کل موجودات عالم و ازجمله انسان، سه بعدی اند. این سه بعد عبارتند از :
جسم،روح و روان
مجموعۀ تعادل این سه بعد، انسان را از خلقت تا قیامت هویت میبخشد. جسم مَرکَبی است که از جانب روح ایجاد گردیده و همچنان بسوی روح باز میگردد. در این همسفریِ جسم و روان، گاه احکام جسم غالب است و گاه احکام روح. گاه انسان بسوی “زمینی” بودن گرایش دارد و گاهی به سوی “آسمانی” شدن. تقابل از آن “بودن” و این “شدن” هویت انسان را شکل میدهد.
روح چیست ؟
روح یک نیروی یکپارچه و لایتناهی است که غیر قابل تفکیک و غیر قابل تجزیه بوده و بوجود آورندۀ کل مخلوقات میباشد. نیرویی است که ذرات تا کهکشانها در او شناورند و هرموجودی بقدر ظرفیتش ازآن بهره میگیرد.نسبتش با همه موجودات اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان یکسان است و همه موجودات را تغذیه میکند.
درمورد موجودات پائین تر، فاصلۀ روان و روح بیشتر و ملموس تر است، هر چه به لایۀ بالاتر نزدیک شویم، فاصلۀ روان و روح کمتر میشود تا اینکه مثلاً در وجود ملائکه و موجودات برتر، این فاصله تقریباً به صفر رسیده و روح و روان آنها دیگر از هم جدا نیست.
این همان نیرویی است که قرآن میگوید: “از عالم امر است” ، نه به این معنا که از عالم فرمان و دستور است ، بلکه منظور این است که از عالم اراده است، ارادۀ خداوندی، که در مقابل جهان خلق قرار میگیرد. امر در برابر خلقت، نه امر در مقابل اطاعت. همۀ موجودات قبل از آنکه درلباس وجود ظاهر شوند در جای دیگری طراحی میشوند و بعد از آن شکل میگیرند . این طراحی و این شکل وجود، آن پدیده را تا انتهای عمر آن همراهی میکند و هر زمان که طرح برداشته شود شکل آن پدیده هم محو میگردد. این روح کلی که درعالم یکی است و دو تا نیست نه کم و نه زیاد میشود و نه قابل تکثیر و نه قابل احضار است.
یک روح بزرگ کلّی در عالم وجود دارد، که همۀ موجودات را، به فیض خود نایل میکند، این همان “عالم امر” است که در مقابل “عالم خلق” قراردارد.
نتیجه اینکه، عالمی وجود دارد بنام عالم سفلی (عالم خلق) که جسم ما و هرچه که مربوط به جسم است، به آن تعلق دارد. و نیز عالمی وجوددارد بنام عالم اعلی (عالم امر) که روح انسان نیز، ساکن آن عالم است.
لطافت روح از روان هم فراتر است و همۀ عالم مادی، از آن روح نشأت گرفته است. فاصلۀ بین عالم امر و خلق را “روان” پر میکند.
روان چیست ؟
روان کیفیتی است بین جسم و روح. لطیفترین ماده ای که میتوانیم در عالم شناسایی کنیم روان است که حد فاصلی است بین جسم و روح. در حقیقت (پدیده) است، یعنی چیزی که روزی بوجود میآید، حادث است و قدیم نیست.
در فلسفه، وجود به دو بخش تقسیم میشود: حادث و قدیم.
وجود قدیم، وجودی ازلی و ابدی است، برای تولدش نمیتوان زمان در نظر گرفت ، ازوقتیکه زمان بوده او هم بوده ، نه به دنیا آمده و نه از دنیا میرود، نه متولد شده و نه به مرگ میرسد، نه روز تولد دارد نه روز انتها، مثل وجود خداوند یا وجود هستی.
وجود حادث، درست بر عکس قدیم، وجودی است که زمانی، بنا به دلایلی بوجودمیآید و زمانی هم از بین میرود. مثل گیاه، خورشید، ماده و… همۀ موجوداتی که آنها را پدیده می نامیم.
روان پدیده است یعنی جزو آن موجوداتی است که یک زمان بوجود میآید و زمانی هم از وجود میرود. اینکه میگوئیم از وجود میرود، به این معنی نیست که به عدم میپیوندد. بلکه دچار تغییراتی میشود و به حالتی دیگر در می آید که دیگر نمیتوان به آن روان گفت.
پس : روح کیفیتی است، قدیم و ازلی و ابدی. ولی جسم، کاملاً حادث است و بوجود آمدنی. ارتباط جسم با روح هم برقرار نمیشود، مگر به واسطۀ کیفیتی دیگر، بنام روان.
همۀ موجودات دارای روان هستند. روان از جانب حق تعالی مأموریت دارد که بین جسم با روح عالم امر، تطبیق برقرار سازد.
غایت بحث همۀ دانشمندان فلسفه و فیزیک همین است که ما تحت نام روان آن را میشناسیم. موجودی است از جنس ماده،لطیف،دارای بعد، وزن، حرکت، قابل خطاب، بوجود آمدنی و از بین رفتنی. بوجود آمدنی است، پس پدیده است ، در رحم همراه جنین بوجود میآید و بعداً پس از رها شدن جسم ، خود باقی میماند و با استفاده از تجربیات دوران همسفری با جسم بطور تنها به سیر خود ادامه میدهد. شکل روان هر موجودی کاملاً شبیه فیزیک همان موجود است . این پدیده را در فلسفه ” نفس” در روانشناسی “پریسپری” یا “کالبد مثالی” در فراروانشناسی “جسم اثیری” مینامند. بر خلاف روح که نقش خنثی و یکسویه در مقابل همه موجودات دارد و نسبت به بد و خوب اخلاقی بیتفاوت است.
روان در حوزه های اخلاقی نقش آمر و ناهی داشته و از بد و خوبهای اخلاقی تأثیر میپذیرد، مسئول اعمال جسم بوده و مسئول پاسخگویی های آن نیز میباشد. روان پس از مفارقت از جسم، به منظور رسیدن و استحاله در روح عالم سیر صعودی خود را پی میگیرد و دراین مسیر بازگشت، سبکی و سنگینی و یا به عبارت دیگر اعمال خیر و شّر جسم را که در دوران زمینی با او همسفر بوده به دوش میکشد. بخاطر لطافت وجودیش ضبط کننده و انعکاس دهندۀ عمل و عکس العملهایی است که در دوران زمینی اش عامل و شاهد بوده است.
جسم( ماده ) چیست؟
جسم مجموعۀ به هم پیوسته شدۀ عناصر طبیعت است که در خدمت روان قرار میگیرد . این عناصر پس از پیوستن به یکدیگر مجموعهای را تشکیل میدهند که وسیله ای باشد برای تجلّی روان در طبیعت . جسم ، خود ذاتاً دارای شعور خلاق ، ورای آنچه که در همۀ ذّرات عالم وجود دارد ، نیست و بدون همجواری با روان نیز فاقد آن شعور است. جسم خود قصور و لذا گناهی ندارد و هر چه هست،آن است که تحت فرمان است . پس از مفارقت روان ، جسم مضمحل گردیده و چندی بعد هیچ اثری از آن بجا نمیماند ، ذّرات آن در طبیعت حل میشوند و هر کدام جذب مجموعه ای میگردند که از آن جدا شده اند . تک تک آن عناصر و ذّرات از اصل خود جدا میشوند و بهم میپیوندند که به امر یزدان محل تجّلی قدرت” روان ” قرار گیرند و پس از آنکه این مأموریت پایان یافت مجدّداً به همان مکان اولیّه باز میگردند . این مجموعۀ ذّرات در عالم به لحاظ کمیّت ثابتند . مثلاً میدانیم که با هدایت مرگها و توّلدها ، خوردن و آشامیدنها ، چراکردن حیوانات در طبیعت ، کشت و کشتاری که در بین جانداران بر سر تغذیه صورت میگیرد، در انتها وزن کرۀ خاکی هیچگاه نه کم میشود و نه زیاد.
این ثابت بودن وزن زمین حاکی از آنست که اجسام وسیلۀ چند بار مصرفی هستند که برای انجام مأموریتهایی،از دل طبیعت بر میآیند و باز هم بدانجا باز میگردند. کوزه هایی هستند که از خاک ساخته میشوند و مجددا ً هم به خاک تبدیل میشوند تا دوباره ساخته شوند .
جسم پس از مرگ نه درک دارد و نه شعور خلاق ، نه از آتش رنج میبرد و نه از آب و گیاه خرسند میگردد.
از دیدگاه مکتب وحدت “ماده” ذاتا دارای شعور است. الهیون معتقدند که ماده شعور ندارد و شعور، مختص عالم بالا(غیرماده) است ولی مادیون میگویند: ماده به اقتضاء فهم درونی خود، میداند که چه باید بکند.
نظر وحدت ، به بحث مادیون نزدیکتر است. مکتب وحدت اعتقاد دارد “شعور در ذات ماده است” چون “ماده ظهور خداوند است”. چیزی که ظهور خداوند است دقیقا حامل خصوصیات خداوند نیز هست. “کلّ عالم، تبلور دانش الهی است” . نور دانش است که همۀ ارکان هستی را شکل میدهد، ذات همۀ پدیده های عالم، دانش است. این دانش با دانشی که در کتابها خوانده و تدریس میشود متفاوت است، این دانش دارای نور روشنگری است. وقتیکه شما از مسئله ای خبر نداشته و از آن بی اطلاعید، دچار سر درگمی و گمراهی هستید ولی هنگامیکه سئوال کرده و پاسخ خود را دریافت مینمائید، آرامش پیدا میکنید، روشن میشوید، این همان برآمدن نور دانش الهی است که ما را به سطحی بالاتر و کیفیتی بالاتر میرساند، پس روان، این شعور ذاتی، ماده (جسم) را، با شعور هدایتگر روح تطبیق میدهد، هم از عالم بالا (روح) الهام میگیرد، هم از عالم پایین (جسم) تغذیه میشود. لذا اگر جسم معطل شود، روان هم معطل میشود، اگر جسم ناقص شود، روان هم ناقص میشود، اگر جسم خسته باشد، روان هم خسته میشود.
لذا جسم سالم میتواند روان سالمی هم در خود داشته باشد. اینکه در تعلیمات انبیاء و مرشدان و نیز مکتب وحدت توصیه گردیده است که به سلامت جسم بپردازید، و از او نگهداری کنید، به این دلیل است که بلافاصله روان دچار همان کسالت و کیفیت بدِ احوالِ جسم میشود. آن مقدار که روان از جسم تغذیه میکند، بر ما آشکار است. ما غذا میخوریم، ورزش میکنیم، کسب انرژی میکنیم، ولی آن مقدار که روان از عالم بالا الهام میگیرد، چندان برما آشکار نیست، چون غایت توجّه ما معطوف به همین عالم زیرین است.
زمانی که ارتباط روان با جسم کم میشود، مثل حالتی که درخوابهای طبیعی شبانه پیش میآید، یا خوابهای مدیومیک، یا خوابهایی که در اثر استعمال داروها بـوجـود میآید، و یا وقتی خطری جسم را تهدید میکند، چون روان هوشمند است، بلافاصله خود را عقب میکشد تا آسیب نبیند.
این خصوصیّت روان است، اما این عقب کشیدن، زمان و محدودیّت دارد و اگر در اثر استرس، وحشت و خوف باشد، روان نامتعادل خواهد شد. لذا روان شخصی که مرتّب در معرض استرس و یا خطر قرار دارد نامتعادل است. اما زمانی که بصورت تکنیکی “روان” را از “جسم” جدا میکنیم، یعنی ارتباط “روان” را با جسم قطع مینمائیم، در این حالت “روان” فرصت پیدا میکند که خلوتی داشته باشد. به روان فرصت میدهیم تا در او اعتلاء صورت گیرد، از الهامات غیر باخبر شده، و با روح هدایتگر عالم تماس داشته باشد.
عالم روح به دلیل یکپارچه، بسیط و یکتا بودن، کل آگاهی عالم را در اختیار دارد و این آگاهی را به روان منتقل میکند. وقتی آگاهی به وجود کسی راه پیدا میکند اتفاقاتی صورت میگیرد، مثلاً چیزی را میبیند که بی دلیل و بی جهت فکر میکند قبلاً آن را دیده و یا با کسی آشنا میشود که گمان میکند جایی او را ملاقات کرده و دلیل این اتفاقات آنست که وقتی ارتباط روان با روح یکپارچۀ عالم نزدیکتر شده و بین آنها وحدت صورت میگیرد، دانش کل که در اختیار روح است به روان منتقل میشود. کسی که بتواند این ارتباط خبری را با عالم روح برقرارکند، به صف انبیاء پیوسته، همۀ حواس او باز شده و همۀ ابعاد خود را درنوردیده، لذا کُل آن آگاهی دراختیارش قرارمیگیرد.
پاسخی بگذارید