بودا پیام آور صلح، آرامش و رستگاری (۲)

مقاله ای که اینک بخش دوم آنرا پیش رو دارید، کنکاشی است از محقق فرزانه، وحدتی علی بروجردیان(مترجم حاذق کتاب رمز وراز قلب اثر دکتر پال پیر سال) . این مقاله تلاشی است برای معرفی مکتب بودا همزمان با بررسی هایی از دین مبین اسلام.
مکتب بودا که بی گمان یکی ازبزرگترین وپرتئوری ترین ادیان شرقی است،پس ازقرن ها و با ظهور ادیان نیرومندی همچون یهود ومسیح واسلام، و نیز در بین معرکه مذاهب و ایدئولوژی های متعدد انسان محور، همچنان درمانگری حاذق توجه افرادی بیشمار از ابناء بشر را بخود جلب نموده است. جاذبه های دین بودا بقدری است که توانسته است علیرغم تمامی رنگ ولعاب های مدرنیته، و شعارهای پر همهمه مکاتب انقلابی، جایگاه خود را دربین صدها میلیون آحاد انسانی حفظ نموده وهمچنان آتش آرمانگرائی آنان را فرونشاند. آشنائی با بودا،آشنایی با مکنوناتی است که به خودی خود نمایان نمی شوند. حکایت تجربیاتی است که بدست آوردن آنان برای فرد فرد آدمیان، دشوارخواهدبود. نویسنده مقاله که خود سالها در بررسی متون ادیان غربی وشرقی مطالعه داشته و ذهن پرسشگر خود را بدون واهمه های تعصب آمیز، درکوچه های تنگ وگشاد اعتقادات وقبولداشت های ادیان رها نموده است، اکنون بانگاهی متفاوت وکاملا مبتنی بربینش مکتب وحدت،پیام مکتب بودا را چه درحوزه بینش وچه در حوزه روش،آشکارسازی کرده وتعلیمات آن را درکنار تعالیم دینی مسلمانان معرفی نموده است. اینجانب نیزتوضیحات مختصری را در پانویس برمتن افزوده ام. توضیحاتی که شاید برفضیلت متن، نیفزاید. چه اینکه، وسعت کار نویسنده متن وپرداختن فاضلانه وی به موضوع، جای زیادی برای افزودن مطلب بیشتر باقی نمیگذاشت. ولی تشویق ایشان راه را برای قلم اینجانب نیز،گشوده ساخت. امید است که مطالب مقاله،چه متن وچه پانویس برای متوسطان آموزش، وبرای منتهیان نیزفرصتی برای تفکر ویا تذکر فراهم آورد.

ج.مقامی

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآن که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب
مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
«حافظ»

نام بودا و تاریخچه زندگانی وی برای اکثر پژوهندگان علم و معرفت، نامی آشناست و پیروان این مرد بزرگ در قاره آسیا که او را همچون پیامبری عظیم الشان، عزیز و گرامی میدارند حدودا ششصد میلیون نفر برآورد شده است که در این آمارگیری، جمعیت بودائیان چین کمونیست لحاظ نگردیده و اگر آمار دقیق آنان نیز محاسبه شود جمعیت کل بودائیان جهان قریب به یک میلیارد و نیم خواهد بود. مضافاً به اینکه در غرب عالم نیز آموزه های این شخصیت بی نظیر روز به روز در حال گسترش است و هواخواهان زیادی بدست آورده است. گرچه تعالیم بودا بعنوان یکی از ادیان بزرگ شرق معرفی شده و شخص او نیز در ردیف پیامبران قرار گرفته است، ولی آنچه مسلم است اینکه بودا هیچ گاه خود را به نام پیامبر معرفی نکرده و چنین ادعایی را مطرح ننموده است. و لذا شاید بتوانیم وی را بعنوان یک فیلسوف و یا متفکر بخوانیم.بنابراین صحبت از «دین یا مذهب بودائی » یک غلط مصطلح است و میبایستی تعالیم بودا را تحت عنوان «آئین بودایی » مورد بررسی قرار داد.

البته واژه «آیین » نیز در این مورد مسامحتاً بکار گرفته شده است، چون نمی بایستی مفهوم «تشریفات » و «مراسم » ویژه مذهبی را از آن استنباط نمود. زیرا در « آیین بودائی » هیچ گونه تشریفات مذهبی خاص مقرر نگردیده و پیروان آن به هیچ وجه اعمال خاصی را که حاکی از انجام مراسم مذهبی باشد بجا نمی آورند. مضافا به اینکه «آئین بودایی » از سادگی بسیار برخوردار است و رمز و رازی در ساختار آن وجود ندارد، و پیش از دو هزار و پانصد سال است که میلیون ها نفر افراد ساده و عادی اجتماع توانسته اند با بکارگیری تعالیم بودا زندگانی خود را به نظم کشیده و در سایه افکار بلند او در آرامش کامل به زندگی خود ادامه دهند.

گفته شد که : بودا پس از کسب بصیرت و دانائی به سمت بنارس Benaresحرکت و خطبه بنارس را ایراد می نماید. در خصوص چگونه زیستن راه میانه و اعتدال را پیشنهاد میکند و می گوید : “ آدمی چونان زه ساز است که اگر پُر کشیده شود پاره گردد و اگر سست باشد قابل نواختن نیست. پس نه ریاضت زاهدانه کار ساز است و نه تنعم و تن آسایی غافلانه، چون هر دو به بیراهه می روند.

آنگاه چهار حقیقت جلیل(ناب) را که برگرفته از کشف و شهود است برای آنان بازگو میکند :

چهار حقیقت جلیل 

۱-  حقیقت رنج :
بعقیده بودا زندگی سراسر درد است و رنج. زیرا زادن رنج است، پیری رنج است، بیماری رنج است، دوری از عزیزان رنج است، همنشینی با ناعزیزان رنج است، نرسیدن به آرزوها رنج است، مرگ رنج است.
در تائید حقیقت رنج که به عنوان یک نظریه توسط جناب بودا ارائه شده است میتوان از آیات روحبخش الهی در قرآن مجید استفاده کرد. خداوند در آیه چهارم از سوره البلد میفرماید :

” لقََد خَلقَنا الانسانَ فی کَبدًَ (که نوع انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم)

و در توضیح بیشتر این آیه گفته شده است(و به بلا و محنتش آزمودیم که روز و شبی بی غم و رنج و زحمت بسر نبرد و با آلام طبیعت و امراض و اندیشه و اندوه و خوف) حضرت علی (ع)در خطبه ای که مربوط به کیفیت خلق حضرت آدم است هنگامیکه صحبت از هبوط انسان به زمین میکند دنیا را “دار البلیه“ یعنی “ دنیای سراسر رنج و پُر محنت و بلا “ توصیف کرده (۸)
و می فرماید “فَاَهبَطَهُ الی دار البلیه” و در خطبه ای دیگر می فرماید : چگونه وصف کنم سرایی را که اول آن رنج و آخر آن نیستی است چون دنیا سرایی است که فنا و نیستی برای آن – و برای اهلش رخت بر بستن مقدّر گردیده است. (۹)

خواجه عبد الله انصاری در وصف دنیا میگوید : ” ای عزیز دنیا جای عبور است، نه سرای سرور ( مفهوم مخالف این گفته اینست که دنیا محل درد است و رنج) رباطی است بی اقامت و ساباطی است بی استقامت… زخم نیشش بی مرهم است، مطلُقه ابراهیم ادهم است (چنانکه قبلا گفته شد ابراهیم ادهم نمادی است از جناب بودا)…. خانه محنت و بدنامی است…. خود پرستان دون همت را دیر است… جرعه جانسوز هر تلخی است… برداشته اشقیاست و بگذاشته اتقیاست…
این آیت اهل عبرت را دلیل که : ” قُل مَتاع الدنیا قلیل”… الدنیا دارالعبر و لا دارالمقر

” حقیقت رنج “ در ادبیات عرفانی ما جایگاه ویژه ای دارد و کمتر شاعر عارف مسلکی را میتوان یافت که در مذمّت دنیا و درد و رنج حاصله از آن مضامین بکر و روشنگرانه ای را نسروده باشد. حتی دانشمند جلیل القدری چون خیام نیشابوری نیز در رباعیات مشهور خود حقایق غیر قابل انکاری را درباره ویژگی های این جهان در مقابل دیدگان ما قرار داده و دنیا را “شورستان” مینامد و میگوید :

چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصّه نیست تا کندن جان
خرّم آن کس که زین جهان زود برفت و
آسوده کسی که خود نیامد به جهان

و حافظ شیرازی نکته ای بر آن میافزاید که :

که ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
بی ملالت صد غصه یک نواله بر آید

و گویی حافظ از زبان بوداست که میسراید :

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

متاسفانه برخی از پژوهشگران غربی بویژه روانشناسان که صرفا فرهنگ خوشگذرانی و خوشباشی و برخورداری از لذت های مادی را تبلیغ میکنند، بدون بررسی دقیق بر ” آئین بودائی” تاخته و آنرا تفکری یاس آور معرفی می نمایند و حال آنکه اگر چشم خود را بروی واقعیات این جهان بگشایند متوجه خواهند شد که ” آئین بودائی” ضمن تشریح حقایق حاکم بر هستی نه تنها یاس و نا امیدی را تبلیغ نمیکند، بلکه پیروی از تعلیمات آن نهایتا منتج به سرور و شادمانی در نوع بشر خواهد شد.

۲- خاستگاه رنج :
خاستگاه رنج میل و طلب و بطور کلی خواهشها ی نفسانی است اولین آن “تشنگی کام” نامیده می شود. در اینمورد هر آنچه از طریق حواسّ انسان درک شده و عزیز و لذت آور است، میل و آرزو را تشدید می کند. دومین آن “تشنگی هستی “ است یعنی آرزوی زندگی جاوید.

بودا معتقد است کسیکه بدرستی درباره خاستگاه جهان بتفکر میپردازد، این شخص هیچگاه از نیستی سخن نخواهد گفت، و هر گاه بدرستی درباره رهایی از جهان بیاندیشد هیچگاه از هستی سخن نخواهد گفت.
چنانچه ملاحظه می شود جناب بودا خاستگاه رنج را میل و طلب و بطور کلی خواهشهای نفسانی می داند که در اینمورد نیز بزرگان ما سخن های دقیق و پر مغزی را ارائه داده اند. حضرت علی (ع) در خطبه ای که در مذمت و متابعت از هوای نفس و آرزوهای بی حدّ و حساب ایراد فرموده اند متذکر شده اند که :
“ای مردم ترسناک ترین چیزیکه از ابتلای شما به آن میترسم دو چیز است : اول پیروی از هوای نفس و دوم آرزوی بیشمار. اما پیروی از هوای نفس شخص را از راه حق باز میدارد و آرزوی بیحساب آخرت را از یاد میبرد”
در جای دیگر اضافه می نماید : اَشرَفّ الغِنی ترک المُنی یعنی برترین توانگری و بینیازی بدل راه ندادن آرزوهاست.

خواجه عبدالله انصاری بوجه دیگری رهایی از دام آرزوها را طلب میکند(۱۰) و میخواهد کل دنیا را بیکباره واگذارد که می گوید :
الهی تحقیقی ده تا از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم.” و فیض کاشانی آبیاری نهال آرزو را در دل امری حسرتبار توصیف کرده می گوید:

نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی
که داغ حسرت آرد باز باغ آرزومندی
ز خواهشهای بیجا پیچ بند آرزو بگسل
دل آزاده را بهر چه در زنجیر م یبندی

بنا به تعاریفی که از ” نفس” بدست داده اند اساساً صفت خاص ” نفس” میل و خواستن است. چنانکه نفس آدمی از مرتبه نفس اماره گرفته تا نفس قدسیه الهیه و نفس راضیه مرضیه همه در خواستن مشترکند و اختلاف مراتب به اختلاف خواست است که هر چه کمتر و نازلتر باشد مرتبه نفس کمتر است.

در اینجا منظور “نفس امّاره” است که خواستن آن حکم سکه دو روئی را دارد که یکطرف آن خشم و نفرت است و طرف دیگرش لذت و خرسندی است.
مولانا در مورد خواهشهای نفسانی گفتار زیبایی دارد که می فرماید :

چون گرسنه میشوی سگ میشوی
تند و بد پیوند و بد رگ میشوی
چون شدی تو سیر، مرداری شدی
بی خبر، بی پا چو دیواری شدی
پس دمی مردار و دیگر دم سگی
چون کنی در راه شیران خوش تکی
آلت اشکار خود جز سگ مدان
کمترک انداز سگ را استخوان
زانکه سگ چون سیر شد سرکش شود
کی سوی صید و شکار خوش رود

۳- رهایی از رنج :
رهایی از رنج همان فرو نشاندن تشنگی است. چون در اثر فنای آرزو ها ” رنج ” می میرد و از بین می رود. بعبارت دیگر رهایی از رنج یعنی آزادی و وارستن از آرزو هاست تا نشانی از آن باقی نماند. (۱۱)

۴- راه رهایی از رنج :
ترک نفس و سلوک در طریقت است که در ” آئین بودائی ” به ” مراتب هشتگانه طی طریق ” معروف می باشد.

مراتب هشتگانه طی طریق:

بودا می گوید : “در این راه قدم بگذارید تا غم و غصه را از دل بزدائید.” از این نظامِ عملیِ خود اصلاحی چنانچه صادقانه پیروی شود تغییرات عمیقی در احساس و نگاه شخص ایجاد خواهد شد. این راه اختصاص به راهبان بودائی ندارد و هم اکنون در کشورهای مختلف افراد عادی اجتماع نیز از آن پیروی می کنند. این نظام طریقتی برای ایجاد یک انضباط فردی در شخص سالک است بدون اینکه بخواهد از حقایق موجود در جهان گریزان باشد. کسی که در این راه قدم می گذارد می بایستی فقط متکّی به خود باشد.

به گفته بودا : “فقط این خود شخص است که می تواند از بدی ها دوری کرده و به تطهیر اخلاقی بپردازد. پاکی و ناپاکی در دست انسان است. هیچکس نمی تواند دیگری را از ناپاکی رهانیده و تطهیر نماید.”

 مراتب هشتگانه

۱- راستی و درستی در شناخت (نظرگاه صحیح) سالک مکلف است عینک خوشبینی را از چشم خود برداشته و با دیدی حقیقت جو بمسائل این جهان نگاه کند. وی می بایستی درباره ” چهار حقیقت جلیل ” بدون هیچگونه تعصبی به تفکر پرداخته و با عقل و منطق خویش آن را بپذیرد.

بودا انسان را به تفکر و تعقل باز می خواند و اینکه می بایستی اقوال مختلف را شنید و سپس بهترین آنها را انتخاب نمود. به همین جهت است که هیچگاه تحمیل عقیده را بر نمی تابد و بدان اعتقاد نداشته و دیگران را جبرا بسوی خود نمی خواند.
او در این مورد دقیقا پیرو این آیه رهایی بخش قرآنی است که می فرماید :(سوره الزمر آیه ۱۷ و ۱۸)

فَبَشِّر عِبادِ الّذینَ یَستَمعونَ القول فَیَتّبعوُن احَسَنَه، اولئکَ الذّینَ هَداهُم الله و اولئک هُم اولوالالباب
” ای پیامبر آن بندگان را به لطف رحمت من بشارت آر که سخنان را بشنوند و به نیکوترین آن عمل نمایند، آنان کسانیهستند که خداوند به لطف خاص خود هدایت فرموده و به حقیقت از خردمندان عالمند. “

همانطوری که قبلا اشاره شد بودا بر این باور است که انسان می بایستی فقط به خود متکی باشد و تنها وسیله و توشه راه او در طی طریق سالکانه همانا عقل و درایت اوست( ۱۲ ) و لاغیر. البته در بیان تاریخچه مختصری از زندگانی جناب بودا عنوان گردید که بودائیان این مرد بزرگ را بعنوان یک فرد روشن ضمیر می شناسند، یعنی کسی که در اثر تحمل ریاضت های فراوان و پاکسازی درون بالاخره مشمول عنایات پروردگار قرار گرفته و نور هدایت درون وی را روشن ساخته است و از طریق واردات قلبی به حقایق این جهان دست یافته و خود را موظف دیده است که دیگران را نیز در این امر مبارک سهیم گرداند. ولی چنانچه اندکی درگفتار سراسر پند آموز او دقت کنیم خواهیم دید که او روشنفکر برجسته ایست که افکار بلندش پس از گذشت بیست و پنج قرن با بزرگترین اندیشه هایچ روشنفکران معاصر برابری می کند. او کسی است که دست از خرافات شسته و مردمان را به تفکر و اندیشه درباره حقایق این عالم فرا می خواند. مکتب سالکانه او مبنی بر عقل و خرد است و بدین سبب اولین قدم را که در واقع دروازه ورود به دنیای معرفتی اوست ” راستی و درستی در شناخت ” و یا ” نظر گاه صحیح ” نامگذاری کرده است.

در اینجا می بینیم که علی الظاهر راه بودا با راه متصوفه از یکدیگر جدا می شود. چون او بر عقل و خرد متکی است و حال آنکه صوفیه ” عشق ” را برتر از عقل دانسته و عامل اصلی برای رسیدن به سر منزل مقصود می دانند. ولی با اندکی تامل و تعمق متوجه خواهیم شد که هر دو در یک مسیر حرکت می کنند، ضمن اینکه تعالیم دین مبین اسلام و سخنان عرفا بر اصول کلی نظریات جناب بودا صحّه می گذارند. بودا تعالیم اخلاقی خود را بر پایه حسن و قبح عقلی استوار ساخته است که بحث مفصلی در میان متکلمین اسلامی دارد. اعتقادات بودا در این مورد به عقاید معتزله و امامیه بسیار نزدیک است. در فقه امامیه دلایل استباط احکام شرعیه از چهار منبع تغذیه می کنند که “عقل” یکی از منابع مذکور است. آیات قرآنی نیز به روشنی برتحسین و تقبیح عقلی گواهی میدهند و لحن آیات شاهد گرفتن وجدان ماست. بطور مثال هنگامی که صحبت از اعمال شایسته و یا مفسده انگیز می شود و همچنین وقتیکه از احسان، نیکو کاری، عدل، ظلم، تعدی بدیگران و از امر به معروف و نهی از منکر صحبت به میان می آید، یافتن مصادیق واقعی آنها غالبا از طریق تفکر و تعقل در امور دنیا بدست می آید. اینک جهت روشن شدن قضیه به چندین آیه از آیات قرآنی بطور نمونه اشاره می شود :

۱-  آیا مومنان و کسانی را که اعمال شایسته انجام میدهند، در ردیف مفسدان روی زمین قرار می دهیم و آیا پرهیزکاران را در ردیف تبهکاران قرار می دهیم ؟ ( آیه ۳۵ سوره القلم)

۲-  آیا پاداش احسان و نیکوکاری چیزی جز نیکوکاری و احسان است ؟(آیه ۶۰ سوره الرحمن)

۳- خداوند به عدل و احسان و پرداخت حقوق خویشاوندان فرمان می دهد و از اعمال زشت و ناروا و تعدی بر دیگران باز میدارد.( آیه ۹۰ سوره النحل)

بطوریکه ملاحظه می شود دلالت این آیات بر اینکه زشتی و زیبایی برخی از کارها بر همه انسانها مسلم است جای تردید نیست. اگر چنین درک و وجدانی در کار نبود این شیوه سخن گفتن مناسب نمی نمود.

اکنون جای آن دارد تا سخنان بزرگان دین و عرفان نیز در اینجا آورده شود تا محقق گردد جناب بودا راه صحیح را در سیر سالکانه پیش پای طالبان راه حق و حقیقت قرار داده است.

حضرت علی(ع) در این خصوص می فرماید : ” عقل وخرد تو را بس است چون” راه های گمراهیت ” را از ” راههای رستگاریت ” بتو نشان می دهد. ” و اضافه میفرماید :”… عقل شمشیر برنده (در مبارزه با نفس امّاره) است. پس با این شمشیر برنده با هواها و خواهشهای نفسانی خویش مبارزه کن. ”
سپس ارزش واقعی عقل و خرد را در این گفتار کوتاه بر ما روشن می سازد که :
” اِنَّ اَغنیَ الغِنی العقل و اکبرُ الفَقر الحُمقِ” ” سر آمد بی نیازیها خرد است و بیشترین نیازمندیها بی خردی است “

و شاید بتوان گفت شخصیتی مانند مولانا به پیروی از فرمایشات فوق است که می گوید:
عقل در تن حاکم ایمان بود
که ز بیمش ” نفس ” در زندان بود
عقل ایمانی چو شحنه عادل است
پاسبان و حاکم شهر دل است

البته مولانا در بسیاری از مواقع عقل را مورد سرزنش قرار می دهد و بر اساس تجربیات خود می گوید :
آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه
خواهم خویش را

ولی باید در نظر داشت که او به دو گونه عقل معتقد است و صراحتا اعلام می دارد :

عقل دو عقل است، اول مکسبی
که در آموزی چو در مکتب صبی
عقل دیگر بخشش یزدان بود
چشمه آن در میان جان بود

و اگر بودا نیز استفاده از عقل و خرد را پیشنهاد می کند منظورش همان عقل فطری است که بخشش یزدان است و راهنمای واقعی انسان. و بیاد بیاوریم گفته شیخ محمود شبستری را در دیباچه ” گلشن راز “ که خداوندی را مورد ستایش قرار می دهد که ” جان را فکرت ” آموخته و ” عقل و تمییز ” در نهاد انسان قرار داده است و اینگونه آغاز سخن می نماید :

به نام آنکه جان را ” فکرت ” آموخت
چراغ دل به نور جان بر افروخت
در آدم شد پدید این ” عقل و تمییز “
که تا دانست از آن اصل هر چیز
چو خود را دید یک شخص معیّن
” تفکر ” کرد تا خود چیستم من

شیخ محمود شبستری موضوع ” فکرت” را اندیشیدن در آیات و نشانه های الهی ذکر می کند تا در زمره منکران قرار نگیریم چون خداوند در سوره الرحمن می فرماید :
فَبِاَیِّ آلاءِ رَبَّکُما تُکَذِّبان” ” الا ای جنّ و انس کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می کنید “

در آلا فکر کردن شرط راه است
ولی در ذات حق محض گناه است

اینک با توجه به مجموعه آنچه که فوقاً ذکر گردید چنانچه بخواهیم نظر بودا را درباره عقل انسان دریابیم کافیست نظری کوتاه بر بخشی از رساله ” عقل و عشق ” سعدی علیه الرحمه بیاندازیم که می فرماید:
” قال رسول الله صلی الله علیه و سلّم : ” اول ما خلق الله تعالی العقل
پس قیاس مولانا سعد الدین… عین صواب است که عقل را مقدم داشت و وسیلت قرب حق دانست… ولی ” عقل” با چندین شرف که دارد نه راه است بلکه چراغ راه است… و خاصیت چراغ آنست که بوجود آن راه را از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست برین برود که شخص اگر چراغ دارد تا نرود به مقصود نرسد.”

در آیین بودایی گفتمان روشنفکرانه جایگاهی ندارد، چون در این آئین فقط ” عمل کردن” و رسیدن به حقیقت واجد اهمیت است. روحیه “عملگرائی” بودا در ادبیات ما انعکاس فراوان داشته است،
چنانچه گفته اند ” العالم بلا عمل کالشجر بلا ثمر ” علم را هر چه بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی و زبان سحر آمیز حافظ در اینمورد مفهوم گفته بودا را در نهایت وضوح نشان میدهد که :
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است

کسانیکه با کتاب پر ارج “منطق الطیر” عطار نیشابوری آشنایی دارند بخوبی می دانند که پرنده ای به نام هد هد بطور سمبلیک نقش یک راهنما را اجرا کرده و تصمیم دارد سایر مرغان را که هریک بطور نمادین دارای یکی از خصلت های انسانی هستند بسوی سیمرغ بپرواز درآورد. ولی گوئیا خصلت ذاتی هر یک از پرندگان مانع حرکت آنان است و همگی به آنچه دارند دلخوشند. لذا با آوردن عذرهای گوناگون سعی بر آن دارند همچنان در موقعیت و وضعیتی که هستند باقی بمانند.

ولی هدهد با دلیل و برهان و استدلالات عقلانی پاسخ قانع کننده ای در قبال معاذیر پرندگان ارائه می دهد و نهایتا آنان را ترغیب و تشویق می نماید تا از سستیو بی حرکتی و بی عملی دست  برداشته و همچون یک مبارز قدم در راه نهند.

احتجاجات هدهد در قانع ساختن پرندگان دقیقا منطبق با نظریات جناب بوداست و بدین سبب است که بودائیان بجای واژه ” سالک ” از واژه ” مبارز ” استفاده می کنند و خود را مبارز(عیّار، رند، قلندر) می نامند یعنی کسیکه برای رسیدن به قله رفیع اخلاق حسنه حداکثر تلاش و کوشش خود را بکار گرفته و با پیروی از عقل سلیم دائما به مبارزه علیه جهل و خرافات ادامه می دهد. از این جهت است که ” نظرگاه صحیح ” در آیین بودایی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

۲-  راستی و درستی اندیشه (تصمیم صحیح ) بنا به گفته جناب بودا آنکس که در طریق ” راستی و درستی اندیشه ” گام برمی دارد کسی است که خود را وقف :
الف : ” ترک دنیا “ یعنی اندیشه آزاد از کام و شهوت، (۱۳)
ب : “عدم رنجش از دیگران”یعنی آزادی اندیشه از بدخواهی)(۱۴)
ج : ” زیان نرسانیدن به دیگران”  یعنی آزادی اندیشه از ستمگری(۱۵)
کرده است. منظور از “آزادی کام” روی گردانیدن از کامرانیها و رهایی از دلبستگی هاست. در مورد ” آزادی از بدخواهی ” نه تنها درون خود را بی کینه داشتن است که علاوه بر آن مهر ورزیدن بدیگران را نیز شامل می شود. و در خصوص ” آزادی از ستمگری ” نه تنها آزار نرسانیدن بدیگران بلکه ” همدردی ” با دیگران را نیز در بر می گیرد.

آنچه که مسلم است مسائل مادی و دنیایی قبلا برای سالک اهمیت فراوانی داشته است. لذا برای انجام چنین کار مهمی یعنی “ترک دنیا” انسان می بایستی ارزش های موجود را از نو ارزیابی کند.
او از موقعیت شغلی یعنی مقام خود و از حرفه خود خشنود بوده و به آن افتخار می کرده است. او به ظاهر خود توجه بسیار داشته و می خواسته است از این طریق بر دیگران تاثیر بگذارد که در این راه کار او به خود نمائی منجر می شده است. وی قبلا اشتهای فراوان برای خورد و خوراک داشته و این موضوع برای وی اهمیت زیادی داشته است. همچنین برخورداری از لذات شهوانی آنقدر مهم جلوه می کرده که سایر خواسته های او را تحت تاثیر قرار می داده است. لازم است بدانیم در آئین بودایی از مردمان عادی اجتماع هرگز نمی خواهد که سختی های راهبان را تحمل کنند.

معهذا افراد عادی نیز نمی بایستی صرفا از ارزش های موجود اجتماعی پیروی کنند بلکه میبایستی علیه اینگونه خواهش های نفسانی قیام کرده و حتی المقدور نگران و یا ذوق زده مسائلی نظیر مقام، شغل، ثروت و خواهشهای نفسانی نباشند. بدین ترتیب و بتدریج انگیزه های قبلی یک بودائی جای خود را به ساده زیستی و کفّ نفس و خویشتن داری می دهد.

یک فرد بودائی زندگی خود را بر این حقیقت استوار میسازد که شخص او ” چندان مهم نیست “.
این موضوع فرمایشات حضرت علی(ع)درباره ضعف و حقارت انسان را بیاد می آورد که فرمود:
” بیچاره فرزند آدم که اجلش پنهان است (چون نمیداند چه وقت میمیرد) بیماریها و دردهایش پوشیده است(همواره در معرض پیشامد ها و بیماریهای ناگوار میباشد) عملش ثبت می شود (در نامه اعمالش ثبت گردیده و اگر خودش هم فراموش کند از او فراموش ننمایند)از نیش پشه ای در رنج و عذاب است و جرعه ای آب که در گلویش بگیرد او را می کشد، و اندکی عرق بدن او را بد بو می کند (پس آیا شایسته است چنین موجودی گردنکشی و سر فرازی نموده و بخود ببالد).

احساس اینکه انسان آنقدرها هم که تصور می کند مهم نیست، مقدمه ای خواهد بود تا درمورد ” عدم رنجش ” از دیگران آسانتر تصمیم بگیرد. این خود بزرگ بینی ها و تفاخر هاست که بیشتر مردم بخاطر شنیدن یک دشنام، اعم از واقعی یا تصوری، دچار رنجش شده و در آتش رنجش از دیگران می سوزند. این غرور بی جاست که انسان از موفقیت دیگران دچار ناراحتی می شود. هنگامیکه انسان بر این باور باشد که “برای من دیگر هیچ چیز مهم نیست “ آنگاه از بی عدالتی، دشنام و تبختر دیگران رنجشی احساس نخواهد کرد. وی با درک اینکه دیگران نیز چقدر بی اهمیت هستند به کلی احساس رنجش را از دست خواهد داد. در واقع هیچ دشمن یا رقیبی ارزش این را نخواهد داشت که انسان را ناراحت کند.
به عقیده روانشناسان بخش اعظم انرژی عصبی ما صرف رنجش و تنفر ازدیگران میشود. و اینها از عوامل اصلی ” تخریب اعصاب “ در زندگی مدرن امروزی است.
در آئین بودائی سالک طرق هشتگانه میبایستی تصمیم بگیرد که هیچگاه موجبات رنجش و ناراحتی دیگران را فراهم نیاورد. هیچ بودائی واقعی عمداً دیگران را ناراحت نمیکند و بدون نتیجه خاص دست به کشتار حیوانات نمی زند. عقیده و اعتقاد یک بودائی مبنی بر آرامش و صلح و صفا و عدم خشونت است. او نه تنها با دوستان خود دوستی میکند بلکه دشمنان خود را نیز دوست می دارد.

چنانچه این طرز فکر را با دیگر مکاتب الهی و غیر الهی مقایسه کنیم که از انسان بعنوان اشرف مخلوقات غولی ساخته و با انتساب ارزش های ساختگی او را برترین موجود معرفی میکنند خواهیم فهمید که چگونه است که انسانهای بظاهر مومن اینگونه مرتکب اعمال خلاف می شوند.

پانویس ها

تذکر : پانویسها به لحاظ رعایت پیوستگی مطالب با در نظر گرفتن متن قبلی ادامه یافته اند !

(۸) حضرت علی(ع) در خطبه ۱۱۴ این چهار ویژگی که گفتیم را خلاصه می کند. می فرماید: ثُمَّ انَّ الدُنیا دارُ فَناءٍ و عَنَاء و غِیرٍ و عِبَرٍ، می فرماید دنیا چهار ویژگی دارد: – دار فنا است. دنیا همیشه تیر در کمان نهاده و هیچ وقت هم تیرش به خطا نمی رود دار عناء و رنج است. همه تندرستان را تیر بیماری به سویشان پرتاب می کند.

(۹) دار غیر، دگرگونی یا حول است. چه بسیار چیزها که ما گرد می آوریم ولی خودمان نمی خوریم، یعنی درد و رنجش مال ماست، خورنده اش کس دیگری است در آیین بودا و دائو به این معنا، درس آموزی از جمادات و نباتات هست. درس آموزی هایی که در این دو آیین وجود دارد،بودا می گوید: شما وقتی به آب نگاه می کنید، ببینید که آب به شما چه چیزی در عمل می آموزد. آب وقتی که به مانعی برخورد می کند، هیچ در برابر این مانع قد علم نمی کند، وقتی که در مسیر نهری سنگی وجود دارد، آب وقتی به این برخورد می کند قد علم نمی کند، بلکه مانع را دور می زند و راهش را پیدا می کند. یعنی وقتی آب به سنگ برخورد می کند پشت سنگ نمی ایستد و نمی گوید که من باید مبارزه کنم و این سنگ را از پیش پا بردارم و بروم. راهش را از گوشه ای که سنگ به آن منتهی می شود، ادامه می دهد. می گوید آب نرم است و سخت کار،شما هم مثل این آب باشید، یعنی مدارا بورزید اما هدفتان را فراموش نکنید، آب در واقع هرچه قوی تر می شود ساکت تر می شود، می گفت شما هم همین طور باشید، هر چه سر و صدا داشته باشید پس آب کمتری هستید.

انسان وقتی هویت اندک دارد، سر و صدا دارد. آب یک نهر بیشتر از آب دریا سر و صدا دارد و آب دریا بیشتر سر و صدا دارد تا آب اقیانوس. دار عبر است. پدیده هایی را که می بیند از این پدیده ها درس بگیرد(نقل ازمصطفی ملکیان)

(۱۰) این سیره همه مردان خدا و  فرستادگان اوست. رسول مکرم نیز در مناجات شعبانیه منتهای آرزوی خود را جدا شدن ازآرزوها می داند: الهی هب لی کمال انقطاع الیک… و در اینجاست که حافظ اساساً قصر آرزوها را بی پایه و اساس دانسته و تمنّا دارد از هر آنچه که رنگ تعلق پذیرد آزاد گردد:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر برباد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

(۱۱) عطار در منطق الطیرخود این مرحله  را، مرحله استغناء نامیده است.

(۱۲) در این مرحله همه چیز، حکم ابزار را دارد، حتی خداوند. درمکتب بودا، تئوری خدا وجود ندارد لذا آدمی به او وابسته نیست وبلکه قائم به شخص خود است. این تفکر پهلو می زند به اگزیستانسیالیسم متأله. با این تفاوت که در بودا خداوند درکنار است ودراینجا خداوند وجود ندارد.

(۱۳)
کام دنیا را به گاو و خر گذار
یک نماز از شوق چون جعفر گذار
عارفان مسلمان نیز در باب ترک کام دنیایی فراوان سخن گفته اند و حتی گاهی خود ترک کردن را هم عادت دانسته و آن را هم لازم الترک دانسته اند: در کلاه فقر می باشد سه ترک ترک دنیا ترک عقبی ترک ترک

(۱۴)
وفا کنیم و ملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقت ما کافریست رنجیدن

(۱۵)
مباش درپی آزار وهرچه خواهی کن
که درشریعت ما غیرازین گناهی نیست

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *