، آغاز و بالاخره در سال ۱۹۴۸ میلادی «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» شامل یک مقدمه و ۳۰ ماده به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید و انتشار یافت. نکتۀ قابل تذکر اینکه، نباید تصور کنیم «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» فقط حاصل تلاشها و مبارزات مردم جهان، پس از جنگ دوم جهانی است، بلکه این مسئله یک سابقۀ سیصد ساله دارد که آغاز آن، قرن هفدهم میلادی است.
پارلمان انگلیس در سال ۱۶۸۹، قانونی به نام « لایحۀ حقوق » « Bill of rights » به تصویب رسانید و ضمن محدودساختن اختیارات پادشاه و افزودن به اختیارات پارلمان، حقوق چندی نیز برای رعایا منظور داشت.
حدود یکصد سال بعد « اعلامیۀ استقلال آمریکا»[۳]، در مورخ ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ به تصویب رسید که در مقدمۀ آن صریحاً برابری افراد بشر و حقوقی مانند «حق حیات» «حق آزادی» و «حق خوشبخت زیستن که خداوند به انسان اعطا فرموده است» سخن رفته است. همین اصول یکبار دیگر تحت عنوان اصلاحیه های دهگانه، در سال ۱۷۹۱ در قانون اساسی ایالات متحده مورد تأکید قرار گرفت.
تقریباً همزمان با این تحولات که در آمریکا جریان داشت، انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹) در اروپا به وقوع پیوست. در این کشور نیز قانون اساسی تدوین گردید و اصولی تحت عنوان « اعلامیۀ حقوق بشر و شهروند » در دیباچۀ آن درج شد. به تدریج سایر کشورهای اروپایی تحت تأثیر انقلاب کبیر فرانسه، مبادرت به تنظیم قانون اساسی نموده و بخشی از « اعلامیۀ حقوق بشر و شهروند » را در قانون اساسی خود منظور داشتند.
حتی کشور ایران نیز پس از انقلاب مشروطیت و تصویب قانون اساسی، بخشی از آن را تحت عنوان « حقوق ملت ایران » به حقوق و آزادیهای مردمی اختصاص داد.
بنابراین آنچه که پس از تأسیس سازمان ملل متحد، تحت عنوان « اعلامیۀ جهانی حقوق بشر UDHR » به تصویب رسید و اکنون مورد توجه جهانیان قرار دارد، حاصل مبارزات سیصد سالۀ ملل تحت ستم جهان است.
علت اینکه « اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» به عنوان مبنای این بحث قرار گرفت این است که، این اعلامیه رابطۀ بسیار نزدیکی با قانون اساسی ایران دارد.
چنانچه به قانون اساسی مراجعه کنیم، خواهیم دید که اصل دوم مبانی و اصول نظام جمهوری اسلامی را و اینکه برچه پایه ای استوار است، بیان میدارد. در این خصوص شش مورد، به طور انحصاری ذکر شده است که پنج مورد اولیۀ آن همان اصول دین و مذهب است، یعنی ( توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت ).
و اما مورد ششم چنین قید گردیده است. ایمان به:
۶- کرامت و ارزش والای انسانی و آزادی توأم با مسئولیت او . . .
از طرف دیگر تعداد بیست و چهار اصل از اصول قانون اساسی، در فصل سوم آن و تحت عنوان « حقوق ملت » به مسئلۀ مذکور اختصاص یافته و از مصادیق بارز حقوق بشر است. البته در آینده هنگام مقایسه و تطبیق اصول یاد شده با اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، وجوه اشتراک و افتراق آنان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
حال به بررسی مقدمۀ اعلامیه جهانی حقوق بشر میپردازیم. در اولین پاراگراف اعلامیۀ مورد بحث میخوانیم:
« نظر به اینکه شناسائی کرامت ذاتی ( انسان ) و حقوق یکسان و جدائی ناپذیر همۀ اعضای خانوادۀ بشری، اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی است ».
این بخش از مقدمه، بلافاصله ما را به یاد عبارت زیبای قرآن مجید خواهد انداخت که حدود ۱۴۰۰ سال است خاطر امت بزرگ اسلامی را به خود مشغول داشته و دربارۀ آن گفتگوهای بسیار انجام گرفته است، یعنی آیۀ ۷۰ از سورۀ اسرا که میفرماید:
« وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ … وَ فَضَّلْنَاهُم عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً »[۴]
«به تحقیق، ما فرزندان آدم را کرامت عطا فرمودیم . . . و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری عنایت فرمودیم »
گفتار شمس تبریزی در این باب بسیار تأمّلبرانگیز است، چون میخواهد توجّه کامل ما را به این موضوع، دقیقاً معطوف دارد. او سؤالی، با این عبارت مطرح میکند:
« هیچ فرمود وَ لَقَد کَرَّمنا السّموات؟ وَ لَقَد کَرَّمنا العَرش؟ »
منظور این عارف جلیل القدر این است که، این عطیۀ الهی جز به انسان، به هیچیک از مخلوقات خداوندی اعطا نشده است.
زیرا انسان، تنها آفریده ای است در همۀ زمین و آسمان که خداوند با آفریدن او به خود تبریک گفت (سورۀ مؤمنون آیۀ ۱۴) موجودی شریف و بی همتا که خداوند به او عشق میورزد (سورۀ مائده آیۀ ۵۴) همه جا با اوست (سورۀ حدید آیۀ ۴) و از همه، به او نزدیکتر است (سورۀ ق آیۀ ۱۶).
مولانا در بیان همین معنا است که میفرماید:
هیـــــچ کــرمنــا شنیــد ایــن آسمــان کـه شنیـــد ایــن آدّمــی پُـــر غمـــان
بـر زمیـن و چـرخ عـرضـه کـرد کـس خـوبــی و عقــل و عبــارات و هـــوس
تاج کرّمنا فقط زیبندۀ تارک فرزندان آدم است و بس.
غلام همت آنـم که زیـر چـرخ کبـود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
[۱] سوره یوسف آیه ۴
[۲] سوره یوسف آیه ۴۰
[۳] Declaration of independence
[۴] سوره الاسراء آیه ۷۰
پاسخی بگذارید