اقتراح ۷- خلقت انسان

تفاوت نگاه در آفرینش انسان  (مطابق انتظار در ماهیت این بحث) در دوبخش بررسی میشود این تفاوت نیز در ذات این مبحث نهفته است و بصورت تئوریک و قابل توجه،عمری،به اندازه زایش نظریه داروین را دارد. ولی در این تقسیم بندی،یک چیز مسلم این است که در معتقدان به نظریه خلقت تدریجی،نوعی تلاش برای اقامه دلیل برای اثبات مدعا وجود دارد و در نظریه طرفداران خلقت آنی،نوعی تلاش برای خوانش و قرائتی خاص از آیات قرآن به چشم می خورد.

** اول بهتر آنست که روشن کنیم که تدریجی و دفعی،تنها دو اصطلاح اند برای ورود و نتیجه گیری از اینکه نحوه “بروز و پیدایش”آدمی چگونه بوده است و نه نحوه “بوجود آمدن و خلقت”او.

 از منظر عارفان، هیچ خلقتی در جهان صورت نگرفته و خداوند هیچ مخلوقی ندارد و هرچه هست “یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد”.

آگاهان با دو اصطلاح فلسفی “قدیم” و “حادث”در مورد خلقت جهان هستی آشنایی دارند . قدیم به آن چیزی گفته می شود که همیشه بوده است و خواهد بود.نه تاریخ آغازی دارد و نه تاریخ پایانی.نه خلق شده است و نه معدوم می شود که در جهان بینی دینی،مثال آن را خداوند می دانند.و متقابلا حادث” به چیزی اطلاق می شود که در یک زمانی بوجود می آید و در زمانی هم از بین می رود که باز در همان جهان بینی دینی مثال آن را ،جهان می دانند.

ولی در جهان بینی عرفانی وحدت وجودی،جهان و موجوداتش اعم از آدم و حیوان و نبات و جماد،مخلوق خداوند نیستند که در یک زمان خاصی بوجود آمده باشند و تا قبل از آن زمان،اصلا نبوده باشند.قائلین به مخلوق بودن جهان،توضیحی برای آغاز آن ندارند.به تعبیر عارفان،جهان هستی،مخلوق خداوند نیست،بلکه تجلی آن است.مثلا همان نمود و بود.مثل تصویر فرد در آئینه،کسی تصویر خود را در آینه خلق نمی کند،بلکه آن را انجلا می دهد ویا منجلی می کند.تاریخ پیدایش تصویر شما هم برابر است با تاریخ وجود شما در برابر آینه.لذا اینطور نبوده است که خداوند بوده و جهان هستی نبوده چون در اینصورت : “پس چرا پیش از جهان یزدان ما بیکار بود؟”

** ما،در این خصوص با دو متن مواجه هستیم.متنی که خلقت انسان را با بیانی راسته (و نه سمبولیک)،دفعی و آمیخته با آب و خاک معرفی می کند که ما آن را متن “کهن” می نامیم و متنی هم که خلقت او را بصورت گذار مراحل زیستی طولانی معرفی مینماید که ما آن را متن “نوین” نام می دهیم.

واضح است که متن کهن این مبحث،بر اندیشه بشر نیزتاثیر گذار بوده و بعنوان مولفه ای دیرین،در کتاب های مقدس ادیان توحیدی نیز،اثر گذاشته است.قرآن نیز که در نقل وقایع تاریخی و نوستالوژیک،از اسلاف دیرین خود تاثیر یافته ،از متن کهن بی بهره نمانده است.

در قرآن کل آیات مرتبط با آفرینش انسان،بطورکلی به سه بخش تقسیم گردیده است:

۱- آیاتی که دقیقا خلقت آدمی را مطابق فرضیه موسوم به “آدم و حوا” توضیح می دهد. مثل : انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون یعنی : من بشری از گل خشک که از لجن تیره رنگ ریخته شده است می‌آفرینم

۲- آیاتی که خلقت آدمی را بصورت گذاری و تدریجا انسان شدن را توضیح می دهد. مثل : و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکه اسجدوا لآدم یعنی : همانا ما شما را آفریدیم و سپس شکل دادیم‌تان و سپس به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید

۳- آیاتی ذو تفسیر،که می توان از آنها برداشت هایی دوگانه را دریافت نمود.          مثل : انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه... یعنی :ما او را از آب نطفه در هم آمیخته خلق کردیم تا او را بیازمائیم… که اینگونه آیات دسته سومی،در لابلای تفاسیر می تواند معانی مختلفی داشته باشد.

 

** اینکه آیات قرآنی موید تفکر تاریخی متن کهن باشد،عجیب نیست.بلکه تعجب در مورد آیاتی است که در بیان و مفهوم خود،نظرات متن کهن را بسادگی نپذیرفته و با به چالش کشیدن آن،نشانه هایی از خلقت تدریجی انسان را توضیح می دهند.

بنظر می رسد که یکی از علل این چندگانگی در مفهوم آیات مرتبط با خلقت، همانا تاثیر برخی از ادبیات و فرهنگ و معتقدات رایج در جامعه ای بوده است که پیامبر اکرم در آن می زیسته و ناگزیر از رعایت آنها بوده است.همچنین است که از تفاوت در این آیات می توان فهمید که مومنان چه به مکتب فیکسیسم(اصالت انواع) یا متن کهن معتقد باشند و چه به مکتب ترانسفورمیسم(تنوع انواع) یا متن نوین،رابطه اعتقادی و تعبدی آنان با خداوند تغییر نمیکند و هیچکدام بار ایمانی آنان را نه کم میکند و نه زیاد.

دست توانای خداوندی در یکی کوتاه تر از دیگری نیست.گو اینکه معروف است که داروین در هنگام مرگش،از شدت خوف به انجیلی که در آغوشش می فشرد،پناه برده و مرتب به دعا لب می جنباند. بنظر می رسد که دلایل عمده مردود شمردن متن نوین توسط مخالفین این نظریه،اول آنکه تقدس زدایی آن از پیشینه انسان باشد.

انسانیتی که در تاریخچه خود دارای سلسله انبیاء و اولیاء و صدیقین و امامان و معصومین و پاکان و نیکان و… است،چگونه ممکن است که مستقیما بدستان خداوند ساخته نشده باشد و برآمدی، از موجوداتی باشد که از اصناف حیوان بوده اند؟ دوم آنکه بر هم خوردن معادلات ساخته شده ای باشد که طی هزاران سال بنای آن بر نظریه متن کهن استوار گردیده است.در این نظریه که سرشار از نگاه اسطوره ای به آدم و حوا و ابلیس و بهشت و مار و طاووس و هبوط و حتی خود خداوند است،هر سوال بی پاسخ و بد پاسخی با ارجاع به یک اسطوره دیگر قابل حل است و در تلاقی با فدرت و عظمت خداوندی،هیچ معضلی پایدار نخواهد بود.سوم آنکه چون این نظریه(بنا بر یک نوع قرائت)مطابق کتب ادیان آسمانی می باشد،قابل تردید نیست.

لذا در حواشی آن اگر هم سوالی مطرح باشد،برای رسیدن به پاسخی مناسب و موجود،صورت سوال را می توان کم و یا حذف نمود.مثل حل معضل ازدواج فرزندان آدم و حوا که یا باید به تنزیل جن و پری متوسل باشیم(مطابق برخی روایات)، و یا به مباح بودن ازدواج خواهر و برادر تا قبل از پیدایش اسلام(به نقل از مرحوم مطهری)،رضایت بدهیم! و چهارم آنکه نام میمون،نامی نامیمون برای پیشینه انسان است.و مثلا اگر در نظریه نوین گفته می شد که جنیان و پریان و فرشتگان آسمانی پیشینه آدمی را تشکیل می داده اند،پذیرش آن افتخارآمیز هم بنظر می آمد.

** پیدایش آدم و حوا(های) اولیه چگونه می تواند باشد؟

 بنا بر قول دانشمندان ،حیات از سه ماده اصلی و اساسی تشکیل می گردد.آب ، خاک و ماده حیاتی.تجمیع این سه عنصر،در هر کجای جهان که باشد،موجود جاندار می آفریند.برای مثال می دانیم که بسیاری از انواع جانداران اعم از حشرات و خزندگان و پرندگان و موذیان و پستانداران و آبزیان و غیره.. ، در همه جای دنیا پراکنده اند.از خیل کثیر خزندگان و موذیان و حشرات،امثال کرم و مار و موش … همزمان هم در ایران وجود دارند و هم در مثلا آفریقا.بدون آنکه با هم فامیل باشند و یا از یک کشوری به کشوری دیگر سفر کرده باشند.اگر قبول کنیم که مثلا سوسک های ایران با سوسک های سوئد فامیلی و نسبتی ندارند،معنایش این نیست که سوسک ها محصول یک برآیند در طبیعت هستند و نه لزوما تولید مثل! در مورد موش ها چطور؟ممکن است آنها هم همینگونه باشند؟یا حشرات متحدالشکل در نقاط مختلف دنیا را هم میتوان همینگونه ارزیابی نمود؟ نمیدانم پاسخ شما چیست؟ ولی اگر نظرتان مبتنی بر برآیند بودن آنان باشد،این قاعده را به انسان هم میتوانیم تسری داده و خلقت او را نیز یک برآیندی در اقصی نقاط جهان بدانیم؟آنگاه تفاوت های موجود در نژاد ها ی مختلف را در مکانیزم بدن و جمجمه و خلق و خوی و غیره را هم بر همین برآیند حمل کنیم؟در اینصورت(قبول نظریه برآیند)،بدون آنکه ایمان خود را از دست داده باشیم، قدرت خداوند را بسیط تر و فرگیر تر ببینیم؟

** اگر اینگونه باشد،بشر خلق شده است و تا آنکه حامل نفخه خداونی شده و مورد تکریم و سجده فرشتگان قرارگیرد،راه باقی است.

تا قبل از دمیدن نفخه خداوند،حرمتی ندارد(و در جنین انسان های امروزی نیز قابل سقط است و دیه هم ندارد)، ولی وقتی مورد خطاب و دمش او قرارگرفت،ملایکه،یعنی فضیلت های ملکوتی(ملک اهل ملکوت را گویند) بر او سجده می کنند و در وجود او راه میابند… ! پس فرمان کن فیکون خداوند که گفت بشو،سپس شد،معطوف به کلیت بوجود آمدن انسان است که اجازه وجود یافته است.ولی به معنای آن نیست که این شدن در چه مفهوم زمانی نمایان می گردد.نه اینکه خداوند در قرآن یک روز قیامت را برابر با پنجاه هزار سال دانسته است؟و آیا ای فرمان شدن،می تواند مغایرتی با پیدایش تدریجی انسان داشته باشد؟آیا حیوان ناطق بودن انسان توضیح آیه خلق الانسان،علمه البیان قرآن نیست؟آیا فرمان شدن،به معنای انسان شدن او نیست؟

اشتراک گذاری

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *