پنج استاد معاصر ادبیات فارسی

زبان فارسی میراث کهن فرهنگ ایران است و پیوند دهنده نسلهای پیشین با فرزندان امروز این مرز وبوم ، بسیار مردمان اندیشمند و فرهیخته که در حفظ و حراست و اشاعه آن کوشیده اند و بسی رنجها که در این مسیر تحمل کرده اند . با احترام و نکو داشت یاد آنان ، در این مجال به زندگینامه و شرح خدمات و آثار پنج استاد معاصر بزرگ ادبیات فارسی خواهیم پرداخت.

محمدتقی بهار

ملقب به ملک الشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه نگار و سیاستمدار معاصر در شانزدهم آبان ۱۲۶۵ ه . ش. برابر با ۱۳۰۵ ه . ق. در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی ، قصیده سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید.

مادرش از یک خانواده گرجی ، که در دوره ی عباس میرزا به ایران آمده بودند. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. پدرش ترجمه های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه میاورد و با صدای بلند برای افراد خانواده میخواند و چون خسته میشد، مادرش خواندن را ادامه میداد.
بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد،

اوضاع کشور با مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که دیگر کسی به شاعران اعتنایی نمی کرد .در بیست سالگی به صف مشروطه طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی- سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ رسید.
بهار در ۱۳۲۸، روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در ۱۳۳۲ به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد.

یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه ای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عده ای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یا سمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.

انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. کودتای ۱۲۹۹ بهار را برای سه ماه خانه نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی ترین قصیده های خود « هیجان روح » را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند،  خود قوام السلطنه نخست وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد.

از این دوره با سید حسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی میکرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی میآموخت.ب هار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس اقبال آشتیانی، بدیع الزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۸-۱۳۰۷ در دارالمعلمین  عالی به تدریس پرداخت.

 در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.

در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علی اصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجمل التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامع الحکایات عوفی پرداخت.

دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبک شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. در ۱۳۱۶ تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.

پس از غائله آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار زیر لوای قوام السلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگره حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینه قوام وزیر فرهنگ شد، در نیمه دوم ۱۳۲۶ بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه به شهر لوزان در سویس رفت. بهار قصیده « به یاد وطن » معروف به « لُزَنیه » را در همین شهر سرود.

در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایه گذاران آن بود و اعضای مؤسس دیگر: دکتر علی شایگان،حائر یزاده، مهندس قاسمی، دکتر حکمت، احمد لنکرانی، محمد رشاد و محمود هرمز، به ریاست جمعیت انتخاب شد را و قصیده معروف « جغد جنگ » را به اقتفای چکامه بلند منوچهری سرود.

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
آثارمنثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقاله ها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رساله های تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمه های متون پهلوی، سبک شناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را در برمی گیرد.

در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشده است. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود « زبان کهن ترین آثار نثر فارسی »  به سبک شناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمرده است.

بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد(تهران، ۱۳۲۹)سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامه فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران نامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقال هها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژه شناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.

در عرصه شاعری برخی را عقیده بر آن است که بعد از جامی، در انسجام کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری هم پایه بهار نداشته ایم. بهار تحصیلات خود را به شیوه امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظه پر بار و سرشار خود، این نقیصه را جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایه ای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفته ها و نوشته های او استناد می کردند. به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر تحقیق و تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت.

دیوانهای شاعران سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری می رساند. پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سروده های او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت میدادند. حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی ناهنجار را بارها در اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همه موارد خوب از عهده برمی آمد.
قصاید او بیشتر ساخته و پرداخته طبع خود اوست. گاه نیز قصاید شعرای سلف را مانند رودکی، فرخی، جمال الدین عبدالرزاق، منوچهری و سنایی در وزن و قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفته است. او در این شیوه تقلید نیز نوآوریهایی دارد. در قصیده ای که به تقلید از منوچهری سروده، توانسته است الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و ناهنجار به نظر نرسد.
هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید، مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد می رسد. در این میان مثنویهایی که در بحر حدیقه سنایی یا شاهنامه فردوسی و یا سبحه الابرار جامی سروده است بسیار جلب نظر می کند.

از تصنیفها و ترانه های سروده بهار « بهار دلکش » ،« باد صبا بر گل گذر کن » ، « ای شهنشه»،« ای شکسته دل » ، « گر رقیب آید»، « ایران هنگام کار »، « ز من نگارم »، « پرده ز رخ برافکن » ،  « مرغ سحر » و«عروس گل» ،«سرود پهلوی » را باید نام برد.

میرزا عبدالعظیم خان قریب

عبدالعظیم قریب پدر دستور زبان فارسی ، فرزند میرزا علی سررشته دار در مرداد۱۲۵۸ خورشیدی (رمضان ۱۲۹۶) در قریه گرکان تفرش، از توابع اراک متولد شد. مقدمات زبان فارسی و عربی را در زادگاه خود آموخت. در نوجوانی در سال۱۳۱۱ ه.ق به تهران آمد و نزد اساتید بزرگ آن روزگار به تحصیل و فراگیری زبان و ادبیات عرب، علم اصول، هیئت و نجوم پرداخت. منطق و حکمت را در مدرسه سپهسالار جدید نزد میرزا طاهر تنکابنی و زبان فرانسوی را در مدرسه دارالفنون فراگرفت.

میرزا عبدالعظیم خان قریب در سال ۱۳۱۷ ه.ق به استخدام وزارت معارف درآمد و در مدرسه علمیه که تنها آموزشگاه به شیوه جدید بود به تعلیم دانش آموزان مشغول گردید. از سال ۱۳۲۴ ه .ق تدریس در مدرسه نظام را آغاز کرد و مدتها با وجود پیری مدرسه نظام را ترک نکرد، و برخی از رجال بعدی ایران همچون کلنل محمدتقی پسیان از شاگردان او بودند.

از سال ۱۳۲۰ قمری در مدرسه دارالفنون و سپس در دارالمعلمین مرکزی (بعدا دانشسرای عالی) از نخستین دوره تأسیس آن شروع به تدریس ادبیات فارسی کرد. میرزا عبدالعظیم خان قریب همچنین در مدرسه سیاسی و مدرسه ایران و آلمان نیز تدریس می کرد، و ضمن آنکه درس فارسی می داد، در سر درس آموزگاران آلمانی حضور می یافت تا سبک نوین تدریس را از آنان فراگیرد و به کار ببرد. از سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۱ شمسی نیز پنج سال تعلیم محمدرضا شاه را به عهده داشت.

هنگامی که دانشگاه تهران تاسیس شد، قریب از اولین کسانی بود که به مقام استادی دانشگاه برگزیده شد و در دانشکده ادبیات عهده دار تدریس زبان و دستور فارسی شد. این سمت را تا پایان عمر به عهده داشت. وی به عضویت فرهنگستان ایران نیز انتخاب شد و از اعضای برجسته این فرهنگستان به شمار می رفت.

عبدالعظیم قریب در زبان و ادبیات فارسی و عربی تسلط بی مانندی داشت و حدود۵۸ سال از عمرش را با عشق و علاقه صرف تدریس دستور زبان فارسی و تعلیم و تربیت فرهیختگان ایران کرد. وی قواعد زبان فارسی با به سبک دستورهای فارسی زبان اروپایی تدوین کرد و دستور زبان فارسی را در چهار جلد تألیف کرد. وی منتخباتی از نظم و نثر اساتید زبان فارسی را به نام فوائدالادب تهیه کرد که سالها در مدارس تدریس می شد. قریب نخستین استادی بود که دستور
زبان فارسی را در قالبی ساده و روشن تدوین کرد و تدریس آن را به صورت ماده مستقل در مدارس رواج داد. از دیگر فعالی تهای فرهنگی قریب جع آوری حدود هزار جلد کتب نفیس خطی بود که در کتابخانه بزرگ خود نگهداری می کرد.

استاد عبدالعظیم قریب در سال ۱۳۲۶ طی جشنی از سوی دانشگاه تهران مورد تقدیر قرار گرفت و به پاس خدمات علمی و فرهنگی خود به دریافت نشان ویژه دانشگاه تهران نائل گردید و یکی از تالارهای دانشگاه نیز به نام وی نهاده شد.

وی که در سال های پس از بازنشستگی هنوز دردانشگاه تدریس می کرد ٬ به سبب زمین خوردن ٬ دچار شکستگی استخوان پای چپ شد و بستری گردید و بعد از عمل جراحی ٬ به سبب کِبَرِ سن و ناراحتی ناشی از شکستگی پا ٬ به رحمت ایزدی پیوست. عبدالعظیم قریب در سوم فروردین ۱۳۴۴ در تهران درگذشت.
مزارش در جوار عبدالعظیم ٬ در ایوان حرم مشرف به صحن آیت الله کاشانی (صحن شاه سابق) ٬ واقع است؛ اما ٬ به سبب بسته شدن ایوان ٬ دسترسی به آن میسّر نیست.

اکنون فرهنگستان زبان و ادب فارسی ٬ برای قدردانی از خدمات فرهنگی او خانه قدیمش را در روستای گَرَکان بازسازی کرده و مرکز مطالعات دستور زبان فارسی قرارداده و مراسم افتتاح آن در ٢٠ آبان ١٣٧٨ برگزار شده است.

آثار مهم قریب عبارتند از: قواعد فارسی در صرف و نحو – تصحیح و تحشیه بوستان سعدی  تصحیح و تحشیه کلیله و دمنه – تصحیح و تحشیه گلستان سعدی

بدیع الزمان فروزانفر

استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی و ادیب سرشناس معاصر است. محمدحسین بشرویه ای معروف به بدیع الزمان فروزانفر فرزند آقا شیخ علی بشرویه ای در سال ۱۲۷۶ ه.خ. در یک خانواده کرد خراسان در بشرویه زاده شد . پدر وی آقا شیخ علی بشرویه ای از بزرگان منطقه بشرویه و از شعرای دوره مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادب حوزه خراسان همچون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری بهره برد.

حدود سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسه سپهسالار ادامه داد و چندی حجره ای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سمت معلمی دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکده معقول و منقول (الهیات) منصوب شد.

در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزه دانشگاه تهران مرکب از نصرالله تقوی، علی اکبر دهخدا و ولی الله نصر تألیف ارزنده او به نام « تحقیق در زندگانی مولانا جلال الدین بلخی  » را ارزیابی و به او گواهینامه دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه به سمت استادی دانشسرای عالی و دانشکده های ادبیات و معقول و منقول منصوب شد.

در سال ۱۳۲۳ به ریاست دانشکده معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سمت باقی بود. از ابتدای تأسیس دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دوره دکتری را به عهده گرفت و برنامه این دوره را پایه گذاری کرد. فروزانفر استاد و راهنمای جمعی از دانشجویان دوره دکتری در دانشکده های ادبیات و الهیات بود که بعدها استادان برجسته ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیح الله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرین کوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده و منوچهر مرتضوی.

فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانی عمر ادامه داد. در همین زمان عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانه سلطنتی را نیز به عهده گرفت. بدیع الزمان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ بر اثر سکته قلبی در۷۳ سالگی درگذشت.

او در باغ طوطی (صحن شاه عبدالعظیم) به خاک سپرده شد و سرانجام تولیت آستان حضرت عبدالعظیم ( به صرف گذشت سی سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیع الزمان فروزانفر، بزرگ ترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان فروختند.

رساله سخن و سخنوران ( ۱۳۰۸- ۱۳۱۲)اثر برجسته فروزانفر، سرمشقی برای  تحقیق در تاریخ ادبیات ایران، و دریچه ای به نقد شعر فارسی بود. این کتاب فروزانفر ضمن آن که سنت دیرینه تذکره نویسی در ادبیات فارسی را در نظر داشته، راهگشای تحقیقات نوین در تاریخ ادبیات ایران بوده است. قبل از نشر این تذکره تحقیقی و انتقادی، عالی ترین اثری که به عنوان تاریخ ادبی تحت عنوان معمول تاریخ شعرا عرضه می شد، مجموعه تقریرات درسی میرزا محمدحسین خان ذکاءالملک بود که هر چند در جای خود آکنده از نکات جالب بود، از دیدگاه علمی بر هیچ مبنای مقبولی مبتنی نبود.

اما اثر فروزانفر کار تازه ای بود، و بلافاصله بعد از نشر، مورد توجه و تحسین اهل نظر واقع شد و کسانی چون محمد قزوینی، محمدعلی فروغی و مینورسکی جزء اولین کسانی بودند که کار او را ستودند. پژوهشهای بعدی در زمینه تاریخ ادبیات ایران و شاخص تر از همه، تاریخ ادبیات در ایران تألیف ذبیح الله صفا از کتاب سخن و سخنوران تأثیر پذیرفته اند.

اما آنچه نام فروزانفر را بر تارک تحقیقات ادبی و عرفانی نشاند، شیفتگی او به نبوغ ادبی شگرف مولانا جلال الدین محمد بلخی، و تلاش ۴۰ ساله او در کار تحقیق پیرامون آثار و اندیشه مولوی بود.

رساله در احوال مولانا طلیعه ای از مطالعات فروزانفر درباره مولوی بود که طی چهل سال با تألیف مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، احادیث مثنوی، تصحیح دیوان کبیر (کلیات مولوی) و شرح مثنوی شریف ادامه یافت. همچنین رساله در شرح احوال عطار، تصحیح معارف بهاء ولد، معارف برهان الدین محقق و ترجمه رساله قشیریه را گامهای جنبی او در راه شناخت افراد و آثار مؤثر بر تکوین شخصیت و آثار مولوی دانسته اند.

فروزانفر در جستجوی یک مبنای علمی برای شرح مثنوی تصحیح انتقادی آثار خود مولانا و آنچه رادر بین منابع الهام او شامل معارف بهاء ولد، معارف برهان الدین محقق و مقالات شمس تبریزی می شد در این زمینه بر هر کار دیگر مقدم شمرد. کتاب فیه مافیه را که مجموعه گفتارهای مولانا در مجالس خاص بود تصحیح نمود و با تعلیقات جامع و بایسته نشر کرد. معارف برهان محقق را- هر چند ظاهراً بر مبنای یک نسخه خطی ناقص – با تعلیقات محققانه و بامقدمه و فهرست های دقیق طبع نمود، معارف بهاء ولد را، که خود مولانا فواید والدش می خواند در دو جزء جداگانه با تحقیقات عالمانه منتشر ساخت. مقالات شمس را هم ظاهراً از روی چند نسخه عکسی که در اختیار داشت مقابله کرد اما مجال طبع و تصحیح نهایی آنها را نیافت.

عبدالحسین زرین کوب یکی از بزرگان ادب فارسی درباره فروزانفر گفته است: « معلم و استادی دلسوز و صمیمی بود. درس او تنها تعلیم نبود، هم تهذیب بود  و هم در حین حال تفریح. با این همه، توفیق او در کار معلمی در بین استادان ادب عصر بی سابقه بود… شعر را به سبک قدما محکم و متین می گفت، مخصوصاً به شیوه ناصرخسرو و خاقانی علاقه داشت، و از این حیث یادآور ادیب پیشاوری بود… احوال و اسبابی که در حیات ادبی وی مؤثر افتاد، از وی بیشتر یک محقق و یک عالم ساخت… قلمرو تحقیق او ادبیات و تصوف بود، خاصه در دوران اسلامی قبل از صفوی…

فروزانفر نه فقط در زمینه مثنوی و مولانا، بلکه درتمام قلمرو فرهنگ اسلامی ایران محققی بی بدیل بود. هنوز با وجود مرور یک ربع قرن از غیبت او، هر چه امروز نزد ما در زمینه عرفان و ادب جدی و درخور ارج است میراث اوست.

جلال الدین همایی

ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سال ۱۲۸۷ دراصفهان زاده شد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمدنصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همای شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند.

جلال الدین تحت نظارت پدر دانشمند خود و در خانواده ای که کلیه اعضای آن اهل خط و قلم بودند رشد یافت و از اوان کودکی ملزم به فراگیری ادبیات عرب و حکمت و فلسفه شد. در سن ده سالگی منشآت قائم مقام فراهانی، منشآت فرهاد میرزا ومنشآت امیر نظام و تاریخ معجم را نزد میرزا عبدالغفار و شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، منتخب قاآنی و غزلیات محمد خان دشتی را در نزد پدر مطالعه کرد و به اطلاعات فراوانی دست یافت.

همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه نماورد از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . جلال طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیئت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را در نزد بزرگ ترین علما و روحانیون ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگ ترین حوزه های علمی و ادبی اصفهان بود.

جلال الدین همایی در سال ۱۳۰۰ به نظام آموزشی جدید پیوست و ابتدا به تدریس در مدرسه صارمیه اصفهان پرداخت . سپس در سال ۱۳۰۷به تهران آمد و از طرف وزارت معارف وقت عهده دار تدریس فلسفه و ادبیات در تبریز گردید. همائی درسال ۱۳۱۰ به تهران منتقل شد و در دارالفنون، دبیرستان نظام و دانشکده افسری به تدریس ادبیات پرداخت.

وی پس از تأسیس دانشگاه تهران به این دانشگاه دعوت شد و سالها در دوره دکتری دانشکده های حقوق و ادبیات تدریس کرد و مدتی نیز عضو فرهنگستان ایران بود. استاد همائی دو دوره نیز به دعوت دانشگاههای بیروت و لاهور در این دانشگاهها تدریس نمود که با استقبال محافل علمی این کشورها مواجه شد.

در سال ۱۳۵۶ دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت این استاد بزرگ تاریخ و فرهنگ ایران را برگزار کرد و در این مراسم نسخه ای از کتاب همائی نامه که به قلم همکاران و ارادتمندان استاد تهیه شده  بود به او تقدیم گردید. جلال الدین همائی علاوه بر تألیف و تصحیح کتب متعدد شعر هم میسرود و بیش از پانزده هزار بیت او در دیوانی گردآوری شده است . از مشهورترین اشعار او مسجد کبود است که در وصف مسجد کبود تبریز و اظهار تأسف از ویرانی آن سروده است .

غلامرضا رشید یاسمی

(۱۲۷۵ – ۱۳۳۰)، غلامرضا رشید یاسمی مشهور به رشید یاسمی نویسنده،مورخ، مترجم و شاعر معاصر کرمانشاهی، در ۹۲ آبان ۱۲۷۵خورشیدی در شهر گهواره از توابع کرمانشاه زاده شد. پدر او محمد ولیخان گورانی شاعر، نقاش و خوشنویس بود. جد مادری او شاهزاده محمدباقر میرزای خسروی نویسنده داستان شمس و طغرا بود که دیوان اشعارش به همت رشید به چاپ رسید.

رشید یاسمی تحصیلات مقدماتی را در کرمانشاه به پایان برد. سپس به تهران رفت و دوره متوسطه را در دبیرستان سن لویی گذراند. از همان هنگام به تشویق نظام وفا که معلم ادبیات او بود به سرودن شعر پرداخت. پس از پایان تحصیلات مدتی به کار در وزارت معارف، مالیه و دربار پرداخت. در همین زمان جرگه دانشوری را تأسیس کرد که بعدها به همت ملک الشعرا بهار به انجمن دانشکده تبدیل شد.

رشید ضمن همکاری با مجله دانشکده، با نویسندگان و شعرای آن دوره همچون محمد تقی بهار، سعید نفیسی، عباس اقبال، ابراهیم الفت و دیگران همکاری می کرد. در همین دوران عضو ” انجمن ادبی ایران ” شد و نخستین تألیف خود را در احوال “ابن یمین فریومدی” شاعر سلسله سربداران، انتشار داد.

رشید یاسمی از سال ۱۳۰۰ به انتشار مقالات خود در روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی پرداخت و همین مقالات موجب شهرت ادبی او گردید. در این بین به یادگیری زبانهای عربی و انگلیسی و تکمیل زبان فرانسوی خود پرداخت. زبان پهلوی را نزد هرتسفلد آموخت. از سال ۱۳۱۲ با سمت استادی به تدریس در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت. بعدها عضویت فرهنگستان ایران را یافت. در سال ۱۳۲۲جزو هیئتی از استادان ایرانی همراه با علی اصغر حکمت و ابراهیم پورداود به هند سفر کرد.

در سال ۱۳۲۴ به منظور مطالعه به فرانسه رفت و دو سال در آن کشور اقامت داشت. رشید یاسمی تا پایان عمر به عنوان استاد در دانشگاه تهران تدریس کرد. روز یازدهم اسفند ۱۳۲۷ هنگام سخنرانی در دانشکده ادبیات دچار سکته شد، و پس از معالجه سفری دیگر به اروپا رفت. پس از بازگشت به ایران در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ در تهران درگذشت.

رشید یاسمی گذشته از مقالات ادبی و تاریخی و فلسفی و انتقادی که از او در مجلات نوبهار، ارمغان، آینده، تعلیم و تربیت، یغما، مهر و نشریات دیگر چاپ شده است، دارای تالیفات و تحقیقات و ترجمه های متعدد است. رشید یاسمی از نخستین شاعرانی بود که لزوم تجدد در شعر فارسی را
پذیرفت و کوشید که رنگ تازه ای به سخن خود بدهد.

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *