پس از جنگ جهانى اول، و در هرج و مرج اجتماعى و ادبى اروپا ناگهان مکتب ادبى سوررآلیسم بر مزار مکتب دادائیسم سبز شد، بعضى از پیروان مکتب دادا به سوررآلیسم (فرا واقعگرایی) روى آوردند و همانند اغلب مکاتب ادبی، اول با شعر وارد میدان شدند.
اولین کتاب سوررآلیستى به نام میدان مغناطیسى توسط آندره برتون، لوئى آراگون و فیلیپ سوپو انتشار یافت. نخستین نشریه این مکتب به نام انقلاب سوررآلیستى با همکارى برتون و مدیریت پیر ناویل و بنژامن پره، در سال ۱۹۲۴ ظهور مکتب را اعلام داشت و آندره برتون سوررآلیسم را در آن این گونه تعریف کرد:
“سوررآلیسم عبارت است از آن فعالیت خود به خودی روانی که به وسیله آن میتوان خواه شفاهاً و خواه کتباً یا به هر صورت و شکل دیگری فعالیت واقعی و حقیقی فکر را بیان و عرضه کرد. سورئالیسم عبارت است از دیکته کردن فکر بدون وارسی عقل و خارج از هرگونه قید هنری و اخلاقی.
به عقیده او هر چیز که در مغز انسان می گذرد(در صورتی که پیش از تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خود به خودی(که بدون اختیار از دهان بیرون می آید) و همچنین رویا جزء مواد
اولیه سوررآلیسم به شمار می رود.
سوررآلیست ها می گویند بسیاری از تصورات و تخیلات و اندیشه ها ی آدمی، بر اثر مقید بودن به آداب اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و رسوم و عادات بیان نمیشوند و انسان آنها را به اعماق ضمیر پنهان خویش میراند. این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالباً در خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که ناخودآگاه از زبان انسان میپرد تجلی می کند، سوررآلیسم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است. به طور خلاصه آنها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخودآگاه میدانند.
از سورئالیستهای معروف می توان به ژراردو نروال، «برتون » و «آراگون » « پل الوار » و «گیوم آپولینر » اشاره کرد.
آندره برتون نوشته است: راز سوررآلیسم آن است که باید دانست چیز دیگرى پشت ظاهر است، سوررآلیسم کار فکرى است که به وسیله زبان و قلم یا هر هنر دیگرى میخواهد جریان واقعى تفکر را بیان کند.
گویا این مکتب زبان تشنجات و هیجانات زمان است یا دعوتى به عصیان و فریاد علیه ناهماهنگى هاى زمان. نمایاندن زشتى ها و پلشتى ها و واقعیت هاى اجتماعى است.
انتقال اندیشه، کنکاش روانی، کشف ماهیت پدیده ها و واقعیت برتر، عمق یابی، رها شدن از خویش، آهنگین کردن فکر و فعالیت ذهنى و درونى است و پیروانش عقیده دارند که شعر از تصویر ذهنى شکل معینى به مفهوم نهادى آن پل مى زند و جهان شگفتى را در جهان واقع مى بیند.
سراسر زندگى بهانه شعر است، همه کس شاعر است کافى است که نگاهش را از افق محدود خود برگرداند تا جهان شگفت را ببیند. فکر باید آهنگ دار باشد، هنر یعنى رهایی ذهن از محدودیتها و آزاد کردن ابهامها، در غیر این صورت کوشش براى آزادى به ایهام شاعرانه دهنه مى زند. رازآفرینش هاى هنرى فقط در رویا وجود دارد. دیوانگى بهتر از تدبیر و نیرنگ است، باید از تشتت منطق تا مرز پوچى و از پوچى تا مرز عقل طاغى استفاده کرد.
باید دیوار بین عقل و جنون را خراب کرد. با این ترتیب آنها در فلسفه علمى به روانکاوى فروید معتقدند، در فلسفه اخلاقى با هر نوع جهت گیرى مخالفند و در فلسفه اجتماعى مى خواهند انسا نها آزاد باشند. پیروان سوررآلیسم طنز، قانون علیت، رویا و دیوانگى را با این عبارات توجیه مى کنند:
حقارت ها و پوچى هاى دنیا را باید با تمسخر و طنز احساس کرد، طنز بهترین سلاح براى تخریب جهان فاسد است و امتیاز بزرگى است تا در ضمیر پنهان انسانها نفوذ کند، طنز نیروى ما را در مقابل مصائب و دردها زیاد مى کند و با ایجاد رابطه غیرمنطقى وغیرمعمول به درک واقعیت ها مى رسد، طنز دگرگون کننده روح سرکش آدمى است. زندگى را باید همانند یک تماشاگر از روى بالکن خانه رصد کرد.
در دنیاى حقیقى روابطى وجود دارد که ذهن را بیدار مى کند، هرجا که قدرت تخیل ذهن، آزاد باشد واقعیت برتر تجلى مى کند، قانون علیت را باید خراب کرد.
فعالیت خود به خود ذهن، یکى از فعالیت هاى الهام بخش است، واقعیت رویا کمتر از بیدارى نیست. در عالم رویا همه چیز آسان و ساده و طبیعى است. مشکل امکان داشتن و نداشتن مطرح نیست، رویا همانند اندیشه یکى از وسایل معرفت است و به آدمی فرصت مى دهد تا در خود فرو رود، با رویا آدمی به خویشتن خویش مى رسد و خاطرات سرکوب شده ذهنش آزاد مى گردد.
زندگى در رویا پدیده اى واقعى است و نمودهاى رویا و بیدارى زندگى و واقعیت را در محتوا دارد، پس چرا باید الهامات و مکاشفات آن را نادیده بگیریم.
سالوادور دالى نقاش مى گوید: روزها را ناخودآگاه در جستجوى رویاهاى از دست رفته مى گذرانیم، وقتى آن را می یابیم به نظر میرسد که از قبل آنها را مى شناختیم و از نظاره آنها غرق رویا مى شویم.
دیوانگان چون از واقعیت بیرونى فرار مى کنند به واقعیت درونى خویش مى رسند، حاکمیت خیال در دیوانگان ذهن آنها را به سرور و خوشى مى برد، دیوانگان از آداب و رسوم و عادت هاى متداول و معمول به دور مى افتند و آنچنان از هذیان خود لذت مى برند که افراد عادى از آن بى خبرند و چون بررسى هذیان آنان به ما واقعیت ها یی را مى نمایاند پس توصیه مى شود با ورزش ذهنى تا مرز جنون عقل پیشروى کرد تا از چنگ قراردادهاى اجتماعى و آداب وعادت ها آزاد شد و اندیشه را در مکاشفه به سخن واداشت.
دیوانه با توسل به اندیشه اش رنگ مسخره اى به اشیاى اطرافش مى دهد و واقعیت ها را در ذهنش مى ریزد و ذهن خود را به پذیرش تحول و شکل دیگر آن اشیا وا مى دارد به طور مثال چوبى را اسب و برگ درختى را گنجشک تصور مى کند. در جایی دیگر سالوادور دالى نقاش پرتغالى در این رابطه مى گوید:
اگر یک اتومبیل غول آساى گچى بسازیم و به آن شکل آدم دهیم، سپس آن را با لباس زنانه آرایش کنیم و در خاک کنیم و یک ساعت دیوارى به نشانه سنگ قبر بالاى سرش بگذاریم، این یک کار سوررآلیستى است که با کمترین کار بیشترین توهم را بر مى انگیزد. اینها فقط در عالم خیال امکان دارد، هیچگونه لذتى ندارد فقط خراب کردن اشیاى عقلانى است، ابزار سوررآلیستها جنون و انتقادات و هذیانى است که هیچگونه ریشه عقلى ندارد.
سوررآلیست ها معتقدند که نوشتارهاى سحرآمیز در حالت خواب و بیدارى نگاشته مى شود، جمله اى به ذهن مى رسد، در رویا به خواب مى آید و حالت گیرندگى و پذیرندگى ایجاد میکند، همانند یک پرسش بى کلام و پنهان و پاسخ آشکار و معلوم در یک محاوره. در هر شبانه روز با درگیرى ذهن و رویا با ظهور واژ ه ها و جملاتى ساخته مى شوند و با ایجاد خلاء ضمیر پنهان آدمی زبان باز میکند، این یک قمار ذهن است که بازنده اى ندارد، اینها به آدمی قدرت مى دهد تا از چنگ افسردگى و پریشانى وارهد. آنها اعتقاد جدى به خواب مغناطیسى دارند و مى گویند کسى را هیپنوتیسم کنید و پاسخ سوا لهایتان را از او یادداشتکنید، سپس جواب همان سوالها را در بیدارى از او بخواهید و هر دو پاسخها را با هم مطابقت کنید به کشف جدید نایل خواهید آمد. هیپنوتیسم وسیله جهش نیروى روانى و هنرى است. اول با تمرکز حواس و ذهن در کارى که باید انجام گیرد، سپس با رهایی فرد از چنگ عوامل بازدارنده آن. باید کلمات را به حال خود گذاشت تا آزادانه دنبال هم کشیده شوند.
در همان کتاب میدان هاى مغناطیسى در یک مناظره دونفره به همدیگر مى گویند:
شاعران صداها یی را که از سخنان گنگ و مبهم دهلیز ضمیرشان مى شنوند بر روى کاغذ میآورند و قلمى مى کنند. شاعران الهام را به فرمان در مى آورند و از هذیان هاى خود چیزى درک مى کنند که فقط خودشان و هنرمندان و آنهایی که حس هنری دارند قادر به فهمیدن آن هستند.
خواننده اشعار سورئالیستى باید از آن انتظار فهمیدن نداشته باشد، باید همانند شاعر سراینده آن را در ذهن خود پذیرا باشد. شعر سورآلیستى فعالیت ذهن شاعر است نه وسیله بیان، پیروان سوررآلیسم معتقدند باید شاعران را همانند جادوگران قدیم که روانکاوى فروید شکل جدید آن است قبول داشت و از آنها تقلید کرد.
پاسخی بگذارید