عنوان بحث را ممکن است در جای دیگری تحت عناوینی مثل تجربۀ دینی ، تجربه باطنی و… شنیده باشید. اما آنچه ما را بر آن داشته است که از کلمۀ “وحدت” در توضیح این تجربیات استفاده کنیم، جامعیت آن است
برخی ازخصوصیات هستند که انسان میبایست شخصا ً پیرامون آن تجربیاتی را کسب کرده باشد، مثل خوردن آب، ورزش کردن، بوسیدن و…که حس تجربی آنها را خودمان باید بدست آوریم، بدون واسطه گرائی وبدون تکیه برتجربه های دیگران.
در بحثهای دینی، وجود نازنین پیغمبران واسطه هایی هستند تا انسانها از این کانالها فیض خداوند را دریافت کرده و سیراب شوند، اما این کافی نیست. خداوند متعال از ما نخواسته که دریافتهایمان را بر وجود دیگران حتی پیامبران متوقف نماییم. این گفته را از شمس بیاد داریم که متابعت و پیروی از پیغمبر، پیروی از احوالات اوست نه از شریعت او. انبیاء و اولیای خدا، واسطه های فیض اند که راه را برما بازکرده ونشانه هائی را برما آشکارساختند.
این باور را در ما تقویت ساختند که ما هم می توانیم از خوان پرفیض خداوندی مستقیما ً دریافت داشته باشیم. آنان ما را به خود دعوت نمیکردند بلکه بقول“بودا” تنها انگشتان نشانه ای بودند که میخواستند حقیقتی را به ما نشان دهند.
توجه های معنوی
در اینجا ما مجموعه توجه های معنوی را در سه حوزه خلاصه میکنیم:
۱- توجه به امر متعالی
۲- در خود فرورفتن و خودشکافی
۳- دخالت دست خدا
توجه به امر متعالی:
توجه ورزیدن به عالمی غیر از این عالم است، بدون هیچ نوع عامل ابزاری، یک نوع معناجویی فرادینی که لزوماً هم از ارزشهای مذهبی عبور نمیکند بلکه تنها میتوان آنرا استعلایی، آسمانی، آنسویی و… نامید که وقوع آن دروجود انسان به هیچ آموزش و پیش زمینۀ خاصی هم الزاماً نیاز ندارد. لذا اغلب آنچه که درحوزه های دریافت افراد معناجو قرار میگیرد متأثر ازهمین حس است، ازعارفان آموخته ایم که:
راه توجه معنوی ازطریق کلام و استدلال و فلسفه میسر نبوده وبه چیزی ورای آن نیاز داریم. استدلال با همۀ قوتی که دارد تنها ابزاری است برای دریافت آن معنا ونه بیشتر.
دین وعقل، ما را تنها تا درب منزل مقصود میبرد، البته اگر ببرد! اما در خود منزل، ما با چیزی دیگر مواجه میشویم. در آنجا ما هستیم و خداوند، رابطه کاملا ً فردی دنبال میشود. در نقطۀ وحدت آسای ملاقات، همۀ اینها حجاب است و باید آنها را کنارگذاشت. پس نوع اول نگاه، اینست که توجه ما به معنا رنگ دیگری به خود میگیرد و هرچه غیر آنست برای ما حقیر و ناچیز میشود و درواقع نسبت به آنچه هستیم احساس نوعی خلأ میکنیم که نه دین توانسته آنرا پرکند ونه عقل! یقین داریم در پس این ظواهر چیزی ما را به خود میخواند که درک آن به واسطۀ حواس باطنی میسر است اما بدون کلام.
در خود فرو رفتن و خودشکافی:
در وجه دوم سلوک، مکاشفاتی اتفاق میافتد که درباطن و در سه صورت با ما همراه میشود:
باطن انسان با انسان :
در این حالت، انسان کیفیت ویا احوال درونی انسان دیگری را رصد میکند. این رصدکردن ممکن است که دراحوالات جزئیۀ کسی باشد و یا احوالات کلی او. مثلاً گاهی اتفاق میافتد که کسی درمورد یکی از دوستان خود بدون هیچ پیش زمینهای در بیداری و یا رویای صادقه شاهد مراتبی ازمعنویت او بشود. ویا در مورد یک حالت روزمره و عادی او مثلاً از اتفاقی و یا مشکلی باخبر بشود.
باطن انسان با طبیعت :
در این حالت باطن انسان قضایای طبیعی ومحیطی را رصد میکند. “رصد کردن” یعنی بدست آوردن کیفیتی یا حقیقتی که قبلاً بر شما آشکار نبوده باشد. مثلاً گاهی اوقات، افراد در باطن، از اتفاقاتی مثل زلزله، سیل، جنگ و حوادث دیگر با اطلاع میشوند.
باطن انسان با باطن هستی :
در این حالت انسان مطلقاً با وجود، به معنای عام آن مواجه است، بارقه های وحیانی در وجود او نازل گردیده و وجودش به پایگاه درک آگاهی های بنیانی تبدیل میشود. باکل وجود وحدت یافته وحجابهایش در هم میریزد. ممکن است که در نتیجۀ این نوع ارتباط، مأموریتی نیز به وی داده شود وشخص بعداز آن رویت، به رسالتی نیز گمارده شود، اگرچه شخص هرگز قادر نیست که تمامیت کشف خود را به همان صورت، به دیگران عرضه نماید. این نوع مکاشفه به صورت لایه به لایه، شخص را تا ملاقات خدا بالا میبرد و این لایه ها، هرچه به بالاتر میرود، مکاشفه خالصتر و ناب تر میشود. این نوع سوم تجربه، ارتباطی است که در وجود ما به عنوان کشف روحانی اتفاق میافتد. باید توجه داشت که هریک از این مکاشفه ها اغلب با یک قرینه اتفاقی و بیرونی توأم میگردد که شهود نامیده شده و میتوان آنرا نشانه ای بر تأیید آن کشف محسوب کرد.
دخالت دست خدا:
اما سومین حوزه ازتوجه های معنوی همان طورکه گفته شد “دخالت دست خدا در عالم هستی” میباشد. گاهی اوقات اتفاقاتی در این عالم میافتد که منشأ مادی ندارد وقائم به ارادۀ امر دیگری غیر از ارادۀ ما در زمین است. مثل اتفاقات ومعجزاتی که در درمان بیماریها ودرحوزۀ پزشکی رخ میدهد.
میتوان گفت که تجربه های پیغمبران از نوع اول بوده است. به اعتقاد ما آنچه بر باطن پیغمبر نازل شده است، الزاما ً همانی نیست که در قرآن میبینیم، بلکه انعکاس آن حقیقت عریان است، ترجمه ایست از آن معنا.
کما اینکه اگر جبرئیل همان حقیقت و کیفیت را بر وجود مثلا ً امام علی(ع) نازل میکرد، قرآن از نثر دیگری برخوردارمیشد. چه تفاوتی برای ما میکرد اگر بجای محمد(ص)، علی(ع) مبعوث میشد، قرآن همان قرآن بود اما با گویشی متفاوت.
چنانکه علمای روانشناسی گفته اند: طول زمان دیدن خواب ۹ ثانیه میباشد، اما وقتی که میخواهی آنرا بازگو کنی، زمان زیادی را در بر میگیرد. تازه باز آن حقیقت خالص خواب نمیشود، زیرا هنگام توصیف آن، زبان، حجاب اندیشه میشود و اندیشه حجاب احساس!
امکان ندارد حسی که از عالم بالا دریافت میشود دقیقا ً همان حسی باشد که شخص به سمت دیگران منتشر میکند. بلکه آن حس، موجی است که از عالم بالا میآید و در وجود ما تبدیل به حس دیگری میشود و درون ما جاذبه و دافعه ایجاد میکند مثل عشق، نفرت، کینه، گذشت، فروتنی، تکبرو…
در نتیجه میتوان گفت ارتباط ابناء بشر با خداوند به سه صورت تعریف میشود:
درنوع اول، خداوند بطورخالصتر مبنای این مدار قرار میگیرد، در نوع دوم اثرات آن و در نوع سوم تجسم مادی خداوند است که مبنای این ارتباط قرار میگیرد.
عرفا به چه چیزی تجربۀ دینی یا عرفانی میگویند؟
اصولا ًتجربۀ معنوی یعنی آب معنویت را بطور فردی نوشیدن. عرفانی که ما از آن تبعیت میکنیم، عرفان فرا دینی است.
تجربۀ دینی پلکان حصول معرفتی است که عرفا به آن معرفت “عرفان فرا دینی” میگویند.
یعنی اگر معنویت در قالب های دینی بر ما ظهورکند که قبلا ً آموخته ایم، به آن تجربۀ دینی گفته میشود، اما اگر در قالبهائی باشد که از پیش تعریف نشده باشد، به آن تجربۀ عرفانی گویند.در نقطۀ تلاقی وحدت و نقطۀ یقین آسای انسان با خداوند، آن حقیقتی که بخواهد ظهورکند، لزوما ً با قالبهای دینی سر وکار ندارد. اما این تجربیات کی و چگونه بر ما نازل میشود؟
پاسخ اینست که هر آن، ممکن است یک حقیقت در قالب یک تجربۀ ناب عرفانی بر شخص ظاهر شود:
یک چشم زدن غافل ازآن ماه نباشید شـایـدکه نگاهـی کنــد آگاه نباشیــد
پاسخی بگذارید