سطوح سه گانۀ انسانی:
هومیوپاتی به عنوان یک روش درمان طبیعی و مکمل، تشخیص بالایی دارد، چون فقط به یک بیماری ساده نمی پردازد و با درنظرگرفتن بنیاد کلی بیمار، تمامیت وجودی یک فرد را به رسمیت میشناسد. پایۀ داروهای مرسوم، بیشتر براساس علائم دارویی است، در صورتیکه هومیوپاتی با درنظرگرفتن تمامیت انسان، داروی شخصیتی تجویز میکند. مثلاً به دو فرد با بیماری مشابه و شخصیت متفاوت، دو داروی متفاوت داده میشود. براین اساس علائم روحی، احساسی، فیزیکی، نوع زندگی، محیط وخانواده، تاریخچۀ پزشکی خانواده و حتی جنبه های روحی و احساسی آنان مورد بررسی پزشک هومیوپات قرار میگیرد.
این پزشکی معتقد است که در ساختار انسان میتوان یک سلسله مراتب را که در سه سطح مشخص گردیده اند شناسایی کرد. این سطوح عبارتند از:
۱-سطح روحی/ذهنی (Mental)
۲- سطح احساسی/عاطفی(Emotional)
۳-سطح فیزیکی(Physical)
باید در نظر داشت که این سطوح، جدا و متمایز از یکدیگر نبوده و تقریباً میان آنها تعاملی کامل بر قرار است.
۱ – سطح روحی/ ذهنی
عالیترین و مهم ترین سطحی که انسان به واسطۀ آن عمل میکند، سطح روحی/ذهنی است. تغییرات حاصله در درک و آگاهی، اندیشیدن، نقد، مقایسه، محاسبه، خلق، ترکیب، تجسم…….در یک فرد در این سطح است. محتوای روحانی و ذهنی فرد است که جوهر حقیقی او را تشکیل میدهد و معنای زندگی و آگاهی متعالی تر را برای او قابل دسترسی میکند. اختلال در این سطح، نفس هستی شخص را مورد تهدید قرار میدهد و میتواند ایمان، عشق و به دنبال آن، ارادۀ زیستن را بی معنی کند.
انسانی که سلامتی روحی دارد بطور مداوم در یک حالت آرامش درونی بسیار خوشآیند و زیبا به سر میبرد و تمام زندگیاش صرف آفریدن لحظات خوش، برای خود و دیگران میشود. میان عملکردهای این سطح، سلسله مراتبی وجود دارد که توسط پروفسور جورج ویتولکاس (George Vithoulkas 1932 Athen) پزشک و استاد بزرگ هومیوپاتی ارائه شده است. توجه به آن میتواند به ما نشان دهد درجه سلامتی سطح روحی چگونه است. در این درجه بندی هر چه پایینتر میرویم آشفتگی روحی و ذهنی شدیدتر میشود:
– عدم حضور ذهن / حواس پرتی
– فراموشکاری
– عدم تمرکز ذهن
– کند ذهنی
– رخوت / بیحالی
– اوهام / خیال باطل
– بدگمانی و سوءظن ( افکار پارانوئید )
– هذیان مخرب نسبت به خود یا دیگران
– اغتشاش کامل ذهن ( مانند شیزوفرنی )
سه کیفیت حیاتی و ضروری وجود دارند که میتوانند عملکردهای مختلف ذهن را همراهی کنند و عبارتند از:
۱- روشنی یا وضوح فکر
۲- معقول بودن، انسجام و توالی منطقی
۳- خلاقیت در خدمت به خود و دیگران
هرسه کیفیت باید حضور داشته باشند لیکن سومی بیشترین اهمیت را داراست. اجازه دهید چند نمونه را در این زمینه بررسی کنیم. نخست به بررسی فردی میپردازیم که نمیتواند افکارش را به روشنی بیان کند. او جهت یافتن واژه های صحیح دچار مشکل است، تفکر او بسیار ضعیف شده و ما آغاز یک اختلال را مشاهده میکنیم که ممکن است به تدریج تبدیل به حالتی از کندذهنی و کودنی گردد. فرد دیگری ممکن است وضوح داشته باشد لیکن فاقد انسجام و پیوستگی در اندیشیدن باشد. او نمیتواند افکارش را به شیوه ای منطقی بیان کند، لذا دیگران حرفهایش را درک نمیکنند. او چنان به سرعت و شاید هم ماهرانه از موضوعی به موضوع دیگر میرود که دیگران را گیج و سر در گم رها میکند، چنین شخصیتی در سطح ذهنی عمیقاً دچار اختلال و آشفتگی میباشد.
مشابه این حالت در مورد جانی حرفه ای نیز صدق میکند، او از هوش بالایی برخوردار بوده و برای دزدی و قتل با نهایت درجۀ روشنی و تعقل در اندیشیدن و انسجام فکری نقشه میکشد.
بااین همه او در نواحی عمیقتر هستی اش بیمار است، چرا که به دنبال خلاقیت خود به جامعه و دیگران صدمه میزند. سرچشمه های اولیۀ رنجهای عاطفی و روحی میتواند از دو منبع اولیه ناشی بشود:
جاه طلبیهای نافرجام و تعلقات در هم شکسته.
کسی که در جاه طلبیهای خودخواهانه اش اعتقاداتی قدرتمند دارد، خود را آماده برای انواع دردها و رنجها نموده است. فرد جاه طلب، رنجی را تجربه میکند که تقریباً متناسب با درجۀ اعتقادی است که به آن دارد. شدت رنجی که پیآمد از کف رفتن یک تملک است، تقریباً با شدت وابستگی به آن تملک برابر است. بطور کلی وابستگی، چه مادی و یا احساسی، یعنی اهمیت بیش ازحد قائل شدن برای چیزی یا کسی، که این به نوبه خود موجب ترس، نگرانی و اضطراب میگردد و به دنبال آن احساس عدم امنیت است. همین احساسها، وی را تشویق میکند بیشتر به دنبال وابستگیهای خود (پول، شغل و مقام، بلندپروازی، وابستگی بیشتر به فرزند، همسر یا خانواده و….) در حرکت باشد. شدت ناهنجاری با میزان وابستگی فرد و شدت محرک وارده، رابطۀ کاملا مستقیم دارد.
اگر فردی بخواهد از رنجهای احساسی و روحی/ذهنی پرهیز کند باید فارغ از منیت و وابستگی های شدید گشته و فروتنی و نوعدوستی را در خود پرورش دهد.
این بدان معنا نیست که فرد باید مرتاض شده و از پاسخگویی به نیازهای ضروری فردی سر باز زند.
بهترین شیوۀ متابعت از حداکثر سلامتی، “راه میانگین طلایی” است :
نه چندان زیاد، نه بسیار قلیل، افراط و تفریط ممنوع!
۲ – سطح احساسی/عاطفی
در میان سطوح هستی انسان، این سطح پس از سطح روحی/ذهنی قرار میگیرد و تغییرات روی داده در کیفیات احساسی را ثبت میکند. محدوده بیان احساسی میتواند بسیار گسترده باشد: عشق/تنفر، شادی/غم، آرامش/اضطراب، اعتماد/خشم، شجاعت/ترس……….. و دیگر مواردی از این قبیل. ازاینرو این سطح به رشتۀ زندگی روزمره هر فردی متصل و نزدیک است.
احساساتی که در مقام کیفیت است، میتواند مثبت یا منفی باشد. هر اندازه فرد، احساسات منفی رابیشتر تجربه کند، ناهنجاری احساسی بیشتری خواهدداشت و بر عکس افراد کاملا سالم و رشدکرده در سطح احساسی/عاطفی میتوانند گاه بعضی از کیفیات کاملاً عمیقی را تجربه کنند که برای بشر شناخته شده است: تجربیات عرفانی، جذبه، وجد و شعف، شیفتگی مذهبی وطیف وسیعی از احساسات متعالی عشق ناب که توصیف آن مشکل است.
کیفیات کاملاً رشدیافته در این سطح، گرایش دارند با احساس ناشی از یگانگی خود با کل هستی، با عشق و برکت و ایثار و جز آن بیامیزند. ازاینرو احساسات مثبت در یک فرد، همیشه گرایش به خلق احساس یگانگی با جهان خارج را دارد و برعکس احساسات منفی، گرایش به ایجاد حس انزواجویی و جدایی از جهان خارج پیدا میکند. هر آن کس که با احساسات آرام درونی زندگی میکند، با وجد و شعف همدم است و شخصی که همواره با پریشانی، اندوه و ترس زندگی میکند در حال تولید غذاهای مسموم برای خود و دیگران است.
در سطح احساسی نیز سلسله مراتبی از اختلالات از طرف پرفسور جورج ویتولکاس معرفی شده است که هرچه پایینتر میرویم شدت ناهنجاری و وسعت عمق نفوذشان در فرد بیشتر میشود و به ترتیب زیر میباشد :
– نارضایتی
– تحریک پذیری
– اضطراب / هیجان
– ترسهای بیمارگونه
– عصبی / رنجش شدید
– غم واندوه
– بی عاطفگی / مات شدگی
-افسردگی با حال خودکشی
موجود انسانی هم محیط زیست را متأثر میسازد وهم ازآن تأثیر میپذیرد. در سطح احساسی یکی از تأثیرات عمدۀ زیست محیطی تقریباً شکست کامل نظامهای آموزشی در جهت ارائۀ آموزشهای احساسی برای نسل جوان است. نتیجه این که، بخش احساسی دچار سوءتغذیه شده و بالطبع مزاجش فاسد شده و طعمۀ سهل الوصولی برای استقرار بیماری میگردد.
کسانی که آموزش کافی احساسی/عاطفی ندیده اند، بدون آگاهی درگیر ازدواج میشوند و بدین جهت درصد طلاق روز به روز بالا میرود. والدین در مواجهه با مسئولیت سنگین دارا بودن فرزند، آنان را تبدیل به موضوعات و هدفهایی کرده اند که فرافکنی اهداف ناکام خودشان است. رفته رفته سرانجام، جامعۀ ما به جایی ختم میشود که مردمش از جنبۀ احساسی دست نیافتنی بوده و هر گاه ازکوره در میروند، نمیتوان آنها را بالغ نامید. از دیدگاه احساسی/عاطفی میتوانیم بگوییم: امروزه مردم جوامع ما در سن ۲۵ سالگی میمیرند هر چند که تا سن ۷۵ سالگی زندگی میکنند !
آموزش و پرورش باید نیازهای زیباشناسی را که در سنین مدرسه شکفته میشود تشخیص داده و بدان ها پاسخ دهد.
آنگاه که عشق، دوستی، رفاقت، احساسات نوع دوستانه وفداکاری، متجلی و بیان میگردد، باید آنها را ستود و تشویق کرد و آنها را به مسیر طبیعیشان هدایت نمود نه اینکه آنها را انکار و یا در معرض نقد و پرداخت قرار داد.
گرایشات طبیعی به جانب موسیقی، هنر و شعر را باید پاداش داد و آنها را در جهت های دقیق و مشخص توسعه بخشید.
تأکید آموزش، باید بر خلاقیت باشد تا برابرسازی، اگر تعلیم و تربیت در این مسیرتوسعه یابد نتیجۀآن، مردمی بالغ خواهد بود که در سطح احساسی/عاطفی در تعادل قرار دارند و در نتیجه در برابر بیماریهای این سطح کمتر آسیب پذیر میگردند. ازدواج و زندگی خانوادگی به جای این که تنش زا و بیمارگونه باشد، هماهنگ و راضی کننده خواهدبود. مکانیسم دفاعی در این سطح به سادگی تضعیف نشده، بلکه مانعی میشود دربرابر بیماریهای همه گیر، ضعف اعصاب، عدم امنیت، خشونت، پریشانی، ترس و افسردگی!
۳ – سطح فیزیکی
اطلاعات بسیارخوبی درمورد این سطح ازطریق علومی مانند آناتومی، فیزیولوژی، بیولوژی، بیوشیمی و جنین شناسی، بهداشت، تغذیه و جز آن مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است.
در هر حال حقیقتی وجود دارد که بدن انسان در عین پیچیدگی اش دارای سلسله مراتبی بر حسب اهمیت اندامها و نظام هایش است. درک کامل این دیدگاه برای پزشک هومیوپات که با تمامیت بیمار روبرو میشود کاملا ضروری است و اجتناب ناپذیر است.
سیستمهای اجزاء مختلف انسان به شکل زیر طبقه بندی میشود که اولویت یک سیستم از بالا به پایین افزایش مییابد. این طبقه بندی نیز توسط پروفسور جورج ویتولکاس پیشنهاد شده است که به صورت زیر میباشد:
۱- مغز
۲ – قلب
۳ – غده هیپوفیز
۴ – کبد
۵ – ششها
۶- کلیه ها
۷ – تخمدان ها و بیضه ها
۸ – ستون فقرات
۹-عضلات
۱۰ – پوست
برای این طبقه بندی دو معیار در نظر گرفته شده است:
اول اهمیت نسبی یک سیستم در پایدار نگهداشتن حیات و تداوم آن، دوم میزان حساسیت یک سیستم به مقدار مشخصی از آسیب!
چهار سیستم مهم بدن ( ۱تا ۴ ) هر کدام تنها یک عضو حیاتی دارند. در سه سیستم بعدی ( ۵ تا ۷ ) دو عضو حیاتی وجود دارد و هر چه از اولویت نسبی یک سیستم کم میشود، تعداد اعضای حیاتی افزایش مییابد و در نهایت به پوست میرسیم. بطور خلاصه این طبقه بندی بر اساس پاسخ به این سؤال است که:
” چه اندازه آسیب به یک سیستم موجب مرگ میشود؟ “
در اندامهایی که برای ارگانیسم بسیار حیاتی هستند، کمترین صدمه ای کافی است تا مسائلی جدی بوجود آورد. یک لکۀ زخم بر روی قلب، بیش از یک زخم مشابه برروی کلیه یا کبد، سلامتی فرد را به مخاطره میاندازد، با این همه، خطر این زخم از مشابه آن روی مغز کمتر است.
طبیعی است که جسم سالم یعنی جسمی که تمام سیستمهای آن سالم هستند. مهمترین عواملی که سلامتی جسم را تأمین میکنند و یا میتوانند آنرا به خطر اندازند عبارتند از: تغذیه، مواد شیمیایی، سوانح و حوادث.
ارگانیسم، همواره میکوشد اختلال را از اندامهای با اهمیت دور نگه دارد. اختلالی که درطول یک برنامۀ درمانی از اندامهای کم اهمیت تر به اندامهای مهمتر پیش میرود، اشاره ای است به یک تخریب کلی در سلامتی، و حرکت در جهت عکس این فرایند اشاره ای به پیشرفت در جهت سلامتی بیشتر است. بدین روال تعریف از سلامتی کل وجود را چنین جمع بندی میکنیم:
“سلامتی یعنی رهایی از درد و دستیابی به کیفیت رفاه و خوشی در سطح فیزیکی، رهایی از شهوات ( زیاده خواهی ) و احساسهای منفی و قرار گرفتن در کیفیت آرامش پویا (توان دریافت تمامی احساسات بشری بدون وابستگی) در سطح احساسی/عاطفی، و سرانجام رهایی از خودپسندی و خودخواهی و نیل به یگانگی کامل با حقیقت هستی در سطح روحی/ذهنی ! “
سؤالی که طبعاً در این مقطع به ذهن خطور میکند این است که: چگونه میتوانیم درجۀ نسبی سلامتی فرد را در هر لحظه اندازه گیری کنیم؟
شاخصی که قادر به ارائۀ چنین سنجشی از سلامتی است ” خلاقیت “ است ! منظور از خلاقیت، تمام آن اعمال و رفتاری است که درجهت ایجاد و ترفیع حدفاصلی خود و دیگران در زندگی انجام میشود. اگر بیمار مبتلا به روماتیسم، بدان حدگرفتار باشد که خلاقیتش نسبت به بیمار مبتلا به افسردگی بسیار کمتر باشد، پس او بیماریش بسیار جدیتر از فرد افسرده است، هر چند که مرکز ثقل بیماری او در سطح پایینی ازسلسله مراتب قرار دارد. با داشتن آگاهی خلاق در ذهن، میتوان هرلحظه درجۀ سلامتی یا بیماری هر فرد را استنتاج و تعیین نمود.
پاسخی بگذارید