هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآن که این کار ندانست در انکار بماند
اگر ازپرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
« حافظ »
درمقالات پیشین گفته شد که بودا پس ازکسب بصیرت و دانائی به سمت بنارس Benares حرکت و خطبه بنارس را ایراد مینماید. در خصوص چگونه زیستن، راه میانه و اعتدال را پیشنهاد میکند و میگوید:
« آدمی چونان زه ساز است که اگر پرُ کشیده شود پاره گردد و اگر سست باشد قابل نواختن نیست. پس نه ریاضت زاهدانه کار ساز است و نه تنعم و تن آسایی غافلانه، چون هر دو به بیراهه میروند »
آنگاه حقایق جلیل (ناب) را که برگرفته از کشف و شهود است با عناوین حقیقت رنج، خاستگاه رنج، راه رهایی از رنج را بازگو میکند و به تشریح مراتب هشتگانه طریق میپردازد که دو بخش راستی و درستی در شناخت (نظرگاه صحیح) و راستی و درستی اندیشه ( تصمیم صحیح) درمقاله قبلی از نظر شما گذشت و اینک ادامه مطلب:
۳-راستی و درستی در گفتار (گفتار نیک)
بودا میگوید : « ای برادران گفتار نیک یعنی خودداری از گفتن دروغ، خودداری از غیبت، خودداری از دشنام دادن، و خودداری از مهمل گویی و سخنان لغو و وراجی های بیهوده »
آنچه که مسلم است یک دروغگو در میان بودائیان جائی ندارد و شاید بتوان گفت موضوع « صداقت » در آیین بودایی در راس امور قرار گرفته است.
در آیین بودائی فقط تعلیماتی را بایستی قبول کرد که منطبق با عقل سلیم باشد و شعارهای غیر موجه و نامعقول مردود است. بر این امر نیز تاکید بسیار شده است که هیچکس را نمی توان به خاطر اینکه تعلیمات بودا را قبول ندارد محکوم کرد.
در آئین بودائی هیچکس را بخاطر اینکه اعتقادات خود را بر زبان م یآورد به صلیب نمیکشند و به دار نمی آویزند.
در خصوص سخنان لغو و دشنام داستانی هست که میگویند: روزی شخص بد دهانی سخنان اهانت آمیزی نثار بودا کرد. پس از اینکه سخنان وی بپایان رسید بودا از او پرسید پسرم اگر کسی به تو هدیه ای بدهد و تو آن هدیه را نخواهی، آن هدیه به چه کسی تعلق دارد :
شخص یاوه گو پاسخ داد: « آن هدیه به صاحبش برمیگردد » پس از آن بودا گفت من هم هدیه ای را که شما به من دادید نمی پذیرم و خواهش میکنم آنرا برای خودتان نگاهدارید. براستی این هدیه شما منبع ناراحتی و بدبختی برایتان نخواهد بود؟ همانطوری که انعکاس صدا به خود صدا تعلق دارد و سایه متعلق به ماده است، همانطور هم بدون شک بیچارگی و فلاکت دامنگیر بدکاران خواهد شد.
در مورد غیبت و افترا بودا می گوید : شخص مفتری کسی است که به سمت دیگری خاک می باشد ولی هنگامیکه باد در جهت مخالف میوزد. بسادگی می توان فهمید که گرد و خاک به سمت آن کسی که آنرا افشانده است بر میگردد.
در مورد سخنان لغو و باطل و شایعات می گوید: شخصی که دائما با سخنان لغو و شایعه پراکنی افکار خود را مشغول میدارد هیچ نصیبی از سرور و شادمانی و کف نفس نخواهد داشت.
بطوریکه ملاحظه می شود نظرات بودا درباره دروغ، غیبت، دشنام و سخنان لغو و بیهوده دقیقا منطبق با دستورات شرعیه اسلامی است که من باب نمونه به یکی از آنها اشاره میکنیم.
قرآن کریم در سوره مومنون ضمن تاکید بر این نکته که « محققا مومنان رستگارانند » سپس یکی از خصوصیات مومنین را چنین بیان میدارد:
« الذین هم عن اللغو معرضون » (مومنان کسانی هستند که از حرف و بحث و کارهای بیهوده احتراز میکنند)
و همچنین از حضرت صادق (ع) منقول است که فرموده از پنج کس حذر کنید که سر آمد آنها شخص دروغگو است و چون سایر موارد نیز با نظریات بودا هماهنگی دارد لذا کل روایت را می آوریم :
از پنج کس حذر کنید: یکی دروغگویی که همیشه با وی در غرور باشی. دوم از احمق که آنوقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سوم از بخیل که بهترین وقت از تو ببرد چهارم بددل که در وقت حاجت تو را ضایع کند. پنجم فاسق که ترا به یک لقمه بفروشد و به کمترین لقمه ای طمع کند
۴- راستی و درستی در کردار (کردار نیک)
کردار نیک در مرتبه چهارم از سلوک قرار دارد که عبارتست از کردار پاکِ توام با صداقت و صلح آمیز. کردار نیک را بطور خلاصه می توان چنین تعریف کرد که عبارتست از آن گونه روش زندگی که موجب درد و رنج دیگران نشده و برای مرتکب نیز باعث خجالت نگردد.
بودا دراین مورد دستورات ویژه ای را اعلام داشته است که مجموعه آنان تحت عنوان « پنج دستور » خوانده می شود. این پنج دستور یا حکم پایه و مبنای اخلاق بودائیان راتشکیل میدهد. و هر گاه یکی از افراد عادی اجتماع به معبد رفته و یا در خلوت خود به تمرینات آئینی میپردازد این پنج حکم را یاد آور می شود که به ترتیب عبارتند از:
۱ .من از کشتن نفوس زنده خودداری خواهم کرد.
۲ .من از سرقت اموال دیگران خودداری خواهم کرد.
۳ . من از ارتکاب عمل زنا خودداری خواهم کرد.
۴ . من از دروغگویی پرهیز خواهم کرد.
۵ .من از خوردن مسکرات که موجب مستی و بی پروائی و بی توجهی است خودداری خواهم کرد.
این احکام و دستورات را نمی توان در ردیف جدول احکام شرعی ( نظیر ده فرمان موسی) قرار داد. در آئین بودا هیچگونه حکم و فرمان شرعی وجود ندارد. بطور مثال در ده فرمان موسی (ع) که مورد پذیرش مسیحیان نیز می باشد گفته شده است « تو نباید کسی را بکشی » ولی این ممنوعیت شامل کشتار حیوانات که بصورت تفریحی در شکارگاهها انجام می شود و یا در میادین گاو بازی معمول است نمی شود.
و حال آنکه شکار حیوانات بصورت تفریحی برای یک بودائی ممنوع است و شامل حکم اول می باشد. آئین بودائی سراسر رحم است و شفقت. در داماپادا آمده است : « هر آنکس صرفا برای کسب لذت و خوشی به اذیت و آزار یا کشتن موجودات زنده بپردازد – که آنان نیز بدنبال لذت بردن از زندگی هستند – مسلما پس از مرگ خوشبختی بسراغ او نخواهد آمد »
این عبارت یادآور شعر زیبای فردوسی است که در کلام سعدی گنجانیده شده و می فرماید:
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
در آئین بودائی کشتن حیوانات برای تغذیه ممنوعیتی ندارد. شخص بودا نیز از گوشت حیوانات تغذیه میکرد و در حال حاضر نیز بسیاری از راهبان بودائی به همین روش عمل میکنند. البته در میان بودائیان هستند اشخاصی که صرفابا استفاده از سبزیجات سدّجوع می نمایند ولی یکی از بزرگان بودائی خطاب به کسانی که فقط از طریق سبزیخواری روزگار میگذرانندمیگوید :
بسیاری از اعمالی که شما انجام می دهید بسیار شنیع تر از کشتن حیوانات و گوشتخواری است، مانند خشم، لجاجت، خیره سری، کوته فکری و تعصب، فریبکاری، حسادت، خود پرستی، بی آبرو کردن دیگران، ارتباط ناسالم. اینگونه اعمال و حالات موجب ناپاکی انسان می گردد و حال آنکه هیچ کس از خوردن گوشت نجس نمیشود .
گفتار فوق یادآور بیانات حضرت عیسی(ع) است که در خصوص لزوم پاکی درون فرمود : «گوش فرا دهید و بفهمید نه آنچه بدهان آدمی داخل میشود او را نجس می سازد، بلکه آنچه از دهان او بیرون می آید آنست که آدمی را نجس می سازد. آیا نمیدانید که هر چه بدهان داخل می شود به شکم می رود و بعد دفع می شود؟ اما آنچه از دهان بیرون می آید از دل سرچشمه میگیرد، و اینست آنچه آدمی را نجس می سازد زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بیع فتی، دزدی، شهادت دروغ و تهمت سرچشمه میگیرد ».(متی ۲۰-۱۱-۱۵)
در مورد حکم دوم یعنی سرقت اموال دیگران، یک حکم کلی است که تصرف من غیر حق در اموال دیگران را به هر شکل و صورتی که باشد اعم از دزدی، خیانت در امانت، کلاهبرداری، ربا و غیره در بر میگیرد و در این مورد نیز منطبق با احکام شرعیه اسلامی است که مصادیق مختلف آن معین گردیده و حکم خاص خود را دارد و بطور کلی شامل این حکم الهی است که می فرماید: « لا تَاکُلوُا اَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل »
در مورد سومین دستور یعنی پرهیز از زنا بودا می گوید: « یکی از قویترین خواهشهای نفسانی حس شهوترانی است. ولی این یک امر طبیعی است و افراد عادی جامعه را نباید از آن منع کرد ».
ازدواج یک امر شخصی است و ارتباطی با آئین ندارد. در برخی از نقاط بودائی نشین هنوز طبق سنن قدیم رسم چند همسری رایج است و از طرف آئین بودائی منعی برای آن قائل نشده اند. ولی زنا به آن طریقی که در حکم سوم قید شده است بسیار فراتر از عدم وفاداری است. هر نوع اعمال جنسی که موجب ازدیاد درد و رنج انسان گردد زنا محسوب می شود. بخاطر داشته باشیم که آیین بودائی بدنبال بر طرف کردن آلام بشری است. بنابرین هر گونه اعمال جنسی که باعث بروز غم و غصه پدر و مادر و خویشاوندان گردد زنا محسوب می شود.
ضمن اینکه آئین بودائی افراد جامعه را نیز مکلف می سازد که از افراط در اعمال جنسی خودداری نمایند. معهذا شخصی که از نظر جسمانی رعایت عفت را می کند ولی در تفکرات خود بی عفت است را نمی توان بعنوان شخصی که دارای فضیلت است بشمار آورد. این موضوع یادآور گفتار حضرت عیسی(ع)است که فرمود : « شنیده اید که گفته شده (زنا مکن ) اما من می گویم هر که با شهوت به زنی بنگرد، هماندم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راستت ترا میلغزاند، آنرا بدر آور و دور افکن زیرا بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت بدوزخ افکنده شود » ( متی ۳۰-۲۷-۵ )
به همین علت بودائیان فیلم های سکسی آمریکائی را موجب فساد اخلاق جوانان میدانند. جالب توجه اینکه اخلاقگرایان غربی عدم رعایت اخلاق را در مسائل جنسی یک امر « حیوانی » تلقی میکنند، ولی بودائیان واقع بین می گویند این طرز تلقی نوعی تهمت و افترا به حیوانات است.
در کتاب مقدس بودائیان آمده است: « هنگامی که با زنی همصحبت می شوید قلب خود را پاک نگاهدارید. اگر آن زن پیر تر از توست وی را بعنوان مادر خود در نظر آور، اگر از تو جوانتر است او را مثل خواهر خود در نظر آور و اگر او خردسالاست او را مانند فرزند خود به حساب آور ».
در خصوص کنترل امیال جنسی قرآن کریم حکم صریحی دارد که تقریبا نظیر دستورات فوق است. در آیه سی ( ۳۰) سوره نور آمده است:
« قُل لِلمومِنین یَغُضّوا من اَبصارِهِم و یَحفِظوا فُروُجَهُم ذلک ازکی لَهُم اِنَََّ الله خَیرٌبما یصنعوُن » ای پیامبر به مردان مومن بگو که از خیره شدن در چشم زن نامحرم خودداری کنند و بر امیال جنسی خود مسلط باشند. این به صلاح آنها و پاکیزه تر است. همانا خداوند از کارهایی که میکنید به خوبی آگاه است .
ضمن اینکه یکی دیگر از صفات برجسته مومنین را تسلط بر خواسته های غریزی دانسته و در آیه پنجم از سوره مومنون میفرماید :« والذّین هم لفروجهم حافظون » مومنان کسانی هستند که بر خواستهای غریزی خود مسلط هستند و از داشتن رابطه جنسی (جز با همسران خود) پرهیز می کنند .
درباره دستور چهارم یعنی خودداری از دروغگوئی قبلا صحبت کرده ایم و تکرار این موضوع و اینکه جزو دستورات پنجگاه قرار گرفته است حکایت از اهمیت آن نزد بودائیان دارد.
در مورد دستور پنجم یعنی خودداری از استعمال مسکرات یکی از مهمترین دستورات اخلاقی بوداست. چون بودا از پیروان خود میخواهد که همیشه هشیار بوده و کنترل خود را در اختیار داشته باشند و استفاده از مسکرات مسلما عکس این دستور عمل میکند. به شرحی که قبلا نیز بیان کردیم اساس و پایه طریقت در آئین بودائی داشتن ذهنی هشیار است و اینکه می بایستی مسائل ایمانی با عقل و منطق سنجیده شده و سپس باور انسان را تشکیل دهد. گر چه علت این امر کاملا روشن است ولی توضیح مطلب را میتوان از زبان عطار شنید که با ظرافت خاصی اجتناب از مصرف مسکرات را در داستان شیخ صنعان گنجانیده است و ماهیت عمل را که بفرموده خداوند : « رِجس”من عمل الشیطان » عنوان گردیده است بخوبی بر ما روشن می سازد. در کتاب منطق الطیر مذکور است شیخ صنعان پس از سالهای متمادی زهد و ریاضت و برخورداری از مقام کشف و کرامات و داشتن بیش از چهارصد مرید پاکباخته به ناگاه در دام عشق دختری ترسا اسیر میگردد و با وانهادن هر آنچه که طی سالیان سال در پرهیزکاری بدست آورده است به دیار یار، سفر کرده و هر آنچه دارد بپای او نثار میکند ولی دخترک به او می گوید:
گفت دختر گر درین کاری درست
دست باید پاکت از اسلام شست
هر که او همرنگ یار خویش نیست
عشق او جز رنگ و بوئی بیش نیست
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآن که این کار ندانست در انکار بماند
اگر ازپرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
شیخ صنعان آنچنان گرفتار عشق دختر ترسا است که بلافاصله جواب میدهد:
شیخ گفتش هر چه گویی آن کنم
هر چه فرمائی به جان فرمان کنم
و دخترک تصمیم میگیرد که تیشه بر ریشه دین و ایمان شیخ زند و لذا می گوید:
گفت دختر گر تو هستی مرد کار
چار کارت کرد باید اختیار
سجده کن پیش بت و قرآن بسوز
خمر نوش و دیده از ایمان بدوز
میبینیم گر چه شیخ هستی خود را در پای معشوق فدا کرده است و درواقع در معشوق فنا شده و سرمست عشق است ولی هنوز اختیار خود را از کف ننهاده و با اینکه مست عشق است هنوز می تواند بین چند چیز اختیار کند. لذا آنچه را که با عمق و ایمان او سر و کار دارد به کناری می نهد و یک موضوع علی الظاهر پیش پا افتاده و بی اهمیت راکه می توان با توبه و انابه و دادن کفاره و تحمل تعزیرات شرعی از پس آن بر آمد اختیار میکند. ملاحظه می شود که انسان حتی در حالتی که عشق سراپای وجود او را تسخیر کرده است باز هم دارای اختیار است و می تواند هر آن از اختیار خود به نحو دلخواه استفاده نماید. بنابراین شیخ پاسخ میدهد :
شیخ گفتا خمر کردم اختیار
با سهء دیگر ندارم هیچ کار
بر جمالت خمر یارد خورد من
وان سهء دیگر نیارم کرد من
بالاخره شیخ با خوردن خمر، عقل و منطق خویش بر باد میدهد و بدنبال آن « اختیار » یعنی همان چیزی که فارق انسان و حیوان است، همان صفتی که ما را بخاطر آن انسان میخوانند و از ما مسئولیت طلب میکنند را از دست میدهد و نتیجه اینکه آن سه دیگر را که قبلا بخاطر داشتن اختیار به کناری نهاده بود و از انجام آن سر باز زده بود بی محابا انجام میدهد:
آن زمان کاندر سرش مستی نبود
یکنفس او را سر هستی نبود
این زمان که عاشق زار است و “مست”
هم ز پا افتاده هم “رفته ز دست”
عطار عاشق زار را کسی می داند که از پا افتاده است ولی انسان « مست » را کسی که به کلی « از دست رفته » است و دیگر هیچ از انسانیتش باقی نمانده است:
پیر شد از عشق « می » شیدا و « مست »
« مست » و عاشق چون بود « رفته ز دست »
و شیخ وصف الحال خویش را اینگونه بیان میکند:
هر چه گوید بعد از این فرمان کنم
زین بتر چبود که کردم آن کنم
روز هشیاری نبودم بت پرست
بت پرستیدم چو گشتم مستِ مست
و عطار حرف آخر را میزند که:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بیشکی ام الخبائث این کند
بطوریکه ملاحظه می شود بودا بر نکته بسیار حساسی انگشت گذارده و به حق پیروان خود را از استعمال مسکرات بر حذر داشته است و عدم استفاده از مسکرات جزو دستورات پنجگانه او و در ردیف قتل و سرقت و زنا و دروغگوئی قرار گرفته است.
باید در نظر داشت هنگامیکه درباره اخلاقیات آئین بودائی صحبت میکنیم موضوع « گناه » با آنچه که در ادیان الهی مورد نظر است تفاوت کلی دارد. در نظر بودا « گناه » یعنی جهل و حماقت. یک فرد شرور، یک انسان جاهل است. او نیازی به مجازات ندارد بلکه نیازمند تعلیمات صحیح است. لازم است دوستان این فرد به او یادآوری کنند که به عنوان یک انسان عقل خود را به کار گیرد اینکه می بایستی تشخیص دهد تنها شخص اوست که می تواند آنرا بپذیرد و یا رد کند. بعقیده بودائیان مطالعه و بررسی این قواعد و عمل به آنها بسیار موثرتر از دعا و اجرای مراسم مذهبی و توبه و انابه است.
زیرا این قواعد بر اساس تجربیات فردی و واقعیات های موجود تنظیم شده است. در کلام بودا : « هنگامی که شما شخصا بدانید که رعایت این دستورات منطبق با اخلاق است، و با انجام آن کسی شما را مورد شماتت قرار نخواهد داد، و اینکه انجام آنها مورد قبول عقلای قوم می باشد و موجبات خوشحالی شما رافراهم می سازد، آنگاه با آغوش باز آنرا انجام خواهید داد» .
۵- راستی و درستی در زیستن (گذراندن زندگی بطریق صحیح)
این مرحله از طریقت به معنای دوری از انجام مشاغلی است که موجب رنجش و زحمت دیگران شده و یا زندگانی شرافتمندانه و توام با تقوا را غیر ممکن می سازد. البته باید خاطرنشان ساخت که در جهان مدرن کنونی، بکارگیری و پیروی از این مرحله از طریقت یعنی « راستی و درستی در زیستن » مشکلترین کار ممکن است. چون امروزه بسیاری از مشاغل ماهیتا مضرّبه حال اجتماع بوده و برای یک بودائی فاقد ارزش واقعی است، بطور مثال کارخانه های اسلحه سازی، تجارت مشروبات الکلی، مشاغل مربوط به کشتار حیوانات و یا کالبد شکافی حیوانات زنده، روزنامه نگاری مبتنی بر فساد و دروغگوئی و شایعه پراکنی، تبلیغات غیر واقعی کالاهای تجاری، طالع بینی، شعبده بازی، و مشاغلی که به نوعی رباخواری در آن دخالت دارد را می توان نام برد.
آیین بودائی به هیچ وجه یک آئین محدود کننده و دست و پا گیر نیست، بلکه به ضعف نفس و سستی اراده انسانها توجه داشته و مسائل را با درک قضایا و همدردی با انسان مطرح میکند. معهذا یک بودائی نمی تواند یکی از قواعد اخلاقی را در حرفه خود صرفا جهت کسب روزی رعایت کند و در عین حال قاعده دیگری را که مغایر با آن است نادیده بگیرد. در قواعد شرعیه اسلامی موضوع « مکاسب محرّمه » که مورد بررسی فقها قرار گرفته است ارتباط تنگاتنگ با این بخش از قواعد آئین بودائی دارد زیرا مشاغلی را که ممنوعیت شرعی داشته و مضرّ بحال جامعه می باشد مورد بررسی قرار میدهد.
۶ – راستی و درستی در کوشش ( تلاش صحیح)
منظور از تلاش و کوشش و جدیّت، سلسله اقداماتی است که جهت تعالی فرد انجام میگیرد. که شامل سرکوب حالات شرورانه ذهنی بوده و در عین حال حالات خوب ذهنی را گسترش میدهد. تلاش و کوشش صحیح در چهار مرحله انجام میگیرد:
الف: کوشش برای اجتناب از صفات ناپسند که تا کنون وجود انسان بدانها آلوده نشده است.
ب: کوشش برای رفع صفات ناپسند که انسان به آنها مبتلاست.
ج: کوشش برای کسب صفات نیک که تا کنون وجود انسان بدانها مزین نشده است.
د: کوشش برای حفظ و نگهداری صفات نیکی که قبلا انسان به آنها متّصف گردیده است.
از طرف دیگر یک بودائی برای گذراندن زندگی میبایستی دائما در تلاش و کوشش باشد. بر خلاف آنچه که در غرب شایع است آئین بودائی انسان را مکلف می سازد تا حداکثر تلاش و کوشش خود را بکار گیرد. اشتیاق به کارو حرفه معین در واقع بخش مهمی از آئین بودائی را
بخود اختصاص داده است، برای اثبات این موضوع دستورالعمل ساده ای که دراین باره موجود است را ذیلا می آوریم:
الف: کسیکه برای انجام کار آمادگی دارد و از زیر بار کار شانه خالی می کند یک انسان تن پرور است که دارای اراده و تفکری بسیار ضعیف میباشد. شخص تنبل و بیکاره هیچ گاه به بصیرت دست نخواهد یافت.
ب: انسان مکلف است کاری را که از عهده او بر می آید انجام داده و با حداکثر تلاش بر مشکلات موجود در کار فائق آید.
ج: یک انسان عاقل باید با انرژی و اشتیاق تمام و با تحت تسلط در آوردن حواسّ خود، برای خویشتن جزیره ای بسازد که هیچ طوفانی نتواند آنرا محو و نابود سازد.
چکیده مطالب پیش گفته در دو بیت از اشعار نغز سعدی آمده است که می فرماید:
ایها الناس جهان جای تن آسائی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمه مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
۷– در راستی و درستی در آگاهی (هشیاری صحیح)
سالک و یا بقول بودائیان « مبارز » هنگام طی طریق می بایستی دارای ذهنی هوشیار بوده و هنگام اندیشیدن، سخن گفتن و کردار در اوج آگاهی بسر برد. طبق دستور العملی که در مرحله ششم بدان اشاره شد رفتار انسان مبتنی بر تفکری است که در پس آن قرار دارد. لذا میتوان گفت هر آنچه که ما هستیم در حقیقت نتیجه آن چیزی است که قبلا در باره آن اندیشیده ایم. بقول مولانا:
ای برادر تو همه اندیشه ای
بما بقی خود استخوان و ریشه ای
رفتار و کردار هر لحظه از زندگی ما بر اساس تفکرات قبلی ماست و در اثر فکر و اندیشه ما بوجود آمده است. بودا اهمیت زیادی برای هشیاری ذهن قائل است. وی از فکر و ذهن تنبل و بیکاره ابراز انزجار میکند و پیروان خود را تشویق می نماید تا هنگام کار، خوردن، آشامیدن، صحبت کردن و حتی هنگام سکوت دارای ذهنی فعال و هشیار باشند. این خود آگاهی و هشیاری در همه احوالات، بزرگترین راز تسلط بر خود است.
کسی که ذهنی باز و تحلیل گر دارد غیر ممکن است دچار شتابزدگی و بیفکری در گفتار و کردار شود. ذهن انسان بایستی بعنوان یک شاهد مستقل نظاره گر جسم او و اتفاقات اطرافش باشد. ذهن انسان می بایستی بی اعتناء به اوضاع و احوال موجود بوده و به هیچ وجه نباید اجازه دهد تا در عملکرد او تاثیر بگذارند. گسترش و توسعه هوشیاری صحیح وظیفه بسیار مشکلی است و با کندی انجام میپذیرد. در مراحل اولیه این خصوصیت بسیار کند پیش میرود و در اثر ممارست و تمرین بصورت خودکار در می آید و انسان قادر است به قضاوت صحیح پرداخته و تصمیمات سریع و صحیح اتخاذ کند. موفقیت در این راه یعنی تسلط هر چه بیشتر بر آنچه که سرنوشت ما را می سازد.
۸– تمرکز صحیح (مراقبه صحیح)
در آیین بودایی روش یا مراسمی تحت عنوان نماز و دعا وجود ندارد. بلکه جای آن به مدیتیشن (مراقبه) پرداخته و در آن ذهن خود را متمرکز می سازند، بدینوسیله به درک واقعیات حیات نایل میگردند.
امروزه روش های مراقبه هندی و بودائی توسط روانشناسان غربی مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار گرفته است و بسیاری از مکاتب روانشناسی بویژه مکتب کارل یونگ برای این موضوع خواص درمانی بسیاری ذکر میکنند.
در هنگام مراقبه، تمرکز ذهن منتهی به حالتی میشود که به آن « یک جهت نگری ذهن » می گویند.
سالک بودائی هنگام مراقبه ذهن خود را بطور کامل متوجه فقط یک موضوع یا یک فکر و یا یک شئ میکند. به تدریج عکس العمل ذهنی او نسبت به تمام محرک های دیگر از بین رفته و او به یک حالت سرور و شادمانی دست می یابد که می تواند به حالت جذبه و جدائی از عالم خارج منتهی گردد.
در این حالت ذهن شفاف شده و نتیجتا به درک حقیقت دست می یابد. سخن آخر اینکه هنگام مراقبه، عقل، احساسات و عواطف در نیروانا گم می شوند که آخرین مرحله « بصیرت » است.
در آیین بودائی هیچ رمز و راز و یا سحر و جادو وجود ندارد. تمام اعمال بدن، بدون هیچ ابهام و صرفا منطبق با عقل و منطق است. با تمام این احوال اشخاص عادی و نوآموزان رهبانیت به سرعت و بدون کمک گرفتن از هیچ معلمی میتوانند از منافع مراقبه برخوردار باشند. تنها کاری که در مراقبه بایستی انجام شود این است که در سکوت کامل و بدون حرکت بنشینند و توجه خود را بر روی یک موضوع، اعم از واقعی یا خیالی متمرکز سازند. و یا روی یک شکل یا ایده تمرکز پیدا کنند.
بودا برای زدودن درد و رنج حاصله از حیات طرق هشتگانه (هشت وادی سلوک) را معرفی میکند. آنچه او پیشنهاد میکند آن است که عملا قدم در راه بگذاریم، زیرا پایه و اساس تعلیمات بودا در عملگرائی است. بودا به دنبال قلندرانی میگردد که مرد راه بوده و برای رسیدن به حقیقت دست از دنیا و ما فیها بردارند و با عزمی راسخ و اراده ای آهنین پای در راه نهند.
یعنی کسانی که با رنگ فریبنده قبای اطلسی از راه بدر نروند و هنرمندانه طی طریق نمایند. مشابهت عجیبی بین طرق هشتگانه ( هشت وادی سلوک) جناب بودا و هفت وادی پیشنهادی عطار که در منطق الطیر آمده است ملاحظه میکنیم. درک این مسئله و انجام مقایسه برای کسانی که تسلط کافی بر معانی ارائه شده در منطق الطیر دارند بسیار آسان خواهد بود.
البته باید این نکته را متذکر شد که بودا در پی یافتن « حقیقت » است ولی عطار بدنبال « حق » میگردد.« هنرمندی » در زبان و کلام بودا تفکر و اندیشه است و « هنرمندی » در زبان حافظ و عطار عشق است و عاشقی.
بودا بدنبال التیام بخشیدن به درد و رنج هایی است که چون بار گرانی بر دوش ابناء بشر سنگینی می کند و عطار و حافظ با درد و رنجی که حاصل دوری از یار است نرد عشق میبازند و این بار گران را صبورانه بر دوش میکشند که:
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
بودا متفکریست که سعی دارد نقش جهالت را از لوح ضمیر دیگران بزداید و راه و روش وی ارائه راه راست و اندیشه صحیح است. و حافظ گر چه در همه حال دم از عشق و عاشقی میزند ولی نفی حکمت نیز نمیکند چون او نیز در پی آن است که جهل را بر یک سو نهاده و از خرافات و خرافه پرستی بپرهیزد، لذا می گوید:
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
در هر حال عطار و بودا هر دو به جدّ از انسان میخواهند حرکت کند و پای در در راه نهد تا به سر منزل مقصود رسد.
و ما میدانیم که بودا خود مَثَل اعلای آن حرکت و طی طریق است. او با ترک خانه و کاشانه و بر جای گذاردن تمام دلخوشیهائی که انسان امروزی برای یافتن و رسیدن به آن عمر و زندگانی خود را به گرو میگذارد و همچنین تحمل مشقات و سختی های فراوان چگونگی سیر و سلوک را به رهروان معرفت می آموزد. و این دقیقا همان چیزی است که عطار در مقدمه وادی طلب بدان اشاره میکند:
چون فرود آئی به ودای طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
مال اینجا بایدت انداختن
ملک اینجا بایدت در باختن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هر چه هست
و بودا قلندرانه سر می تراشد و لباس اطلسی از تن بدر میکند و جامه ساده و بی پیرایه راهبان بر تن می نماید و از مال دنیا فقط کاسه کوچکی به اندازه یک وعده غذا در شبانه روز به دست میگیرد و به راه می افتد. و میدانیم چگونه به روشن ضمیری رسید و گفتار عطار در«وادی معرفت » گویای احوالات بوداست که فرمود:
بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال او بود
قرب هر کس حسب و حال او بود
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر تنی بینا شود بر قدر خویش
باز یابد در حقیقت صدر خویش
با تمام اختلافاتی که در جهانبینی عطار و بودا وجود داردمعذلک رد پای سلوک بودا را میتوان در هفت وادی عطار بخوبی پیدا کرد. ضمن اینکه وجود تشابه بسیاری در عملکرد بودا و تئوری ارئه شده از طرف عطار جهت طی طریق سالکانه دیده می شود. البته این کار عظیم از همه کس بر نمی آید و بودا صفتی میخواهد که شاید نمونه های آن در جهان اندک باشد.
گویا حافظ با آگاهی از احوالات بودا ست که چنین می سراید:
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری آئین سروری داند
پاسخی بگذارید